بایگانی ماهانه: جون 2011

آقایی که میگویی در انتخابات شرکت کن خط قرمزت کجاست؟

آقایی که میگویی در انتخابات شرکت کن، بالغ بر دو سال است که حکومت بدون کمترین رو دربایستی و با کمال شناعت دست به قتل، حصر و شکنجه ملت گشاده.  روز نگار دو سال اخیر را یک بار دیگر مرور کنید.  چند ندا و سهراب باید قربانی شوند تا ما بگوییم جناب دیکتاتور ما در بازی کثیف و ننگین شما شرکت نمیکنیم؟  چند نفر دیگر را باید در کهریزک مورد تجاوز قرار دهند تا ما بگوییم شرکت در انتخابات ولی فقیه خیانت به مبارزه برای آزادی است؟  چند زندانی سیاسی دیگر را باید به قتل برسانند تا ما قبول کنیم انتخابات دردی از دل زخمگین این ملت دوا نمیکند؟  چند دانشجوی دیگر باید از کلاس درس به سلول های تاریک شکنجه خانه ها بروند تا ما از صندوق های رای گیری دوری گزینیم؟  خط قرمز شما کجاست؟  تحت چه شرایطی انتخابات را تحریم میکنید؟  چند شهید، چند اسیر، چند قربانی تجاوز دیگر میخواهید تا به انتخابات فرمایشی دیکتاتور نه بگویید؟ شمایی که ۱۴ سال است به مردم میگویید پای صندوق های رای بروند، شمایی که چهارده سال است برای این رژیم به دریوزگی مشروعیت و وجاهت رفته اید، وجدانتان کجاست؟

کسانی که امروز مردم را به سیرک انتخاباتی ولی فقیه دعوت میکنند چهار دسته اند:

۱) مزدوران و حقوق بگیران دستگاه امام جائر—این ها اگر هیتلر هم زنده و توسط مجلس خبرگان به مقام ولی فقیه برگزیده شود، باز به پای صندوق های رای میروند و رای میدهند. از طریق هیتلر به نان و نوایی میرسند و باکی ندارند اگر نانشان به خون هزاران انسان شریف آغشته باشد و نوایشان با ناله هزاران مادر داغدیده آمیخته گردد.

۲) معتقدان به نظام—یک دسته هم واقعا فکر میکنند خامنه ای نماینده امام زمان است و اساسا از حجت بن الحسن «خط» میگیرد و جمهوری اسلامی هم تنها حکومت بر حق است.  این ها هم اگر خر دجال کاندیدای مجلس شود و مورد حمایت خامنه ای باشد میروند و به او رای میدهند.

۳) کسانی که از ترس از دست دادن شغل و امثالهم پای صندوق میروند.

۴) کسانی که تصور میکنند شرکت در انتخابات میتواند وسیله ای باشد برای تغییر حاکمیت در جهتی مثبت.

بر سه دسته اول حرجی نیست چرا که یا ناکثینند و فاسقین، یا جاهلین، و یا بزدلانی که حقشان تحقیری است که بچه بسیجی ماتحت نشسته نسبت به آنان روا میدارد.  آقای دسته چهارمی، وجدانت اجازه میدهد پس از فجایع دوسال اخیر همان حرفی را بزنی که سال ۸۴ میزدی؟

۱ دیدگاه

دسته Uncategorized

در باب شرایط آقای خاتمی برای شرکت در انتخابات

در مصاحبه ای آقای محمد رضا خاتمی، چند شرط با معنی برای شرکت «پر شور» اصلاح طلبان در انتخابات عنوان کرده بودند. این شروط بسیار بجا هستند اما خواننده مصاحبه ممکن است کاملا از مفهوم فرمایشات آقای خاتمی مطلع نشود.  من به عنوان یک ایرانی کم هوش میخواستم از آقای خاتمی خواهش کنم که در صورت امکان قدری در باب نکات زیر توضیح بدهند:

۱) یکی از شرایط ایشان برای شرکت در انتخابات، آزادی انتخابات است.  پاره ای ممکن است بگویند انتخابات آزاد انتخاباتی است که هر شهروند بالغی که از جهت سنی واجد شرایط است و مرتکب جرم و جنایتی نشده بتواند کاندیدا شود.  آیا آقای خاتمی منظورشان همین است یا کما فی السابق تنها منتخبین شورای نگهبان باید اجازه کاندید شدن در «انتخابات آزاد» را داشته باشند؟  آیا ایشان انتخابات مجلس هفتم را آزاد تشخیص داده بودند؟  اگر پاسخ ایشان منفی است، چه نکاتی آن انتخابات را غیر آزادانه کرده بود؟

۲) شرط دوم را ایشان » برسميت شناختن احزاب و مطبوعات مستقل» عنوان فرموده اند.  آیا این شامل همه احزاب مستقل میشود یا فقط احزاب اصلاح طلب را شامل خواهد شد؟ ممکن است ایشان از یکی دو حزب که نه به اصلاح طلبان و نه به اصول گرایان وابسته هستند و «مستقل» میباشند جهت نمونه نام ببرند؟  همین را اگر لطف کنند و در مورد مطبوعات مستقل هم بیان بفرمایند موجب امتنان خواهد بود.

۳) شرط سوم ایشان » آزادي زندانيان سياسي» است.  آیا مقصود ایشان همه زندانیان سیاسی است؟  یعنی مثلا شامل بهروز جاوید تهرانی که در زمان ریاست جمهوری اخوی ایشان به زندان افتاده هم میشود یا نه؟  آقای بروجردی کاظمینی چطور؟  در ضمن یک عده کرد هم در زندان هستند.  حالا آمد و حکومت همه زندانیان وابسته به اصلاح طلب ها را آزاد ولی مثلا دانشجویان چپی را آزاد نکرد، آیا در آن صورت اصلاح طلبان با شور در انتخابات شرکت خواهند کرد یا خیر؟

امیدوارم جناب خاتمی در این موارد مختصر توضیحی بدهند تا کسانی که در باب انتخابات آتی و اصلاح طلب ها دچار شبهاتی هستند قدری روشن شوند.

منبع مصاحبه:  http://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=34611

۱ دیدگاه

دسته Uncategorized

چند معضل جنبش سبز (بخش دوم)

(۲) ضعف تاکتیکی جنبش.  راهپیمایی های گسترده خرداد ۱۳۸۸ چنان تاثیر عمیق مثبتی بر مردم و مبارزین ایران داشت که آن را به عنوان تاکتیک عمده جنبش سبز برگزیدند.  در مجموع بسیاری در جنبش به این نتیجه رسیدند که: (الف) برگزاری «تظاهرات میلیونی» در مقاطع مختلف ممکن است؛ و (ب) چنان تظاهراتی باید نه فقط به عنوان یک ایده آل یا هدف نهایی جنبش ، بلکه به صورت حربه ارجح مبارزه مورد استفاده قرار گیرد.  این خطا دو آبشخور دارد: (۱) بدنه جنبش سبز هنوز با یاد خرداد ۸۸ تنها معیار موفقیت را درتظاهرات متمرکز گسترده میبیند.  به علاوه، از آن جا که حکومت سلطنتی از طریق تظاهرات گسترده به زانو در آمد، بسیاری بر این باورند که تغییرات عمده سیاسی آینده نیز الزاما زاده چنان تظاهراتی خواهند بود.  حتی اگر این تحلیل را بپذیریم، نمیتوانیم بر این مهم چشم بپوشیم که تاکتیکهای مختلفی برای آماده سازی محیط برای تظاهرات گسترده وجود دارند.  نادیده گرفتن این تاکتیک ها صرفا موجب به هرز رفتن توان فعالین جنبش خواهد شد.  اما اگر از این تاکتیک ها استفاده کنیم، دستکم راه را برای باز آفرینی تظاهرات میلیونی باز خواهیم کرد.  ارزش و اهمیت محلی کردن فعالیت ها در پاره ای از شعار های آغاز کار جنبش به چشم میخورد.  «هر مبارز یک رهبر» یا «رسانه شمایید» مشخصا بیان همین واقعیت بود که تمرکز در اعتراض یا مدیریت جنبش نه ممکن و نه سودبخش است.

اما باید به خاطر داشت که بخش عمده مدیریت جنبش در هراس از کف دادن اسباب کنترل اعتراضات، تظاهرات مهندسی شده با مدیریت متمرکز را بهترین راه برای ادامه کنترل خود بر جنبش میابد.  بنا بر این، در حالی که تظاهرات منطقه ای با مدیریت و برنامه ریزی محلی و اعمال جدی انواع تحریم ها بر علیه عوامل رژیم هم کم هزینه تر و هم در این مقطع کارآمد تر از تظاهرات گسترده و از پیش تبلیغ شده اند، مدیریت جنبش تا امروز از استفاده از این تاکتیک ها پرهیز داشته.  جالب این است که بسیاری میدانند که رژیم شگرد سرکوب تظاهرات متمرکز را بخوبی فرا گرفته. همه میدانند که آگاهی از زمان و مکان تظاهرات به نیروهای سرکوبگر امکان میدهد تا با تمرکز در نقاط استراتژیک و نمایش حضور متمرکز خود، از شکل گیری اعتراضات گسترده به راحتی جلوگیری کنند.  این به حضور «خاموش» مردم در خیابان می انجامد که نه فقط کمکی به گسترش اعتراضات نمیکند، بلکه  به سرخوردگی فعالین نیز منجر میشود. اما مدیریت جنبش صرفا به فکر استفاده ابزاری از جنبش در پای میز مذاکره است.  تنها هنگامی اصلاح طلبان میتوانند از کارت اعتراضات در مذاکرات استفاده کنند که حریف محافظه کار/اصول گرای آنان بر این باور باشد که این اعتراضات توسط اصلاح طلبان کنترل میشود.  اعتراضات محله ای با مدیریت پراکنده کارت جنبش را از دست اصلاح طلبان خارج میکند و آنان را در مذاکره با رقیبانشان در موضع بسیار ضعیفی قرار میدهد.  مدیریت متمرکز تنها راهی است که اصلاح طلبان میتوانند کنترل خود بر جنبش را حفظ کنند.  این شیوه مدیریت امکان اعتراضات محله ای را از میان برده، و جنبش سبز را زمینگیر ساخته است.

  تظاهرات پراکنده و منطقه ای با مدیریت محلی بهای سرکوب را برای رژیم افزایش میدهد.  چون تعداد نیروهای معترض بسیار بیشتر از نیروهای سرکوبگر است، هرچه نیروهای دو گروه پراکنده تر شوند به نفع معترضین خواهد بود. آرایش نیروهای سرکوبگر در خیابان به وضوح نشان میدهد که فرماندهی سرکوب به لزوم تمرکز نیرو های خود کاملا واقف است.  تظاهرات محلی امکان تمرکز نیرو های سرکوبگر را بشدت کاهش میدهد.  به علاوه، تظاهرات محلی این امکان را به مبارزین میدهد تا  با استفاده از آگاهی ها و ظرفیت های محله، سطح کیفی اعتراضات را تا سقف امکانات فراهم شده توسط شرایط اطراف خود بالا ببرند. این مبارزین همچنین میتوانند درتظاهرات محلی از آگاهی پیرامون محیط ساختاری محله، پایین بودن هزینه ارتباطات، شناسایی آسان تر مزدوران نفوذی رژیم ، کنترل کامل زمان، مکان و نحوه اعتراض،  و حمایت گسترده تر حاشیه اعتراضات (مردمی که با حکومت مخالفند ولی از شرکت مستقیم در اعتراضات خود داری میکنند) بهره برند. یک نظر گذرا به فعالیت های بسیار محدود محله ای در حال حاضر بخوبی نشان میدهد که چنین فعالیت هایی از پتانسیل بسیار بالایی برخوردار هستند.  الله و اکبر ها و شعار نویسی ها نشان میدهند که پاره ای محلات تهران از پتانسیل مبارزاتی بسیار بالایی بر خوردارند. مدیریت جنبش سبز و فعالین آن این مهم را نادیده گرفته اند.  در نتیجه، انرژی فعالین این محلات بلااستفاده رها شده است. در همین حال، بازده فراخوان های حضور در تظاهرات گسترده بطور کلی کاهش یافته، و مهمتر از آن تعداد زیادی از فعالین در دام نیروهای سرکوب که در مسیر این تظاهرات به کمین مینشینند افتاده اند.  این را نیز باید بخاطر سپرد که شرط لازم برای فعال نگاه داشتن نیروهای معترض آن است که امکان فعالیت ارزشمند و متداوم برای آنان فراهم باشد.  این فعالیت هم لازم است فیزیکی باشد و هم ذهنی.  این که به فعالی بگوییم چند هفته یا چند ماه «خانه نشین باشد» تا در روز معین، در شرایط تعین شده توسط چند ناشناس، و با شعار ها (یا سکوت) دیکته شده به خیابان بیاید، عملا آن شخص را غیر فعال میسازد.  از سوی دیگر، اعتراضات محله ای به نیروهای فعال امکان میدهد تا هم قوای ذهنی و هم امکانات فیزیکی خود را مستمرا در بیان و مدیریت اعتراض به کار گیرند.

۱ دیدگاه

دسته Uncategorized

چند معضل جنبش سبز (بخش اول)

دو سال از خیزش اخیر مردم ایران بر علیه ستم و فساد حکومت جمهوری اسلامی گذشت. در این دو سال یقینا از تعداد معترضین به حاکمیت کاسته نشده بلکه  برعکس، در نتیجه جنایات متداوم این رژیم تعداد مخالفین افزایش هم یافته.  اما بر اساس شواهد، در مجموع شور و تاب جنبش فروکش کرده است. چرا؟  یقینا جنایات بیشرمانه  دستگاه دیکتاتوری  و ارتقا سطح سرکوب بخشی از پاسخ به  این پرسش است.  اما اگر آزادیخواهان ایران به این توضیح بسنده کنند که حاکمیت با ارتقا سطح سرکوب جنبش را کند و کم تحرک ساخته، در حقیقت به درماندگی خود در قبال دیکتاتوری اعتراف کرده اند.  این روزها شاهدیم که در سایر ممالک خاورمیانه معترضین بهایی به مراتب سنگین تر از جنبش سبز را در اعتراض به دیکتاتوری میپردازند، ولی میدان مبارزه را رها نمیکنند.  تعداد کشته شدگان یک روز اعتراضات در سوریه از یک سال اعتراضات در ایران بیشتر است.  این هم که بگوییم ما مردم ایران جرات و شهامت سایرین را نداریم حرفی بی اساس و بی معنی است.  همین سوری ها و مصری ها  با وجود حمایت کامل اتحاد جماهی شوروی سابق چنان در شش روز از اسرائیلی ها شکست خوردند که در تاریخ کم سابقه است.  متقابلا جوانان کشور ما در برابر هجوم لشگر صدام حسین با کمترین امکانات وتجهیزات تا آنجا مقاومت کردند که صدام با عجز برای صلح التماس میکرد.  پس در مجموع مردم ایران ذاتا ترسو نیستند و وقتی به راهی معتقد و به هدفی ایمان دارند، بهای آن را هم میپردازند.  این که جنبش سبز نتوانسته از پتانسیل آزادی خواهی و ضدیت با دیکتاتوری در ایران بهره ببرد و و مخالفت بالقوه اکثریت قابل توجه ایرانیان به رژیم ولایت فقیه را به اعتراضات علنی مستمر تبدیل سازد ناشی از چند معضل است:

(۱) مدیریت جنبش.  جنبش سبز بی شک زاده حرکت اصلاح طلبی دهه ۷۰ است.  چون غالب کارگردانان این جنبش به آن حرکت اصلاح طلبی اعتقاد راسخ داشته و دارند، حدود جنبش را هم در چهارچوب همان حرکت ترسیم میکنند. در سال های ۷۰ و ۸۰،  مهمترین راهکار پایه ای جنبش اصلاح طلبی فشار از پایین و مذاکره در بالا بود.  این راهکار کماکان مورد علاقه بخش غالب مدیریت جنبش سبز است (من بین مدیریت و رهبری جنبش تفاوت قائل هستم).  از سوی دیگر جنبش اصلاح طلب همواره و بدون استثنا به قانون اساسی جمهوری اسلامی که شامل اصل ولایت فقیه میباشد معتقد بوده است. اصلاح طلبی یک حرکت مشخص با یک تئوری معین و هدف های تعریف شده است.  این حرکت بقای جمهوری اسلامی تحت مدیریت اصلاح طلبان را بر بقای جمهوری اسلامی تحت مدیریت اصول گرایان ترجیح میدهد.  ولی این نباید ما را از نکته مهمتری غافل سازد: اصلاح طلبان بقای جمهوری اسلامی تحت مدیریت اصول گرایان را بر سقوط جمهوری اسلامی ارجح میدارند.  اصلاح طلبان دهه های ۷۰ و ۸۰ در نهایت مایل به تحدید پاره ای از اختیارات رهبر و دستگاه های وابسته به او بودند.  بخش عمده مدیریت جنبش سبز نیز کماکان به همان استراتژی پایبند است.  اما بدنه جنبش، بخصوص بسیاری از فعالان جوان تر نه به هیزم دیگ آش اصلاحات شدن اعتقادی دارند و نه به مصالحه و مسامحه در چهارچوب قانون اساسی پایبند هستند.  ماهیت صوری جنبش سبز که ناشی از پیشینه اصلاح طلبی آن میباشد، موجب یک گسل میان مدیریت و بدنه جنبش شده است. اساسا اصلاح طلبان در تمامی مقاطع به گونه ای اشراف گرایی سیاسی دلبسته بوده اند که بی شباهت به مقوله «خودی-غیر خودی» و «خواص با بصیرت-خواص بی بصیرت» اطرافیان ولی فقیه نیست.  پیشینه تاریخی گسل میان اصلاح طلبان و نیروهای دموکرات به قیام دانشجویی ۱۸ تیر باز میگردد.   این که آقای خاتمی کمترین قدم مؤثری در راه آزادی دانشجویان بازداشتی در خیزش ۱۸ تیر برنداشت، عمدتا از آن رو بود که این دانشجویان «بی بصیرت» شده و دست به حرکتی زده بودند که در چهارچوب مهندسی سیاسی آقای خاتمی و هواداران ایشان جایی نداشت.  دانشجویان معترض ۱۸ تیر «خوارج» اصلاحات محسوب میشدند، و در نتیجه اصلاح طلبان لزومی بر پرداخت هزینه جدی جهت رهایی آنان نمیدیدند.  پارادوکس اصلاح طلبی به وضوح در آن است که: (الف) بدون فعالین معترض محافظه کاران/اصول گرایان اصلاح طلبان را میبلعند. پس اصلاح طلبان به اعتراض فعال نیاز حیاتی دارند (ب) فعالین معترض در نتیجه برخورد با سرکوب شدید و وحشیانه حاکمیت رادیکال شده، از صفوف اصلاح طلبان جدا میشوند و به ساختار شکنان میپیوندند. (ج) در رویارویی با معترضین رادیکال، اصلاح طلبان خود را ناچار میبینند که به گونه ای– مستقیم یا غیر مستقیم—از موضع سرکوبگرانه محافظه کاران و اصول گرایان حمایت کنند.  این حمایت از ان روست که اصلاح طلبان به خوبی واقفند در صورت سقوط جمهوری اسلامی یا به داد گاه کشیده خواهند شد و یا باید به باز نشستگی سیاسی بروند. (د) اما سرکوب معترضین رادیکال موجب ریزش بیشتر نیرو های اصلاح طلب میشود و جبهه اصلاح طلبان را ضعیف تر میکند.  در نتیجه اصلاح طلبان نیاز دارند با شعبده ای نوین جمع دیگری را فعال سازند تا از مواضع خود در قبال محافظه کاران و اصول گرایان دفاع کنند، و خود را در بازی جمهوری اسلامی مطرح باقی نگاه دارند.

ارتقاء کمی جنبش سبز (عبور به مرحله اعتراضات مستمر) منوط به یک هماهنگی کلی نظری و راهبردی میان مدیریت جنبش و فعالین آن است.  اما رسیدن به این هدف تنها با تغییر در مدیریت کنونی جنبش ممکن میباشد، چرا که با توجه به سطح جنایات رژیم و درماندگی اصلاح طلبان در وادار ساختن دیکتاتوری به کمترین عقب نشینی، تغییر نظر فعالین عملا غیر ممکن شده است. به علاوه، تاریخ گواهی میدهد که در چهارچوب قانون اساسی حاضر هیچ حرکت اصلاح طلبی عاقبت به خیر نخواهد شد، و این مهمترین و با ارزش ترین درس از دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی است.  سیاست اصلاح طلبانه ذاتا فاقد ابزارنظری و نهادین لازم جهت استقرار حکومتی دموکراتیک میباشد، چرا که بر پایه هدف بخشی از حاکمیت برای پیروزی «قانونی» انتخاباتی بر رقبا بنیان گذاری شده است.  این سیاست صرفا تا آنجا کاربرد دارد که در چهارچوب نظام جمهوری اسلامی و مطابق با قوانین بازی مندرج در قانون اساسی به کار رود. فی الواقع اصلاح طلبان حتی به حذف کامل «صافی های انتخاباتی» رژیم نظیر شورای نگهبان هم چندان تمایلی ندارند.   اگر در سال ۱۳۷۶ شورای نگهبانی در کار نبود و کاندیدا های مختلف به دور از تقلبات و با امکانات مساوی تبلیغاتی با هم به رقابت میپرداختند، چه بسا شخص دیگری به جای آقای خاتمی به پیروزی میرسید.  امروز که اعتبار اصلاح طلبان از سالهای ۷۰ هم بسا کمتر شده، در صورت یک انتخابات دموکراتیک (که در آن به نیروها و شخصیت های مختلف فرصت تبلیغات داده شود) جای شک است اگر حتی چند نفر از اصلاح طلبان به شورای شهر تهران هم راه یابند. پس اصرار اصلاح طلبان بر حفظ قانون اساسی وتطهیر آقای خمینی و انقلاب اسلامی ناشی از سردرگمی های ذهنی نیست، بلکه ریشه در بازی قدرت دارد.  واقعیت آن است که یا بر اساس سایر وقایع (مثلا گسترش اختلافات میان احمدی نژاد و خامنه ای یا مرگ خامنه ای) اصلاح طلبان جنبش سبز را به ابزاری برای باز گشت به قدرت بدل خواهند کرد، و یا در نتیجه پایمردی فعالان نهضت آزادی خواهی و رشد ذهنی جنبش، نهایتا مدیریت جنبش سبز دچار تغییری ماهوی شده و رسما سقوط بی قید و شرط اسباب دیکتاتوری مذهبی و رفراندوم را هدف خود قرار خواهد داد.

بیان دیدگاه

دسته Uncategorized