بایگانی ماهانه: آگوست 2009

خطر‫کودتای دوم را جدی بگیریم


‫چند روز پیش در «کودتا در کودتا» عرض کردم که مهمترین دشمن کودتای اول (مخملی)، جنبش سبز میباشد. اگر هواداران جنبش و سخنگویانش، نظیر آقایان کروبی و موسوی، میدان را خالی نکنند، سپاه قطعا به کودتایی کلاشینکفی دست خواهد زد. رژیم به هیچ عنوان توان رویاروی با تظاهرات گسترده را در آستانه بازگشایی دبیرستانها و دانشگاه ها ندارد. اختلافات درونی جبهه کودتا چنان عمیق هستند که حتی رای اعتماد کابینه احمدی نژاد در مجلسی که غالب اعضایش از تقلب ۲۲ خرداد حمایت کرده اند محتاج حکم حکومتی است. اقتصاد مملکت در آستانه از هم پاشیدگی است. آیت الله العظمی منتظری حکم نا مشروع بودن خامنه ای را صادر کرده. اگر دو تظاهرات میلیونی دیگر در شب قدر و روز قدس صورت پذیرند هم اختلافات داخلی گسترده تر خواهند شد، هم علمای بیشتری به آقای منتظری خواهند پیوست، و هم تظاهرات و اعتصابات دانشجویی را نخواهند توانست سرکوب کنند.

‫خدا کند که من اشتباه کنم، ولی گمان من این است که بین شبهای قدر و روز قدس کودتای کلاشینکفی را به اجرا در خواهند آورد. بعید نیست که به آقای خاتمی اجازه دهند در شب قدر صحبت کند، و بعد خود آشوبی ایجاد کرده و به دنبال آن کودتا شکل بگیرد. اگر خدای ناکرده این اتفاق بیفتد، دستگیری چهره های شاخص جنبش قدم اول خواهد بود. احتمالا آقایان مراجع مخالف را هم به حصر خانگی خواهند کشید. یکی دو روزنامه باقی مانده در صف اصلاح طلبان را خواهند بست. اینترنت و پیامک را مختل خواهند کرد، و…

‫در کودتا‌های کلاشینکفی از این دست، واکنش مردم بسییار تعین کننده خواهد بود. اگر واکنش ما ضعیف و حساب ناشده باشد، کودتا پیروز خواهد شد. در آن صورت برای مدتی وضع چنان خراب خواهد شد که اوضاع سال قبل را آرزو کنیم. نمیگویم پیروزی این کودتای احتمالی آخر کار جنبش است، ولی اگر آماده باشیم میتوانیم آنرا به ضد کودتا تبدیل کنیم، یعنی کاری کنیم کارستان، و همان کودتای مخملی را هم به پایان خود برسانیم. امروز چه باید کرد:

‫۱) آماده باشیم تا از فرصت احتمالی شبهای قدر برای نمایش قدرت و عزت جنبش سبز حد اکثر استفاده را بکنیم. اگر اقتدار جنبش را به نمایش بگزاریم، دل کودتاچی ها را سست خواهیم کرد. هرچه دلشان سست تر باشد، کودتای کلاشینکفی شان ضعیفتر و متزلزل تر خواهد بود.

‫۲) راه های ارتباطی جدید ایجاد کنیم تا با قطع تلفن همراه و اینترنت، ایزوله نشویم.

‫۳) بدانیم که کودتای کلاشینکفی آخر دنیا نیست. با آن میشود مبارزه کرد و پیروز شد. از اینکه در آغاز کودتا چی ها موفق به نظر میرسند نامید نشویم. به قول معروف جوجه ها را آخر پاییز میشمارند.

‫۴) در خیابان بمانیم، حتی اگر شعاری نمیدهیم و تظاهراتی در کار نیست. شعار نویسی و الله و اکبر شبانه را در صورت امکان گسترش دهیم.

‫۵) ایرانیان خارج از کشور بخصوص نقش بسیار مهمی دارند. باید با تمام توان این کودتا را افشا کنند و به صدر اخبار جهان برسانند.

‫۶) مهمتر از همه، از امروز به جای آنکه به سر و کله هم بپریم و به فکر تقسیم غنایم یا درگیریهای مجازی باشیم، به راه های مبارزه با کودتای کلاشینکفی فکر کنیم و راهکارهای آنرا با هم در میان بگزاریم. ساده دلی است اگر بپنداریم این حکومت بدون مقاومت تسلیم آزادیخواهان خواهد شد. خیال پردازی است اگر کسی فکر کند که جنبش آزادیخواهی مردم ایران را میتوان با کودتای کلاشینکفی از میان برد.


15 دیدگاه

دسته Uncategorized

«دیکتاتور، حاکم جزیره‌‌ای است بدون سکنه»

نمایش نامه نویس معروف یونانی، سفاکلیس در نمایش آنتیگن جمله‌ای دارد بسیار پر معنی‌. میگوید: «دیکتاتور، فرمانروای جزیره‌‌ای است خالی‌ از سکنه.»  چه تنهایی‌ وحشتناکی.  دیکتاتورها اما اینرا آنگاه که بر اسب قدرت سوارند نمبینند.  تنها زمانی‌ که که در گوشه زندان و در انتظار مجازات هستند به تنهایی‌ خود، حتی آنروز که هزاران نفر برایشان دست میزدند، پی میبرند. در این ۲۰ سال اخیر تعدادی دیکتاتور از قدرت به زیر افتادند.  آخر کارشان را هم دیدیم، چه در عراق، چه در رومانی چه در لیبریا.  در ایران هم خواهیم دید.  حتی امروز هم وقتی مرتضوی جنایتکار را کنار میگذارند، در مغز کثیفش به تنهایی‌ خود و عاقبت اعمال ننگینش میاندیشد، به سعید امامی فکر می‌کند و میپرسد «آیا دیکتاتور بزرگ مرا هم همچون او در گوشه زندانی که روزگاری میدان نمایش رذالت من بود مسموم خواهد کرد؟»  حق دارد این چنین بیندیشد. دیکتاتور بزرگ آماده میشود تا برای ادامه حکومت بر جزیره‌ خالی‌ از سکنه شبح‌های دیگری را قربانی کند.

2 دیدگاه

دسته Uncategorized

تحریم مثل بسم الله برای جن کودتاست

با دوستی در باره تحریم صحبت میکردیم، بعضی‌ مطالب مهم را تذکر داد.  این نوشته دنباله‌ای است بر آن‌ گفتگو. وقتی مرحوم میرزای شیرازی تنباکو را تحریم کرد، دولت فخیمه سلطان صاحب قران چنان به هراس افتاد که در عرض چند ماه قرار داد با شرکت انگلیسی را با پرداخت قرامت فسخ نمود.  چرا؟  برای آنکه کار به جایی‌ کشید که حتی در حرم شاه، خانمها از کشیدن قلیان خود داری میکردند. اعتماد السلطنه وزیر شاه را یکی‌ از مردم کوچه و بازار لعنت می‌کند چرا که سیگار می‌‌کشیده.  حتی الواط و اوباش هم از کشیدن قلیان در قهوه خانه‌ها خود داری کردند.  خطر تحریم تنباکو برای ناصر الدین شاه در این نبود که بحران مالی‌ حکومت را شدت بخشید، یا عمق نارضایتی‌ را نشان داد.  در آن‌ بود که مردم را متحد کرد. به آنها دل‌ داد.  در عمل نشان داد که با هم هستند، و نتیجه آنکه مردم میدانند با هم هستند این است که نترسند.  دولت استبداد از هیچ چیز به اندازه مردمی که نمیترسند وحشت ندارد.  همین تجربه را در هند گاندی با پارچه‌های ساخت انگلیس تکرار کرد و مارتین لوتر کینگ با اتوبوس‌هایی‌ که بر سیاه پوستان تبعض قایل می‌شدند.  در هر دون مورد هم تحریم موفق بود.

ما تحریم را خیلی‌ دست کم گرفته ایم.  میخوهیم تجربه ۱۳۵۷ را تکرار کنیم و حکومت را با تظاهرات میلیونی از پا در آوریم.  البته تظاهرات میلیونی حربه‌ای است بسیار موثر، ولی‌ اولا بهائ آن‌ در مرحله کنونی چنان بالاست که فقط میتوان آنرا جسته و گریخته انجام داد.  ثانیا، ما هنوز از وسایل ارتباطی‌ و سازماندهی که بتوانند مثل مساجد سال ۵۷ عمل کنند محروم هستیم.  متقابلا، تحریم بسیار کم خرج تر است، و سامان دادن آن‌ آسان تر.  برخلاف تظاهرات وسیع که همه باید در ساعتی‌ معین و در محلّی معین گرد هم آیند، و در نتیجه باید خبر رسانی را متمرکز کرد، تحریم تدریجا شکل می‌گیرد.  میتوان حتی چند ماهی‌ کار کرد تا به نتیجه رسید. تحریم مردم را به هم نزدیک میکند.  به آنان راهی‌ را نشان میدهد تا به این جنبش هر روز و با هزینه کم کمک کنند.  این کمک و همیاری به آنان و کل جنبش شور و امیدی روزانه میدهد، بخصوص روز‌هایی‌ که کار دیگری از ما ساخته نخواهد بود. تحریم به همه مخالفان، پیر و جوان، زن و مرد و حتی کودکان فرصتی میدهد تا در این جنبش سرمایه گذاری کنند. وقتی در چیزی سرمایه گذاری می‌کنیم، چه جنبش و چه کارخانه، به آن‌ دل‌ میبندیم و از آن‌ پاس میداریم.

به علاوه دست کودتاچی‌ها هم از عمل متقابل کوتاه است.  در تظاهرات میزنند و میگیرند و میکشند.  در تحریم هیچ غلطی نمیتوانند بکنند.  ما تحریم را دست کم گرفته ایم، شاید برای اینکه فکر می‌کنیم جنبش سریعا پیروز خواهد شد.  خدا کند همینطور باشد، ولی‌ باید برای مبارزه طولانیتر هم آماده باشیم و از همه حربه‌ها برای رویاروی با این هیولاها استفاده کنیم.  بیایید تهیه یک لیست جامع از کالاهای و سرویس هایی‌  که باید تحریم شوند در یک وب سایت که هم اکنون بینندگان زیادی دارد را در دستور کار خود قرار دهیم.

بیان دیدگاه

دسته Uncategorized

کودتا در کودتا

‫چند روزی است که میشنویم کودتاچیان ظاهرا نیم قدم عقب نشسته اند. کسانی که این را میگویند حرفهای اخیر خامنه ای در جمع رجاله های موسوم به بسیج دانشجویی، و لحن کیهان امروز را شاهد میاورند. من شک ندارم که ستاد کودتا دریافته که این تو بمیری از آن تو بمیری های قبلی نیست، و جان ملت به لبشان رسیده. اولین کارشان هم این خواهد بود که سعی کنند با مجموعه موسوی، کروبی، خاتمی به یک نوع سازش دست یابند. این فقط مقدمه عرایض بنده است، و خود بحثی است جدا. آنچه به عقیده من مهمتر است احتمال بالا رفتن جنایات سپاه در صورت عدم توفیق در سازش با آقایان فوق الذکر و ادامه گسترده اعتراضات مردمی است. به گمان من، در آنصورت سپاه شمشیر را از رو خواهد بست و پروژه «کودتا در کودتا» رقم خواهد خورد. پیش از ادامه، اجازه بدهید مطلبی را در رابطه با سه حرف رایج در باره سپاه عرض کنم. (الف) میگویند باید احترام سپاه را نگاه داشت چرا که در جنگ با صدام جانفشانی کرده. بنده سه ایراد به این فرمایش دارم. (۱) شرکت در جنگ به هیچ کس چک سفید امضا نمیدهد. پاسداران واقعی مرز های ایران بعد از شکست صدام خود به صدامی دیگر مبدل نشدند. چون در جنگ شرکت کرده ای پس حق داری به دختر و پسر مردم تجاوز کنی؟ دهشتناکترین زندانها و شکنجه گاه های ایران زیر نظر سپاه و کسانی اداره میشوند که بعضا در جنگ شرکت کرده بودند. (۲) اکثریت قریب به اتفاق کسانی که در آن جنگ شرکت داشتند در سپاه و بسیج امروز نقشی که ندارند هیچ، خود و بچه‌هایشان از این بیداد بیزارند. (۳) حتی در همان روز های جنگ هم بخشی از سپاه به مردم بیدفاعی که برای درخواست های مشروع به تظاهرات غیر خشونت آمیز میپرداختند حمله میکرد و آنان را بیرحمانه مورد ضرب و شتم قرار میداد.

‫(ب) میگویند امروز هم در سپاه افرادی هستند که دلشان خون است. جنایتها را سران سپاه انجام میدهند و بدنه سپاه غالبا مخالف است. این حرف به نظر من کاملا بی ربط است. اولا این را نمیتوانند ثابت کنند. ثانیا، سران سپاه بدون بدنه سپاه هیچ غلطی نمیتوانند بکنند. ثالثا، این اعضای بدنه که میگویند ناراضیند و میبیند همقطارهایشان مشغول کشتار و تجاوز به مردم هستند اگر در بدنه باقی بمانند، در جنایت شریک هستند. کی میخواهند اعتراض کنند؟ وقتی جنبش به پیروزی رسید؟ لازم هم نیست جانشان را به خطر بیندازند. از مقام خود استعفا بدهند کافیست. من قبلا هم جایی نوشتم که اگر درد نان را عذری بدانیم، شمر و لشگرش هم برای به شهادت رساندن امام حسین عذر داشتند.

‫(ج) میگویند نباید به سپاه چیزی گفت، چون عصبانی خواهند شد و کار سخت‌تر از این میشود. این هم اشتباه است. و پاسخ به این اشتباه است که مرا به حرف اصلی میرساند.

‫همانطور که بسیاری میدانند هدف سپاه این است که امور ایران را از هر جهت، قبضه کند، و تمام اهرم های اقتصادی، سییاسی، و تبلیغاتی را به کنترل خود در آورد. بعد هم ولی فقیه را پاپ و قم را واتیکان کند. در همین راستا، سپاه کلا از درگیری های حاضر میان بزرگان نظام، اگر جنبش مردمی را یاری نرسانند، خشنود هم هست. اینکه رفسنجانی و احمدی نژاد یکدیگر را لجن مال میکنند، سپاه را ابدا نگران نمیکند. تهمت و حمله به مراجع ناراضی عین خواسته سپاه است. هرچه نیروهای غیر مسلحی که میتوانند به شکلی در برابر کودتا استادگی کنند ضعیفتر شوند، سپاه به هدف خود برای تصاحب تمامی قدرت نزدیک تر میشود. کودتای سپاه برای سپاه خواهد بود، و دیگران همگی غیر خودی محسوب خواهند شد. سپاه در این میان حتی حاضر است افرادی مثل احمدی نژاد را هم در صورت لزوم قربانی نماید. برای رسیدن به این هدف، بدوا سعی خواهند کرد در صورت امکان از سازشی موقتی با چهره های سرشناس نهضت استفاده کنند، تا اول مهمترین دشمن خود یعنی نهضت سبز را خاموش سازند. اما اگر نتوانند این چهره ها و خود جنبش را به سکوت بکشانند، دست به یک کودتا خواهند زد.‫این کودتا چه مشخصه هایی خواهد داشت؟ بازداشت بسییار وسیعتر اعضای نهضت از جمله آقایان موسوی و کروبی، گشودن آتش بر مردم بیدفاع نظیر خرداد امسال، اجرای حکومت نظامی، تعطیل روزنامه ها و ارتباطات اینترنتی از جمله اقدامات آنان خواهد بود.  چرا این کودتای را الان انجام نمیدهند؟ برای اینکه ریسک آن بالاست: تحریمهای بسیار جدی تر دولتهای خارجی، فعال کردن گروه‌های مسلح در اطراف ایران، و حمله خارجی تنها بعضی از فاکتورها هستند. ما باید از امروز برای مقابله با چنین کودتایی آماده باشیم، و اولین گام در این راه آن است که بیهوده دلمان را به سیاه بازی «سپاهی خوب» و «سپاهی بد» خوش نکنیم.

۱ دیدگاه

دسته Uncategorized

همه میدانند رژیم به آخر خط رسیده، صحبت بر سر زمان سقوط و نوع جانشین است

‫رژیم به آخر خط رسیده. این دیگر نه حرفی است تازه و نه کسی را شگفت زده میکند. منظور من از «این رژیم» حکومتی است که در آن یک فرد به عنوان ولی فقیه در آن بالا و فراسوی قانون و نظارت مردم، سرنوشت هفتاد میلیون انسان را تعین میکند. «این رژیم» نظامی است که در آن چهار نفر مرتجع بیسواد به عنوان شورای نگهبان تصمیم میگیرند چه کسی میتواند در انتخابات شرکت کند و چه کسی درآن پیروز میشود. این «رژیم» نظامی است که در آن قوه ظالم قضاییه به یک آدمکش فاسد به اسم مرتضوی اجازه میدهد سالها آزادیخواهان را زندانی و شکنجه کند، روزنامه ها را تعطیل کند، و زندگی انسانهای شریفی را که فقط به سربلندی میهنشان میاندیشند به نابودی کشاند. «این رژیم» نظامی است که در آن یک عده سران نظامی و غیر نظامی کارشان چپاول اموال این ملت است. «این رژیم» نظامی است که در آن لباس شخصی ها به راحتی آب خوردن آدم میکشند و از ولی فقیه جایزه میگیرند. «این رژیم» نظامی است که در آن زندانهای مخوفی چون بند ۲۰۹، گو هردشت، و کهریزک وجود دارند، و زندانهای دیگری که حتی خودی های مرده شور برده رزیم هم از آن ها بیخبرند. این رژیم به بیماری میماند که سرطان ظلم و جنایت و فساد آنرا به لحظه های آخر حیاتش رسانده، و دیگر شیمی تراپی قتل و شکنجه و زندان هم کارساز نیست.. «این رزیم» دارد میرود به چهار دلیل :

‫۱) به این علت که مردم شریف ایران بهای رفتن آنرا پرداخته اند. خون پاک شهدا، فریاد اسرا، و خروش شیران در میادین و خایابان ها دامن رژیم را گرفته و آنرا ول نمیکند. در این زمینه ما مخصوصا به قهرمانان مان که در شکنجه گاه های ولایت مورد شکنجه جنسی واقع شده اند، و بجای خاموشی گزیدن شجاعانه پرده از این جنایت برداشتند بسیار مدیونیم. این ها شهیدان زنده جنبش سبزند، و هر روز به عمق خباثت این رژیم شهادت میدهند.

‫۲) میگویند فرض محال محال نیست. به فرض محال اگر همین فردا جنبش سبز از میان برود، بین لاریجانی ها، توکلی ها و مطهری ها از یک سو و احمدی نژادها، مشایی ها و فاطی جغجغه ها از سوی دیگر چنان جنگی در خواهد گرفت از دعوای احمدی نژاد و هاشمی صد بار بدتر. رژیم پاره پاره شده و سگ دیگر صاحبش را نمیشناسد. هیچ راهی هم برای وصله پینه کردن این لحاف متعفن وجود ندارد. دلیلش هم واضح است: حکومت های استبدای برای بقا یا باید رهبری با اقتدار داشته باشند (مثل شیلی)، و یا یک نوع توافق–رسمی یا غیر رسمی– پیرامون کنترل قدرت (مثل آفریقای جنوبی و چین). این رژیم هیچ کدام را ندارد. هر روز از تعداد کسانی که برای علی خامنه ای تره خرد میکنند کاسته میشود. و از آنطرف، در داخل حوزه خودیها، حکومت ملوک الطوایفی ا‫علام شده. هر کس که زورش میچربد دیگری را از بازی خارج میکند. اگر به همین کابینه احمدی نژاد در دوره اول کثافتکاریهایش نگاه کنید، میبینید چه بیرحمانه سر بعضی از ا‫عضای کابینه را زیر آب کردند. در حکومت استبدادی که نه رئیسی قدرتمند دارد و نه اصول پذیرفته شده برای بازی قدرت  بین «خودی ها،» قانون جنگل حاکم است. و در جنگل قویتر ضعیفتر را میبلعد.

‫۳) این رژیم بنای اعتقادی خود را بر اسلام نهاده. نه اینکه بگویم مسئولینش مسلمانند و معتقد. همه میدانیم که نیستند. اما همین مسئولین برای اینکه به مردم زور بگویند، جنایت کنند و بچاپند، باید روی لشگری از معتقدین حساب کنند. همانطور که هیتلر برای جنایاتش به ناسیونال سوسیالیست های معتقد نیاز داشت. اما این روز ها پیدا کردن معتقد هوادار رژیم خیلی سخت شده، بخصوص در شهرهای بزرگ. حقیقت هم این است که این جنبش، مثل همه جنبش های اجتماعی ۱۲۰ سال اخیر، جنبش شهرهای بزرگ است. با گسترش کمی و کیفی اعتراضات علمای مخالف کودتا، پایه های عقیدتی هواداران رژیم سست شده. نتیجه مستقیم آن هم بی عتباری روز افزون رهبری معلول این رژیم است. هر چه رهبر ضعیفتر و ذلیل تر میشود، دعوای گرگ ها هم بالاتر میگیرد، و هر گرگی که به خاک می افتد، رژیم یک گام به سقوط نزدیک تر میشود.

‫۴) رژیم های استبدادی که بقای طولانی یافته اند، باز مثل حکومت پینوشه در شیلی یا در چین، استراتژیهای اقتصادی موفق داشته اند. اقتصاد ایران در حال فروپاشی است، و انرا حتی احمد توکلی هم میداند و عیان میگوید.

‫پرسش بعدی این است که اگر این رژیم محکوم به سقوط است، این سقوط چه گونه خواهد بود و چه جایگزینش خواهد شد. نظرم در این باره را در نوشته بعدی عرض خواهم کرد.

10 دیدگاه

دسته Uncategorized

چگونه سی مرغ سیمرغ میشود

همه ما میدانیم که ایران از اقوام مختلف تشکیل شده. بعضی ها هم قاطی هستند مثل خود بنده: «نیمیم ز ترکستان نیمیم ز فرغانه.» باز هم همه میدانیم که این کشور خانه معتقدان به مذاهب مختلفیست: سنی، شیعه، نعمتی، حیدری، اهل حق، زردشتی، مسیحی، کلیمی، بهایی،… در میان همین مسلمان ها هم معتقدی هست که نماز دو هزار قل هو و الله میخواند، و دیگری که عرق میخورد ولی وقتی میپرسی پس داداش ماشین ما کی تعمیرش تمام میشود، میگوید انشا الله فردا. بعضی دیانت را عین سیاست میدانند، دیگران خواهان جدایی دین از دولت هستند. یک عده هم اصلا دین ندارند که هیچ، به خدا هم باور ندارند. در همین کشور اصلاح طلبی داریم که مرید آقای خاتمیست، دیگری از آقای منتظری تقلید میکند، سومی هوادار نهضت آزادی است، آن یکی طرفدار جبهه ملی است، و… یکی میگوید فقط تغییر ریس جمهور، دومی میگوید اصلاح قانون اساسی، سومی میگوید جمهوری ایرانی، چهارمی میگوید بازگشت سلطنت، و…
‫امروز در ایران تکانی پیدا و حرکتی ایجاد شده، که برای پیروزی به مشارکت اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان نیاز دارد. اگر این گروه و آن گروه منفعل شوند، این دیکتاتوری سیاه مثل بختک روی سینه بچه های ایران می افتد و مثل زالو خونشان را میمکد. چگونه میشود این افراد را، با اعتقادات متفاوت و درخواست های گوناگون، کنار هم جمع کرد؟ میدانیم که این روز ها در خیابان برای کسی که اهل مبارزه است حلوا پخش نمیکنند. پس نمیشود از مردم خواست که در راه خدا کتک بخورند، شکنجه بشوند و به شهادت برسند. قیمت مبارزه بالاست، نمیتوانیم هم از یکی بخواهیم جان خود را به خطر بیندازد و هم از اعتقادش دست بردارد. نمیشود به سکولار گفت اگر میخواهی به جنبش سبز بپیوندی، تا در خایابان تو را بزنند، باید اول سه بار بگویی «سیاست ما عین دیانت ماست.» اگر «جمهوری ایرانی» میخواهی نمیتوانی به هوادار آقای موسوی بگویی اول جمهوری اسلامی را لعنت کن، بعد ما با تو متحد میشویم، و آنگاه میتوانی بروی و طعم گاز اشک آور را بچشی. ما اگر میخواهیم در عین کثرت وحدت داشته باشیم باید یک سری اصول اولیه و پایه ای که همه به آن عتقاد دارند را به عنوان محور اتحاد بپذیریم.
‫به نظر من، جنبش سبز حرکت کسانی است که به سه اصل پایبند هستند: حاکمیت مردم بر سرنوشت خود، آزادی سیاسی، و منشور جهانی حقوق بشر. من باور دارم اکثریت بسیار بزرگی از مبارزین سبز به این سه اصل اعتقاد راسخ دارند. هر یک از این سه اصل را که نفی کنیم، برمیگردیم به ولایت مطلقه فقیه. از طرف دیگر، با پذیرش این سه اصل میتوانیم در شرایط فعلی متحدان هم باشیم، تا در فردای آزادی ببینیم اکثریت مردم ایران چه میخواهند و به که رای میدهند. اگر به این سه اصل پای بند باشیم و مبارزات خود را در این جهت پیش ببریم، نیازی نیست که مثلا نگران آن باشیم که آخرین جمعه ماه رمضان را چه مینامیم. دغدغه مان باید این باشد که چگونه در آن جمعه پشت دیکتاتور را با خروشمان بلرزانیم. اما انهایی هم که به سه اصل بالا اعتقادی ندارند، آب در هاون میکوبند. این ملت نه دیگر حاضر است با او چون صغیر و ناقص العقل رفتار کنند، نه حزب و روزنامه اش را با حکم مفسدین واقعی فی لارض مثل مرتضوی تعطیل کنند، و نه حقوق افراد و اشخاص را به علت اعتقادات، جنسیت، قومیت، و… از آنان سلب کنند. اگر کسی میخواهد در حکومت فردا هم همان را بکنند که در حکومت امروز و دیروز، جای او کنار لجاره های رژیم کودتا است و نه در میان آزادیخواهان. رود خروشان سبز به لجن نیازی ندارد، چه از جنس لوس آنجلسی آن و چه از جنس داخلی. ولی همین رود خروشان از قطرات بسیاری شکل گرفته که حضورشان آب باریکه دیروز را رودخانه امروز کرده. باید قدر هر قطره را دانست و به او احترام گذاشت، چرا که بدون قطره ها رودی باقی نخواهد ماند. این را جسارتا کوچکترین قطره این رود عرض میکند. امیدوارم گستاخی مرا ببخشید.

2 دیدگاه

دسته Uncategorized

روز قدس ایران سبز خواهد بود، به سبزی برگ های زیتون

ما در رابطه با روز قدس با دو مسئله روبرو هستیم: (۱) شرکت یا عدم شرکت، (۲) چگونگی هرچه باشکوه‌تر کردن شرکتمان. در رابطه با مسئله اول، جمعی مزدوران رژیم از این حرکت نیروهای سبز به وحشت افتاده اند و میخواهند به هر طریقی مانع از تظاهرت سبز در روز قدس شوند. گروهی، بخصوص از میان خارجه نشین ها، مخالف سبز کردن هر تظاهراتی، از جمله تظاهرات روز سبزند. اینها بعضی وقتها آیه یاس میخوانند که رهبر نیست، منشور نیست، سبز ها انحصار طلبند، و…منظورشان این است که ما باید رهبر باشیم، منشور ما را باید قبول کنید، زیر پرچم ما باید سینه بزنید. اتفاقا خیلی هم خوشحال میشوند اگر روز قدس سیاه بماند و سبز نشود. دلشان برای ایران و آزادی نمیطپد، چشمشان دنبال اهداف شخصی یا گروهی است. اما گروهی هم هستند که خود سبزند و به این جنبش معتقد. این ها نگرانند مبادا رژیم از حضور میلیونی سبز ها در این تظاهرات سو استفاده کند. یا فکر میکنند مبادا تعداد سبز ها کم باشد و به وجهه نهضت صدمه بخورد. یک گروه کوچکی هم کسانی هستند که با یک تظاهرات میلیونی گرمیشان میکند و با یک توپ و تشر رژیم سردیشان. دل رفتن به این تظاهرات را ندارند، و اگرچه از کودتاچیها هم بیزارند، امید دارند که بلکه سبز ها این تظاهرات را تحریم کنند تا اینها در منزل و بعد از چرت عصرانه به مبارزه ادامه دهند

ما از هر امکان برای حرکتهای حساب شده که ضریب ریسک آن ها پایین باشد باید بلا استثنا استفاده کنیم. بخصوص حرکتهای کلیدی. منظورم از حرکتهای کلیدی حرکتهایی است که جنبش را بصورت کیفی تکامل میبخشند. «تظاهرات ساکت» و «نماز جمعه رفسنجانی» هردو کلیدی بودند. افشاگری های آقای کروبی هم کلیدی بود، اگرچه تظاهراتی در آن صورت نگرفت. تظاهرات روز قدس میتواند به حرکت کلیدی دیگری بدل شود.

ارزش روز قدس برای جنبش بلا شک برابر یک سال است. اگر روز قدس را سبز کنیم، پیروزی را یک سال به جلو انداخته ام، وگرنه ممکن است مجبور شویم یک سال بیشتر صبر کنیم. البته یک سال مهم است. چند نفر دیگر از دوستانمان را در این یک سال هیولای کودتا خواهد بلعید؟ چند ضربه شلاق بیشتر بر پیکر اسرایمان خواهند زد؟ چه مقدار از سرمایه های ملی مان را به بولیوی و بوسنی و بیروت خواهند فرستاد؟ چند نفر دیگر را انقدر شکنجه خواهند کرد که در بیدادگاه ها به آنچه نکرده اند و باور ندارند اعتراف کنند؟ با روز قدس و بی روز قدس، جنبش نخواهد مرد چرا که در رگ هایش خون ندا ها جاریند و در سینه اش قلب سهراب ها میطپند. خون و فریاد و ایثار پیروزی نهایی را بیمه کرده، آنچه مانده زمان تحقق این پیروزی است، که آن هم در دست ماست.

اما در باب آنکه چه باید کار و چگونه روز قدس را سبز کرد، من فقط به دو نکته اشاره میکنم. (۱) مهمترین وظیفه یکایک ما خبر رسانی است. هر کس را که میشناسیم باید از این برنامه آگاه کنیم. غالب مردم به اینترنت دسترسی ندارند. اگر هم دارند، با این سرعتهای کم اینترنت ایران و فیلتر شدنهای مکرر سایتها، از واقعه باخبر نخواهند شد. باید شخصا و مستقیما خبر برسانیم. سبز کردن روز قدس نه برای آقای کروبی است نه برای آقای موسوی، برای مردم ایران است، برای جوانهایی است که حسرت یک روز آزادی در دلشان مانده، در خفقان بدنیا آمده اند، در خفقان بزرگ شده‌اند، ولی فریاد میزنند که نمیخواهند در خفقان به پیری زود رس مبتلا شوند و بمیرند. سبز کردن روز قدس برای یک یک زنان و مردانی است که در شکنجه گاه های اوین و گوهردشت و کهریزک به آتش کشیده شدند ولی به میثاقشان به رهایی ایران وفادار باقی ماندند و به طلوعی دیگر امیدوار. سبز کردن روز قدس برای نسل دیروز است که در آتش دهه ۶۰ سوخت، و برای نسل فرداست، چرا که نمیخواهیم فرزندانمان در وحشت گشت ها و بازرسی ها و دستگیریهایی زندگی کنند که ما و پدرانمان زندگی کرده ایم. با سبز کردن روز قدس به جهان میگوییم «ایمان بییاورید به آغاز یک بهار.» این را به دوستانمان، به اقوام‌مان، به همسایه هایمان بگوییم. (۲) صرف آگاه کردن یک مسئله است، فرد آگاهی یافته را در تظاهرات دیدن یک مسئله دیگر. برنامه ریزی کنیم که با هم به تظاهرات برویم. با هم به تظاهرات رفتن چندین حسن دارد. اول آنکه آنهایی که دو دل هستند، تشویق میشوند که بروند و از قافله عقب نخواهند افتاد. ثانیا جمع، قوت قلب میدهد. با هم خواهیم بود، و چون با هم خواهیم بود نخواهیم ترسید. ثالثا احتمال حمله را کاهش میدهد، و اگر هم مورد حمله واقع شویم در کنار یکدیگر شانس بهتری برای دفاع داریم. اما حسن روز قدس این است که ما بیشترین امکان را برای حضور داریم و دشمن کمترین امکان را برای سرکوب. ما در موقع قدرت خواهیم بود و خصم در موضع ضعف. قدس روز ماست، آنرا با تظاهرات گسترده و بدون خشونت به کام دشمنانمان تلخ خواهیم کرد. حسرت یک کارناوال تبلیغاتی دیگر را بر دل مستبدان جنایت پیشه خواهیم گذاشت. با شرکت در این تظاهرت، و با اجازه ندادن به دشمن که دستگیرمان کند، به روز قدس معنی جدیدی خواهیم داد. قدس ایران سبز خواهد بود، به سبزی برگ های زیتون، به سبزی آزادی، به سبزی سروهایی که برای ما و رهایی ما ایستاده جان باختند. روز قدس را سبز میکنیم و یک صدا فریاد خواهیم زد که دیگر به هیچ کس اجازه نخواهیم داد حتی یک روز دیگر از حیات این ملت شریف را سیاه کند.

بیان دیدگاه

دسته Uncategorized

سبز کردن تظاهرات روز قدس یک ضرورت مهم جنبش است

میدانم که دیگران با بلاغت بسیار له و علیه شرکت در تظاهرات روز قدس نوشته اند. من هم به عنوان کوچکترین عضو این جنبش، روز قدس امسال را بسیار مهم می بینم، نه از آن جهت که اگر تظاهرات میلیونی در آن صورت نپذیرد نهضت شکست خواهد خورد. مطلقا. مسئله بر سر سوخت و سوز جنبش نیست، بر سر دیر و زود آنست. ما در مقطع بسیار حساسی هستیم چون:

‫۱) رژیم حد اعلای رذالت و جنایت را با تجاوزات جنسی به همرزمان اسیرمان نشان داده. اتفاقا قصدش هم این بود که عموم مردم از این جنایت بیشرمانه باخبر شوند. کودتاچی ها امید دارند که پشت مبارزین را بلرزانند و آنها را خانه نشین کنند. جنبش تا امروز با این برنامه ننگین و جنایتکارانه خوب برخورد کرده. اولا دنیا را از آن آگاه ساخته، و این مقدمه ای خواهد بود برای دادگاه های جهانی که دیر یا زود برای این جنایتکاران بر پا خواهند شد. ثانیا، عمومی شدن این جنایت به ریزش نیرو ها در میان هواداران کودتا منجر گردیده. اما حال وقت آن است که نشان دهیم این جنایت از عزم ما نکاسته. باید یک بار دیگر پوزه اینها را با تظاهراتی میلیونی به خاک مالید. روز قدس بهترین موقعیت برای این کار است. مثل نماز جمعه ، هم جمعیت بزرگتر از آن است که سرکوبگران بتوانند براحتی مانور بدهند، و هم در وقت لازم راه‌های گریز برای مبارزینی که هدف حمله قرار میگیرند موجود خواهند بود.

‫۲) رژیم میخواهد عادی سازی کند. نشان بدهد که اوضاع به شرایط قبل از ۲۲ خرداد برگشته. این را بیش از ما، به خارجیها میخواهد نشان بدهد. آماده است تا با امریکا و اروپا هر زد و بندی بکند، ولی میداند که اعتراضات گسترده داخلی میتوانند جلو قرار داد های پشت پرده را بگیرند. اشتباه نکنیم، بخصوص آمریکا خیلی هم مایل است به طریقی با این رژیم کنار بیاید. چرا؟ برای آنکه دولت آمریکا (مثل هر دولت دیگری که مغز خر نوش جان نکرده) ابتدا به منافع خود می اندیشد: امنیت عراق را میخواهد تا سربازانش را از آنجا خارج کند، شکست طالبان را میطلبد، به گرجستان و نفت و گاز دریای خزر نظر دارد. غالب این اهداف را هم میخواهد در کوتاه مدت به دست آورد. وقت ندارد یکی دو سال صبر کند تا دولتی مردمی در ایران روی کار آید، چرا که در این مدت هم در عراق میتواند بازنده شود و هم در افغانستان. پس برایش بهتر است که با همین دولت غیر مردمی امروز کنار بیاید تا با دولت مردمی یک تا دو سال دیگر. روز قدس، اگر بتوانیم بار دیگر تهران را سبز کنیم، از احتمال چینین زد و بند پشت پرده ای بسیار خواهیم کاست. به علاوه، دل هواداران کودتا را هم سست خواهیم کرد. ترکش اینها دیگر خالی است. تجاوز تیر آخرشان بود، که آنرا هم انداختند. باید نشان بدهیم که تیرشان به خطا رفته.

‫۳) اگر ما بعضی دولتهای خارجی را پشت جنبش نداریم، ملتها را داریم. رسانه های جمعی خارجی منتظر فرصت هستند تا جنبش را به تیتر اول اخبار خود باز گردانند. تظاهرات میلیونی این فرصت را برایشان فراهم خواهد کرد. این باعث میشود که ملتها بار دیگر فشار خود بر دولت هایشان را افزایش دهند تا رژیم کودتا را منزوی تر کنند. و این انزوا برای رژیم بسی گران تمام خواهد شد.

‫۴) روز قدس از آن روز هایی است که اقایان موسوی و کروبی هم (اگر تا آن روز دستگیرشان نکنند) میتوانند به خیابان بیایند. وقتی بیایند و امواج خروشان سبز را ببینند، آنها و سایر سخنگویان نهضت هم دلگرم تر میشوند. میبینند که در صراط مستقیمی قدم گذاشته اند. آنهایی هم که با باد همسو هستند، میفهمند که اگر باد از این سو میوزد، توفان از سوی دیگری می اید.

‫۵) یکی از مشکلات اخیر ما سازماندهی و اطلاع رسانی بوده. این دو بخصوص برای تظاهرات میلیونی مهمترین عوامل موفقیت یا شکست هستند. در روز قدس، رژیم کودتا بخش قابل توجهی از سازماندهی و اطلاع رسانی را برای ما انجام خواهد داد.

‫۶) یادمان نرود که یکی از مهمترین دغدغه های کودتاچی ها آن است که آنچه آقای کروبی یک بار گفت به واقعیت بپییوندد. یعنی روز های عرض اندام رژیم به روز های نمایش اقتدار جنبش بدل شوند. قدس یکی از همین روز هاست.

‫کسانی که میگویند روز قدس تظاهرات نکنیم چون آنرا آیت الله خمینی تعین کرده و برای فلسطینی ها، سخت در اشتباه اند. امروز که رژیم بر ما جنایاتی را مرتکب شده که اسرائیلیها هرگز بر فلسطینی ها روا نداشته اند، قدس و هر روز دیگر، روز جنبش سبز است. تا سقوط رژیم کودتا در ایران فقط یک روز داریم: روز سبز! روز و روز هایمان را از عمله استبداد و امام جایرشان پس بگیریم.

11 دیدگاه

دسته Uncategorized

‫چرا این جنبش زنده است و پیروز خواهد شد

گروهی یک دفعه به این نتیجه رسیده‌اند که نخیر، این جنبش منار جنبان خیالات و آرزوهای آنان را دیگر نمی جنباند. فقط هم از اهل کوچه و بازار نیستند، بعضی به اصطلاح «نخبگان» را هم میانشان میشود یافت، مثلا یک آقای استاد اقتصاد سیاسی ایرانی در آمریکا که فرموده اند «جنبش فاقد رهبری و منشور محکوم به شکست است.» این آقا میفرمایند که روزی جنبش به ثمر میرسد که رهبری مردمی داشته باشد. انگار رهبری مردمی و منشور زیر بوته عمل می آیند و نه در جریان خود جنبش.

‫من به این آیه های یاس هیچ اعتقادی ندارم.تقریبا یک ماه پیش در بلاگم یادداشتی نوشتم با عنوان «دو گام به جلو، یک گام به عقب؟» در آنجا یاداوری کردم که شاید هم تظاهرات کاهش یابند و هم الله و اکبر های شبانه. اما هیچ یک از این کاهشها عقربه ساعت را به پیش از ۲۲ خرداد بر نمیگرداند. هم جنبش «»محکوم» به پیروزی است و هم کودتا «محکوم» به شکست. میپرسید چرا؟

‫۱) برای اینکه بیش از دو ماه از کودتا گذشته، و کودتاچی ها به جای اینکه احساس امنیت کنند هر روز احساس ترس بیشتری میکنند. از کجا میدانم؟ از آنجا که دیروز رفتند و دکتر ملکی را دستگیر کردند. دکتر ملکی هفتاد و شش سال سن دارد، به علاوه سرطان پیشرفته، آریتمی قلب، و دییابت. چنان مریض است که نمیتواند از رختخواب تکان بخورد. دستگیری یک پیرمرد بیمار ۷۶ ساله، آنهم دو ماه و اندی پس از کودتا چه پیامی میتواند داشته باشد مگر وحشت روز افزون این جنایتکاران؟ اگر به ثبات رسیده بودند و ترس نداشتند، امروز پیرمردها و بیماران دیگری که زندانی کرده بودند را آزاد میکردند، نه اینکه ملکی را زندانی کنند.

‫۲) از آن طرف همین دکتر ملکی، که ممکن است آخرین روز های زندگی را بگذراند، که ممکن است دیگر خانه و همسرش را نبیند در هنگام بازداشت میگوید: «من از شما تشکر میکنم که مرا می برید…اگر با این حال بد در رختخواب بمیرم، وجدانم ناراحت است. اما اگر زیر دست شما بمیرم، پیش این جوانها سر بلند میشوم که این همه تلاش کردند.» خانم ژیلا بنی یعقوب را دو روز است از جهنم اوین آزاد کرده اند. باید انتظار داشت دو روزی را نفس راحت بکشد، بگذارد جراحات عمیق زندان این گشتاپو های معاصر قدری التیام یابند. ولی شیر زن دو روز پس از آزادی به هم رزمان زندانی اش مینویسد: «هیچ شبی آرام نخواهم خوابید. من منتظرتان میمانم تا در جشن آزادی تان با هم شیرنی بخوریم.» به عکسهای افطار خانواده اسیران نهضت در برابر اوین نگاه کنید. آیا در صورتهایشان از زن و مرد، پیر و جوان، اثری از نا امیدی میبینید؟

‫۳) گزارش تایمز را دیدید از رضا، جوانی که از تجاوزات جنسی این وحوش باغ وحش ولایت پرده برداشته بود. چهار روز است از جهنم خامنه ای آزاد شده، ولی بر میگردد به صف نهضت و مراقبت از این شجره طیبه ای که میوه هایش در راهند.

‫نهضت برای موفقییت به رضا و ملکی و زید آبادی و بنی یعقوب نیاز دارد. تا وقتی اینها هستند، محال است این جنبش شکست بخورد. باشید و ببینید که هم رهبر خواهد رسید و هم منشور.

بیان دیدگاه

دسته Uncategorized

رسیدن به دمکراسی صبر و استقامت لازم دارد

دو سه نفر از دوستان حتی نمیخواهند چشمشان به من بیفتد، چرا که بنده آهسته میروم. نه از جهت آنکه گربه شاخم نزند، بلکه به آن لحاظ که در زندگی خیری از تند روی ندیده ام. زمان انقلاب ۵۷ من نو جوانی بودم با قلبی پر از شور و کله ای خالی از اندیشه. حالا آن شور رفته و از اندیشه هم خبری نیست، اما تجربه باقیست. من و دوستان دبیرستانی آن روز ها فکر میکردیم شاه اگر بیرون رود، فرشته آزادی در آید. سایرین هم یا مثل ما فکر میکردند، یا جرات نداشتند بگویند امثال بنده (دور از جان شما) چقدر خر تشریف داشتیم، یا اگر حرف میزدند به آنها می توپیدیم که «بحث بعد از پیروزی.» آن بحث بعد از پیروزی را هم که همه میدانیم به کجا کشید.

‫امروز هم من شاهد یک شرایط تقریبا مشابه هستم. یعنی یک عده از دوستان که صبر و حوصله شان دارد به آخر میرسد میگویند: «ای بابا دیدی جنبش مرد!؟» اگر بپرسی چطور؟ میگویند: «از تظاهرت میلیونی که هیچ خبری نمانده. الله و اکبر ها هم آن جان و مایه قدیم را ندارند، اعتصابی هم که نشد. بابا برگردیم دنبال کار و زندگیمان که خربزه آب است.» از آن طرف دسته دومی هم خیلی خوش خیالانه تصور میکنند که اگر همین فردا صبح معجزه شود و آقای موسوی را ریس جمهور کنند، ایران میشود بهشت برین و نمونه دمکراسی در منطقه. وقتی هم بنده به این دوستان میگویم دولت کودتا را برچیدن یک موضوع است و دمکراسی بر قرار کردن موضوعی دیگر، چرا که دمکراسی صبر یعقوب میخواهد، دلخور میشوند. فکر میکنند دمکراسی از آن غذا‌های مایکرویوی است که با پنج دقیقه حرارت بالا آماده خوردن میشود. اگر هم بخواهی بحثی در این باره بکنی، میگویند «الان وقت این حرفها نیست. بحث بعد از پیروزی.» بسیار خوب. فقط نه زود امیدتان به این جنبش را از دست بدهید و نه فکر کنید که شکست کودتا چیان برابر است با استقرار دمکراسی. دمکراسی نیمرو نیست که پنج دقیقه ای حاضر شود، ، خورشت فسنجان است که پختنش صبر میخواهد و قبول زحمت.

بیان دیدگاه

دسته Uncategorized