بایگانی ماهانه: فوریه 2010

جزو خواص امام جائر نیستید ولی یقینا جزو خواص جنبش سبز هستید

این دو مصاحبه اخیر آقایان کروبی و موسوی پایان «خواص» بودنشان در جمع امام جائر بود و آغاز «خواص» شدنشان در قلب مردم.  چرا؟  مگر همین آقای کروبی نبود که کهریزک را افشا کرد؟  مگر همین آقای موسوی نبود که هشت ماه پیش غسل شهادت کرد؟ چرا، ولی آن روزها حرف زدن خیلی ارزان تر بود تا امروز.  آن روز ها میشد گفت و بهایش را نپرداخت.  بعد از بیانیه اخیر مجلس خبرگان و اراجیف امام جائر که آقایان را رسما از جمع خودی ها و نخودی ها خارج اعلام کرد، و درست بعد از چرندیات امام جمه تهران، این دو مصاحبه اهمیت زیادی داشتند.  از ان مهمتر این است که جنبش سبز این روز ها زیر فشاری است که در هشت ماه اخیر نبوده.  از شکنجه و شهادت نباید ترسید، از خمودگی و دل افسردگی باید وحشت داشت.  این را دشمن هم خوب میداند.  روی ۲۲ بهمن به عنوان یک جنگ روانی-تبلیغاتی حساب باز کرده بود و اتفاقا آن جنگ را هم تا حدی برد. این دو مصاحبه طرح دشمنان این جنبش را با چالشی عظیم رو برو کرد.  اگر از این خوان برهیم، مدیون این دو مصاحبه هستیم.  من نه به گذشته آقایان کار دارم نه به آینده شان.  فقط به امروز این جنبش می اندیشم و این که زمین گیر نشود.  آقای کروبی! آقای موسوی! موجب  افتخار است که در جمع خواص دیکتاتور نیستید.  تاریخ عاقبت خواص دیکتاتور ها را نشان میدهد.  همان تاریخ به ما می آموزد که افتخار واقعی در آن است که جزو خواص ملت ها باشیم.

بیان دیدگاه

دسته Uncategorized

دم شیخ گرم

اشتباه نکنید، من اصلاح طلب نیستم، و چون جمهوری سکولار میخواهم، بلطبعه ساختار شکن محسوب میشوم.  ولی ساختار پذیر یا ساختار شکن، مسلمان یا کافر، اصل باید انصاف باشد.  از ۲۲ بهمن به این طرف رژیم یک تهاجم گسترده تبلیغاتی را بر علیه جنبش سبز به راه انداخته.  اولین گام گستردن این شایعه بود که سبز ها در ۲۲ بهمن شکست خوردند.  انگار قرار بود ۲۲ بهمن فتح خیبر بکنیم و نکردیم.  بله، امیدوار بودیم در میدان آزادی روز را به چشم رئیس جمهور کودتا سیاه کنیم، نشد.  همین. برای ما نه شکست بود و نه پیروزی. دشمن دلش به این خوش است که ما پیروز نشدیم، نه اینکه خودش پیروز شده باشد.  ولی ماشین تبلیغاتش وانمود میکند سبز ها شکست خوردند.  بعد هم آدم هایی نظیر عبدی آمدند و تخطئه کردند، که جنبش سبز اصلا از اول به بیراهه رفته بوده و نتیجه اش هم شکست ۲۲ بهمن بوده! نهایتا هم آقای هاشمی با بیانیه خبرگان از جلو خنجر زدند (هر کس ذره ای میفهمید میدانست هاشمی خنجر را دیر یا زود خواهد زد)، بلکه جنبش شب عیدی راحل شود.  ولی نشد.  یک علت مهم بقای جنبش در این مرحله آن بود که آقای کروبی این مصاحبه اخیر را با Corriere della Sera انجام داد.  پیش از اینکه به بنده حمله کنید که چرا از آقای کروبی متشکر هستم، این چند جمله را که ایشان بیان کرده اند را لطف کنید و بخوانید:
۱) خمینی را » الگوی خود ميدانم… اما زمانی که من ميگويم الگو، نميخواهم بگويم الگويی بی عيب و نقص بوده است.»
۲) «روز اول مردم ميگفتند رای من کو؟ اين مردم همان مردم هستند. اما حالا چه بر سرشان آمده که چنين شعارهايی ميدهند؟»
۳) «من خودم را رهبر جنبش مردمی سبز نميدانم. من خودم را عضوی از اين جنبش و حرکت اصلاحی ميدانم. حرکت من بازگشت به خواست مردم و آرمان های آنان است که آن حاکميت خود مردم است. من با احمدی نژاد نه دعوای شخصی دارم و نه صلح و سازش! ما دولت آقای احمدی نژاد را دولت مستقر ميدانيم که بايد پاسخگو باشد ولی دولت را شرعی و قانونی نميدانيم…ما هم جزئی از همان مردم هستيم.»
۴) «در اينکه [روز راهپيمايی ۲۲بهمن برخورد نيروهای حکومتی با مردم و معترضين] خشن بود شکی نيست.در اينکه اين برخورد با مردم بی سابقه بود کاملاً صحيح است.اين بار حاکميت نميخواست جمعيتی شکل بگيرد. حاکميت از تمام ظرفيت های خود در اين جهت استفاده نمود. از ارگان های مختلف نيرو آورد و دوستان و نزديکان ما را دستگير و برخی را نيز مورد تهديد قرار داد. و اين گونه نيست که چون آنها اين همه تدارک ديدند و لشکرکشی کردند ما نرويم. ميدانستم اينگونه ميشود و آمدم.آينده هم اگر راهپيمايی باشد خواهم رفت حتی اگر بدتر از اين برای من پيش آيد…»
۵)» من دوست ندارم در مورد فرزندم چيزی بگويم؛ ولی همانگونه که در يکی از بيانيه های قبلی گفتم، خود و خانواده ام آماده پرداخت هرگونه هزينه ای هستيم… بلاها و صدمات وارده به علی يک نمونه کوچک از آسيب ها و حوادثی است که بر ديگر فرزندان اين ملت نيز گذشته است و اين هزينه است که نظام متاسفانه در حال پرداخت آن است.»
باز میگویم اصلاح طلب نیستم، هیچ قصد دفاع از «دیروز» آقای کروبی را هم ندارم.  ولی امروز، در سخت ترین دقایق عمر جنبش سبز آقای کروبی بر خلاف هاشمی ها و عبدی ها و امثالهم مردانه ایستاد و گفت که نه خمینی بی عیب بود و نه ۲۲ بهمن شکست جنبش.  خود را جزئی از مردم دانست و آنچه بر فرزندش رفت را نمونه کوچکی از بلاهایی ذکر کرد که بر سر فرزندان ملت رفته.  آقای کروبی عمری را میان صاحب منصبان این حکومت گذرانده و سالیانی دراز رئیس الوکلای این حکومت بوده. میتوانست همان خوش رقصی هاشمی را بکند و در کنار امام جایر در حال صرف چای و شیرینی عکس بیاندازد.  میتوانست به دعوت های مکرر برای باز گشت «خواص» پاسخ مثبت بدهد. ولی نکرد.  و بعد از آن همه تاکید از جانب مقام معظم دروغ و جنایت بر اینکه احمدی نژاد مشروع است و ۲۲ بهمن حماسه غلبه ظلم برآزادی بوده، شیخ آمد و گفت که احمدی نژاد نا مشروع است و خامنه ای دروغ گو.  باور شخصی من آن است که عصر اصلاحات به پایان رسیده، ولی در فردای آزادی ایران، مردم دو عمل شیخ را از یاد نخواهند برد: افشای جنایات کهریزک و این مصاحبه.
منبع مصاحبه:  http://news.gooya.com/politics/archives/2010/02/101025.php

9 دیدگاه

دسته Uncategorized

به بهانه حمله مجدد مغول به دانشگاه

رژیم سی سال است که به دانشگاه حمله میکند.  عرض بنده را باور ندارید؟  روزنامه های سال های ۵۸-۶۰ را بخوانید.  حواد ث ۱۸ تیر را هم مرور کنید، میرسید به همان نتیجه ای که من رسیده ام. این حکومت ضد دانشجو است چون دانشجو آزادی خواه است، و آزادی برای این حکومت سم مهلک است.  این حکومت ضد دانشجو است چرا که دانشجو رو به مدرنیسم و پسا مدرنیسم دارد و لشگر مغول و امام جائر شان در فکر قانون وامانده قصاص و زن صیغه و چاه جماران هستند.  چرا که دانشجو خرد گراست و بسیجی اگر خرد داشت بسیجی نمیشد.  چرا که دانشگاه محل بحث آزاد است و گارد ویژه امام جائر از بحث بیزار است و از آزادی مثل جن از بسم الله میترسد.  دانشگاه محل تکثر است، این ها یک عمر حنجره پاره کرده اند که حزب فقط حزب الله. دانشگاه محل آموختن و ابداع و اختراع است. این ها دکتر هایشان مدارک قلابی دارند و وزیران شان اختراعات سایرین را میدزدند.  حرف آخر این است: دانشگاه را نمیشود با ولایت فقیه یک جا داشت.  ولایت فقیه همانطور که آقای اول در کتاب خود فرمودند نتیجه وجود صغار و مجانین است.  مگر میشود به یک دانشجو که دارد می آموزد و تحقیق میکند که چگونه بر سرطان غلبه کرد گفت شما صغیرید و فلان آخوندی که تحقیقات خیره کننده پیرامون تطهیر ماتحت دارد کبیر است؟  این از تئوری.  در عمل هم دانشگاه هم در عصر آقای اول با خون دانشجویان سرخ شد، هم در عصر اصلاحات و هم در دوران دولت کودتا. صد سال دیگر هم این جمهوری اسلامی با آن قانون اساسی بر کار باشد، دانشگاه کشتارگاه آزادی و آزادی خواه خواهد ماند. پس فیلم اخیر حمله مغول به دانشگاه بسیار دردناک، اما تکرار حکایتی است کهنه.  باز هم اتفاق خواهد افتاد.  پسر و دختر، برادر و خواهر شما را به قصد کشت خواهند زد، بازداشتشان خواهند کرد، مثل باطبی ها شکنجه شان خواهند کرد، مثل منوچهری ها در اسارت به قتلشان خواهند رساند.  تا نهادها عوض نشوند، حکایت دانشگاه حکایت حمله مغول است.

بیان دیدگاه

دسته Uncategorized

اجازه ندهیم جنبش وسیله چانه زنی شود

در ایران یک جنبش آزادی خواهی و یک بازی قدرت درکنار هم در جریان هستند.   گاهی چنان مجذوب جنبش میشویم که بازی را از یاد میبریم.  جنبش سبز هم یکی از این بازیگران صحنه قدرت است و میخواهد نهادهایی را در صحنه سیاسی ایران مستقر کند که قدرت را به مردم برگردانند. اما در این بازی یک گروه که در ۱۰-۱۲ سال اخیر نفوذ شان رو به کاهش بوده و ستاره اقبالشاان رو به افول، در پی باز یافتن بخت رهیده اند.  جمعی بقای سیاسی خود را در باز سازی دوره اول ریاست جمهوری آقای خاتمی میبینند.  در میان اصول گرایان، مطهری با احمدی نژاد در گیر است و احمدی نژاد با قالیباف.  سپاه بدنبال تصرف میدان است و مصباح در پی تسخیر ایوان.  این را همه ما میدانیم. بعضی از این ها میخواهند جنبش سبز را وسیله ای کنند برای دستیابی به اهداف خود.  این ها بازی خطرناکی را شروع کرده اند.
در سال های اول ریاست جمهوری آقای خاتمی، جمعی از اصلاح طلبان نظریه ای را سر هم کردند با عنوان «فشار از پایین و چانه زنی در بالا.» من کاری به مشروعیت
و ارزیابی توفیق یا آدم توفیق این نظریه در آن روز ها ندارم.  اما امروز پاره ای در پی آنند که جنبش سبزرا عامل فشار از پایین کنند تا در بالا چانه بزنند.  شکی نیست که در میان اصلاح طلبان جمعی (که من آن ها را اصلاح طلب محافظه کار میخوانم) با تحولات عمیق در نهاد های سیاسی ایران به کلی مخالفند.  چنان تحولاتی پایان حیات سیاسی آنان است.  از جانب دیگر، در میان اصول گرایان هم گروهی بر این باورند که احمدی نژاد نهایتا تیشه به ریشه آن ها خواهد زد (و من آن ها را اصول گرایان چپ میخوانم) . هردو گروه نیاز به آن دارند که جنبش سبز به گونه ای «حساب شده» و مطابق برنامه آن ها از پایین فشار آورد. این فشار باید زیر مدیریت اصلاح طلب محافظه کار باشد و وسیله ای شود برای اصول گرایان چپ تا مهره های اصلی حاکمیت را وادار کنند بازار  چانه زنی را دو باره گرم کنند.  بهمن، ماه رو کردن این ترفند بود، و ۲۲ بهمن در این میان نقشی عمده بازی کرد. هدف آن است که با تبلیغ داستان شکست ۲۲ بهمن، ضربه را به پیشرو ترین و دموکرات ترین نیروهای جنبش بزنند چرا که بر این باورند با خاموش و منفعل کردن آن نیروها، جنبش از وسیله ای برای آزادی ایران به ابزاری برای چانه زنی اینان بدل خواهد شد.  تنها راه حفاظت از خصلت آزادی طلبی جنبش، فعال ماندن با ادامه مبارزه بدون خشونت در تمامی اشکال ممکن است.

6 دیدگاه

دسته Uncategorized

دینامیسم کثرت و وحدت در جنبش سبز (بخش اول)


هدف من از این نوشته آن است که هموطنان آگاه و دانشمند را از این طریق به بحثی دعوت کنم که به محصلینی نظیر من این امکان را میدهد تا سطح آگاهی خود را بالا ببریم. با امید به شرکت دوستان.

دو واقعیت را نمیتوان انکار کرد: (۱) نهضت آزادی خواهی در ۳۰ سال اخیر و بلطبع جنبش سبز که بخشی از آن نهضت است، ازعقاید و سلایق مختلف تشکیل شده. (۲) بدون گونه ای هم آهنگی و توافق میان این سلایق نمیتوان انتظار داشت که این جنبش به اهداف خود دست یابد.  چون هدف جنبش آزادی است (دستکم دموکراسی به مفهوم لیبرال آن)، هم آهنگی را نباید از طریق نفی سلایق به دست آورد، حتی اگر چنان نفی از طریق اعتبار و نفوذ یک رهبری کارازماتیک باشد، و بدون اعمال فشار(چنانکه در سال ۱۳۵۷ شد).  پس سوال این است که چه گونه میتوان مشارکت گسترده در مبارزه را ادامه داد و در عین حال اختلاف سلایق را هم محترم شمرد.   باید به خاطر داشت که دموکراسی های متداول اساسا چنین اختلافی را به عنوان اصلی ماهوی به رسمیت میشناسند.
در تلاش به پاسخ به این پرسش ابتدا باید حدود این جنبش را مشخص کرد.  در این تعین حدود هم باید دقت کرد که اصل
تنها نفی حاکمیت حاضر نیست، بلکه اسقرار نظامی با نهادهایی از پیش تعریف شده است. نتیجتا ، پاره ای از مخالفین نظام حاکم از جنبش خارج میشوند چرا که آن نهادها را رد میکنند.  مثلا اگر یک گروه بخواهد سلطنت استبدادی یا دیکتاتوری پرولتاریا را مستقر سازد، اگرچه با حاکمیت فعلی مخالف است ولی در درون جنبش آزادیخواهی قرار نمیگیرد.  خوب، نهادهای از پیش تعریف شده این جنبش کدامند؟  ما در پاسخ به این پرسش باید به سه نکته توجه کنیم: (۱) این نهادها باید حداقلی باشند.  یعنی فقط نهاد هایی را شامل شوند که بدون پذیرش آنها جنبش دیگر نمیتواند ادعا کند میخواهد آزادی را به ایران آورد. (۲) این نهادها باید تعریف شده باشند. مثلا اگر میگوییم مردم حقوقی دارند، آن حقوق باید تعریف شوند. (۳) این نهادها باید قابلیت اجرایی داشته باشند. مثلا نمیتوانیم بگوییم ما دموکراسی را از طریق ارتقا معنویات مردم مستقر میکنیم.  یا در همین جمهوری اسلامی، مجلس خبرگان مسئول نظارت و برکنار کردن رهبر است.  اما این نهادی اجرایی نیست چرا که به واسطه تنظیمات قانون اساسی نمیتواند به وظیفه خود عمل کند.
آزادی هر فرد دو حوزه دارد: حوزه شخصی (مثلا نوع لباس) و حوزه اجتماعی ( مثلا آزادی بیان).  پرسش این است که چه کسی حدود این آزادی ها را تعین میکند؟  البته پاسخ معمول قانون است، و در یک سیستم دموکراتیک، در جامعه ای که به تکثر پایبند است، قانون را بر اساس اکثریت آراء مردم و با حفظ حقوق از پیش تعریف شده اقلیت مینویسند.  پس دو نهاد حد اقلی و اجرایی لازم هستند، یکی برای ممکن ساختن رای اکثریت و دومی برای محافظت از حقوق اقلیت.  باز اگر بپذیریم که آزادی بدون این دو نهاد ممکن نیست، شرکای جنبش آزادی خواهی هم نمیتوانند ضرورت این دو نهاد را نپذیرند.  اجرایی شدن این دو نهاد هم بستگی به این دارد که بدوا این نهادها در حوزه نظری با تناقض مواجه نباشند. مثلا در جمهوری اسلامی اعتبار نظری رای اکثریت توسط شورای نگهبان تخطئه
میشود، و نتیجتا رای اکثریت امکان اجرا شدن ندارد.(پایان بخش اول)

بیان دیدگاه

دسته Uncategorized

فرق بین دکتر سروش و عباس عبدی

اکثریت قریب به اتفاق ما که سن و ساالمان اجازه میدهد در بروز این فاجعه که دیکتاتوری ولایت فقیه است، نقشی داشته ایم.  حد اقل آن، شرکت در تظاهرات ۱۳۵۷ است و شعار های امام امام بدون خواندن کتاب «حکومت اسلامی»  آقای خمینی.  اگرچه یکی باید بپرسد که چرا آن کتاب در دسترس نبود تا ما بخوانیم و بدانیم حضرت امام چطور قصد دارند ما را به حد فرد صغیر و مجنون تنزل دهند.  باری به هر جهت، رفتیم و آقا را با سلام و صلوات آوردیم.  حتی منی که از اواخر بهار ۱۳۵۸ نوجوانی بودم و مخالف ولی فقیه، در شکل گرفتن این فاجعه نقشی داشته ام، در حد همان چند ماه سال ۱۳۵۷.  امروز محک ما باید گفتار و کردار اشخاص در رابطه با جنبش سبز و دیکتاتوری عریان سید علی خامنه ای باشد.  هرکه با دیکتاتور در افتد و آزادی و حقوق انسانی برای همه ایرانیان را فریاد بزند، درون جنبش سبز است.  پس گذشته چه؟  همه ما کسانی که سال هاست به این حاکمیت نه گفته ایم، زخمی از آن به یادگار داریم.  هیچ کس هم نمیتواند سایرین را مجبور کند که از حق دادخواهی خود بگذرند.  اما دادخواهی را باید گذاشت برای روزی که دادگاهی صالح وجود دارد.  و حتی آن روز هم باید گفته مارتین لوتر کینگ (یا گاندی) را به یاد آورد که چشم در برابر چشم راه به جمع کوران میبرد.  امروز هدف رسیدن به ایرانی است که در آن همه ایرانیان از آزادی برخوردار بوده و امکان داد خواهی در دادگاهی صالح را داشته باشند.  بنده شخصا معیارم بر این است که اگر کسی مثل دکتر سروش در راه این هدف پیش میرود، تا آنجا که به من مربوط است از خطا های پیشین او چشم بپوشم و به او احترام بگذارم، چرا که میان نوکری پرسود امام جایر و خدمت پر خطر به جنبش سبز، دومی را انتخاب کرده.  اما کسی مثل عباس عبدی که هم پیشینه اش معلوم است و هم امروز چوب لای چرخ جنبش سبز میگذارد مستحق انتقاد است، و باید گذشته او را هم به یادش آورد.

23 دیدگاه

دسته Uncategorized

خارج نشینها را بهانه نکنیم

در سایت ندای سبز آزادی مقاله ای درج شده با عنوان «اشتباه عبور از میرحسین و کروبی را تکرار نخواهیم کرد.» نویسنده میگوید: «کسانی امروز ادعای رهبری جنبش را دارند و با کراوات سبز پشت نمادهای سبز عکس یادگاری می گیرند که حتی بسیاری‌شان انتخابات را در حمایت از میرحسین موسوی تحریم کرده بودند. افرادی شعارهای بی‌محتوایی چون «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» را در بوق و کرنا می‌کنند که گویی جنبش سبز ملت ایران از دل کاخ سفید آمریکا و به قول آنها «پریزیدنت اوباما» بیرون می‌آيد. نتیجه اش چه می‌شود؟ مبارزه‌ای که با سکوت و شعار «رای من کجاست» آغاز شده بود به خشونت بی حاصل می‌انجامد و در بازی ساختارشکنانه‌ای که ایجاد می‌شود از ظرفیت‌های جنبش برای حضور در خیابان و چانه زنی در میدان می‌کاهد.» و اضافه میکند: « خیلی راحت است در واشنگنتن، پایتخت آمریکا، به خیابان بریزید و شعار دهید: «می‌جنگم، می‌میرم، رای‌مو پس می‌گیرم». تیتر این مقاله نشان میدهد که نویسنده یک بار از موسوی عبور کرده و حالا میگوید دوباره عبور نخواهد کرد.  چرا دفعه اول عبور کردید؟  خارج نشین های کرواتی گولتان زدند؟  در آن صورت مواظب باشید چون دستگاه ولایت خیلی حیله گر تر از کرواتی های خارجه نشین است.  و اما بعد.
اولا، اگر تاکتیک های غلط و شعار های نابجا از جانب ایرانیان خارج نشین بوده، چرا ایرانیان داخل نشین باید نگران یا عصبانی باشند؟  ایرانیان خارج نشین که مورد محبت نویسنده واقع شده اند چند دسته اند. بعضی بلافاصله پس از انقلاب ۵۷ رفته اند و غالبا مایل به بازگشت سلطنت هستند، یک دسته هواداران مجاهدین خلق و احزاب و گروه های مارکسیستی هستند، یک گروه هم از بد حادثه و در ۱۰-۱۵ سال اخیر به خارج از ایران رفته اند.  دو دسته اول سال هاست هزار جور شعار داده اند و یقینا در طول این ۲۵-۳۰ سال همواره «ساختار شکن» بوده اند.  آیا اعتراض نویسنده به این گروه هاست؟  گمان نمیکنم، چون من نه تا امروز عکس رجوی ها را در خیابان دیده ام و نه پرچم سرخ داس و چکش نشان را.  جاوید شاه هم از کسی نشنیده ام.  هیچکدام از هواداران دو گروه اول هم جمهوری ایرانی نمیخواهند.  یک دسته سلطنت میخواهند، یک گروه جمهوری دموکراتیک اسلامی طلب میکنند، و دسته سوم هم پی جمهوری سوسیالیستی خلقهای ایران هستند.  من آماری در دست ندارم ولی از روی مشاهدات شخصی و حدس و گمان تصور نمیکنم هیچ یک از این دو گروه توان آن را داشته باشند که میلیون ها ایرانی شریک در جنبش سبز را از شخصی یا برنامه ای بگذرانند. اما خارج نشین های «بد حادثه ای» به صد دسته مختلف تقسیم میشوند، و خیلی هایشان هم اصلا سیاسی نیستند.  غالبا میخواهند سالی یک بار به ایران برگرداند و در نتیجه حد اکثر سعی خود را میکنند که مبادا یک کلمه حرف حساب از دهانشان خارج شود و در ایران به دام برادران بازجو بیفتند. پس کی میماند؟  چهار نفر مثل اقایان سازگارا و نوریزاده و گنجی و مخملباف و…  بعضی میگویند که این چهار نفر در مدت ۴-۵ ماه چنان قدرتی به هم زده اند که رهبری جنبش سبز را به تصرف خود در آورده و توده های مردم را با سلام و صلوات از آقایان موسوی و کروبی و خاتمی عبور داده اند.  این ها میگویند از این پس فقط به فرمایشات آقایان موسوی و کروبی گوش فرا میدهند و لا غیر.  اولا این که خارج داخل را زیر نفوذ خود در آورده و مردم ایران چشم به آن چهار نفر «کروات سبز» آمریکا نشین دوخته اند و به فرمان آن ها از موسوی و کروبی عبور میکنند هیچ اساسی ندارد.  ثانیا، اگر این ادعا ها صحت داشتند و یا روزی صحت پیدا کنند، باید گفت متفکرین و عقلای داخل کارشان خیلی خراب است که این چهار کرواتی از هزاران کیلومتر دورتر میلیونها ایرانی را چنان مجذوب میکنند که یک شبه از آقایان موسوی و کروبی عبور میکنند. از همه بد تر، این توهینی است به آقایان موسوی و کروبی که نمیتوانند هواداران خود را راضی نگاه دارند، و در نتیجه کرواتی ها می آیند و از آن سوی اقیانوس رهبری را میدزدند و شعار های ساختار شکن را مد میکنند.
اما این سر و صدا پیرامون سرقت رهبری جنبش و گذار از آقایان موسوی و کروبی بر میگردد به ۲۲ بهمن امسال.  عده ای میگویند ۲۲ بهمن جنبش سبز ناکام شد.  من دقیقا نمیدانم منظور از ناکامی چیست.  همه عکس های گوگل از میدان آزادی را دیده اند و میدانند که حماسه آدم های اجاره ای و ساندیس حتی نصف میدان را هم پر نکرد.  هر کس ذره ای انصاف داشته باشد و نان ولی فقیه را نخورد قبول میکند اگر حکومت از سرتاسر ایران اتوبوس های پر از عوامل سرکوب خود را به تهران نیاورده بود و ذره ای فضا برای شکل گیری یک راهپیمایی سبز ایجاد شده بود، حماسه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ مجددا تکرار میشد.  شما فکر میکنید اگر یک ساعت مهلت داده بودند و به آقای کروبی که واقعا شجاعت و از خود گذشتگی نشان داد حمله نمیکردند، ده ها و بلکه صد ها هزار نفر اطراف ایشان جمع نمیشدند؟  البته میشدند.  اشتباه ما این بود که رژیم را خیلی احمق و بی دست و پا فرض کرده بودیم. آنقدر خر گفته بودیم که خودمان هم باورمان شده بود طرفمان خر است. طرفمان اما از رویداد های بین خرداد و بهمن درس گرفته بود و میدانست که اگر با کمال سرعت و حد اکثر خشونت به سبز ها حمله نکند، راهپیمایی های ده ها هزار نفری سبز در اطراف تهران شکل خواهند گرفت و نیروهای سرکوب نمیتوانند با چند میلیون نفر که رو به سوی میدان آزادی یا زندان اوین دارند در بیفتند. پس ناکامی ما در این نبود که رژیم ۲۲ بهمن حمایت مردمی از خود را نشان داد، یا اینکه سبزها به خیابان نیامدند.  سبزها آمدند ولی موافق به شکل دادن به راهپیمایی عمده (چند صد هزار نفری) نشدند.  اما این ناکامی هیچ ربطی به عبور از آقایان موسوی و کروبی نداشت.  اینجور نبود که مثلا آقای کروبی بگوید بیایید صادقیه، و کرواتی آمریکا نشین بگوید از آقای کروبی عبور کنید و بروید نارمک.
حالا یکی ممکن است بگوید این که جمیعت سبز متشکل نشد به علت شعار های ساختار شکن کسانی بود که در راهپیمایی های قبلی میگفتند جمهوری ایرانی.  اجازه بدهید به دو جنبه این اتهام رسیدگی کنیم.  اولا کسانی که این اتهام را میزنند خود قبول دارند که آقای موسوی ۲۴ میلیون از آرای ریاست جمهوری را از آن خود کرده بود.  آقای موسوی هم مکررا فرموده اند که در چهارچوب قانون جمهوری اسلامی حرکت میکنند و با ساختار شکنی مخالفند.  هم شعار «جمهوری ایرانی» و هم شعار «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران» ساختار شکن بودند.  اگر بگوییم که عده معدودی این شعار ها را داده اند چه جای نگرانی است.  خود را از این عده معدود (همانطور که آقای موسوی هم فرمودند) جدا کنید. عبور عده معدود که نباید موجب نگرانی و عصبانیت شود.  در هر جنبشی در مقطعی معدودی از سایرین جدا میشوند. اما   اگر عده کثیری این شعار ها را میداده اند خوب پس عبور آن ها از آقای موسوی عملا صورت گرفته، که در این صورت بدا به حال عقلا و بزرگانی که با چنین شعار هایی مخالفند، در داخل کشور هم هستند ولی آن چهار کروات سبز پوش آمریکا نشین جریان را از دستشان خارج کرده اند.  ثانیا، دوستان بد نیست توجه کنند که این روز ها در ایران برای کسانی که شعارشان کمتر از «جانم فدای رهبر» باشد ساندیس پخش نمیکنند.  کسی که به تظاهرات بر علیه این کودتاچی ها میرود گلوله و گاز اشک آور و ضربات باتون در انتظار اوست.  خوب این هم نمیشود که به کسی که قرار است کتک بخورد و چه بسا حتی کشته شود بگوییم شعاری را که میخواهی نده، چرا که من آن را عبور از موسوی میدانم!
آنهایی که در اواسط و اواخر ریاست جمهوری آقای خاتمی موضوع «عبور از خاتمی» را مطرح کردند نه سلطنت طلب بودند و نه مجاهد و نه کمونیست.  عبور از اشخاص وقتی موضوعیت پیدا میکند که فردی که در مقام رهبری است نتواند جواب های قانع کننده برای نیاز های هوادارانش داشته باشد. عبور از یک فرد، وقتی توسط توده های هوادار او و یا حد اقل هواداران فعال او صورت پذیرد، به علت دسیسه خارجه نشین کرواتی نیست، به سبب غفلت و اشتباهات خود شخص است.  اما آقای موسوی شخصا و صریحا گفته اند که این جنبش رهبر واحد ندارد. معنی این فرمایش ایشان آن است که اولا همه ما در پیروزی های جنبش شریکیم و در شکستهای آن مسئول.  ثانیا، در جنبشی که هر شرکت کننده هم سرباز است و هم رهبر، کسی از کسی عبور نمیکند.
در پایان نظر خواننده را به یک نکته در این مقاله جالب میکنم.  نویسنده میگوید؛ «
در بازی ساختارشکنانه‌ای که ایجاد می‌شود از ظرفیت‌های جنبش برای حضور در خیابان و چانه زنی در میدان.»  جان مطلب همینجاست.  بعضی هنوز در خواب و خیال استراتژی سوخته «فشار از پایین چانه زنی در بالا» هستند.  این استراتژی در زمان آقای خاتمی هم کمترین نتیجه ای نداشت.  امروز نه بالایی در کار است و نه پایین حاضر است ابزار دست این و آن باشد. گروهی که واقعیت های زمان را نادیده میگیرند از این ناراحتند که چرا آن خواب سالهای اول ریاست جمهوری آقای خاتمی تکرار نمیشود.  بد نیست این افراد صحبتی با آرشیتکت آن استراتژی که تازگی از زندان ولی فقیه آزاد شده داشته باشند، شاید بعد از آن گفتگو دریابند کان صبو بشکست و آن پیمانه ریخت.

3 دیدگاه

دسته Uncategorized

۲۲ بهمن مطلقا شکست نبود، تجربه بود

فیلسوف آلمانی نیچه جمله معروفی دارد: «آنچه تو را نمیکشد، قویترت میکند.»  این بخصوص در مورد جنبش های اجتماعی صادق است.  از سال ۱۳۵۸ به این سو در ایران یک جنبش مقاومت بر علیه دیکتاتوری مذهبی وجود داشته.  این جنبش در برابر بستن روز نامه ها، نقض حقوق زنان و اقلیت های قومی و مذهبی، محدود کردن فعالیت های سیاسی و اجتماعی و مدنی، چپاول ثروت های ملی، سیاست خارجی تروریست مدارایستاده و مبارزه کرده.  از همان آغاز هم این جنبش، که از عقاید و دلبستگی های سیاسی مختلف تشکیل شده، مورد حمله وحشیانه حزب اللهی ها و لباس شخصی ها و بسیجی ها و سپاهی ها واقع شده در طول این ۳۰ سال جنبش هم اشتباهات کوچک داشته و هم خطا های فاحش. گاهی دو قدم جلو رفته و یک قدم عقب، و زمانی یک قدم جلو و دو قدم عقب.  ولی هر بار که حکومت این مقاومت را به آتش کشیده، ققنوس وار از دل خاکستر سر بر آورده و در اولین فرصت فریاد آزادی را به گوش دیکتاتور رسانده.  ضرباتی که در سالهای دهه شصت بر این مقاومت برای آزادی وارد آمده را جوانهای آن سال ها به یاد دارند.  آن کشتار های خوفناک، آن چشم از کاسه در آوردن ها، آن شکنجه های وحشیانه بسا از وقایع درد آور چند ماه اخیر هولناک تر بودند.  اما مقاومت برای آزادی و حقوق انسانی، به رغم همه آن اشتباهات  و با وجود تمام آن سرکوب ها زنده باقی ماند، و هر لحظه که امکان یافت سر برکشید و فریادی دوباره شد رسا تر از دیروز.
۲۲ بهمن مطلقا شکست نبود، تجربه بود.  بعد از هشت ماه زدن و کشتن و شکنجه کردن، رژیم هرچه مزدور و راه پیمای اجاره ای داشت را در تهران جمع کرد.  راه های ورود به میدان آزادی را بست.  به چماقداران و چاقو کشانش دستور داد بدون رحم و مروت بزنند و بگیرند. در هر خیابان و هر چهار قدم بلندگو گذاشت.  ساندیس و ساندویچ تقسیم کرد.  حلق اینترنت را فشرد و گوگل را تعطیل کرد.  با تمام این تفاصیل در تهران و شهرستان ها تضاهرات سبز پا گرفت.  این ۲۲ بهمن را با ۲۲ بهمن دو سال پیش مقایسه کنید.  جنبش سبز شکست خورده؟  این جنبش آزادی خواهی کار را به جایی رسانده که حاکمیت روز جشن رسمی خود را نه فقط در ایران که در سرتا سر جهان با قلب لرزان میگذراند.  نوه
امامشان باز داشت میشود، نخست وزیر امامشان نمیتواند از خانه خارج شود و همسرش را اوباش مورد حمله قرار میدهند، نماینده امامشان را با گاز اشک آور مورد حمله قرار میدهند،  به ماشین «فرزند فاضل» امامشان هجوم میبرند.  کی شکست خورده و کی پیروز شده؟  اگرپیروزی یعنی این، بگذارید دلشان خوش باشد که پیروز شدند.  اما واقعیت آن است که مقاومت هرگز نخواهد مرد.  آزادی ایران و دستیابی ایرانیان به حقوق انسانی خود حکم محتوم تاریخ است، چه ولی فقیه و نوکران ریز و درشتش بخواهند و چه نخواهند.

3 دیدگاه

دسته Uncategorized

آقای عبدی، جنبش سبز سفارت آمریکا نیست که از دیوارش بالا بروید و گروگان بگیرید!

آقای عبدی، جنبش سبز سفارت آمریکا نیست که از دیوارش بالا بروید و گروگان بگیرید!
عباس عبدی از آن دسته آدم هایی است که نه حرف جالبی برای گفتن دارد و نه عمل صالحی برای انجام.  بی علم بی عمل است، و این را در نوشته ها و مصاحبه هایش میشود به خوبی دید.  در مملکت ما که به یمن سی سال ولایت جور اکثر روزنامه نویس ها و تحلیل گران سیاسی یا در گورند ، یا در زندان و یا در تبعید، عباس عبدی کوری است که میخواهد عصا کش یک چشمی ها باشد.  مصاحبه اخیرش با صدای آلمان یک نمونه از این جاه طلبی مضحک است.  چون مصاحبه اصلا ارزش خواندن ندارد، و مصاحبه گر هم در میان آن به تو زرد بودن عبدی پی برده، من فقط ۲-۳ نکته از آن را اینجا تکرار میکنم.  در باره جنبش سبز عبدی افاضه کلام میفرماید: » این‏گونه جریانات سیاسی در ایران بیش از آن که مبتنی بر یک برنامه و عقلانیت مشخصی باشد، مبتنی بر موج احساسات و عمل‏کرد طرف مقابل است. مثلا فکر می‏کنند چون طرف مقابل کارهای بدی انجام داده است، آن‏ها نیز مجازند هر نوع سیاست و هر نوع تاکتیکی را اتخاذ کنند.» توجه بفرمایید که آقای عبدی فریاد های معترضینی که زیر باران باتون و ابر گاز اشک آور حقوق اولیه خود را می طلبیدند را مشابه با تجاوز جنسی در کهریزک، به شهادت رساندن ندا ها و سهراب ها، و به اسارت گرفتن هزاران انسان بی گناه قلمداد میکند.
عبدی جای دیگری میگوید: «
…در ایران اصلا قضیه معکوس است؛ یک مطالبه را اعلام می‏کنند و وقتی به آن نمی‏رسند، سطح مطالبه‏شان را بالا می‏برند. شعارهای ابتدای این حرکت را با شعارهای انتهای آن مقایسه کنید. اصلا هیچ تناسبی با هم ندارند. چگونه ممکن است طی چند ماه، چنین پروسه‏ ای طی شود؟» گویا آقای عبدی هم مثل خرسها به خواب زمستانی تشریف میبرند، و هیاهوی اعتراضات مردم ایشان را از خواب پرانده.  روز های اول بعد از این کودتا مردم یا در سکوت راه پیمایی کردند و یا گفتند رای ما را پس بده. حاکمیت هم افتاد به جانشان و گروهی را مضرب، جمعی را اسیر و تعدادی را شهید کرد.  پس به نظر حضرت عالی در این مرحله تغیر تاکتیک مردم باید از سکوت به خود کشی دست جمعی میبود؟
بعد از ۲۲ بهمن امسال هر که از ننه جانش قهر میکند به بخش خارج نشین جنبش بد و بیراه میگوید.  عبدی هم همین کار را کرده: «انقلاب رسانه‏ای مرز داخل و خارج را برداشته، اما مساله این است که در داخل، آدم‏ها بر اساس شرایط کنونی‏شان حرف می‏زنند و فکر می‏کنند اما در خارج این محدودیت وجود ندارد. بنابراین بین واقعیت داخل و ایده‏ها و شعارهایی که داده می‏شود، شکاف بسیار عظیمی رخ می‏دهد.
»  کلا میخواهد بگوید تند روی های خارجی ها داخلی ها را متفرق وزمین گیر کرد.  آخر مگر داخلی ها صغیر هستند که کورکورانه به دنبال خارجی ها بروند. اگر خارج نشین ها این همه قدرت دارند پس واقعا حیف نان برای متفکرین و متخصصین داخلی!  واقعیت غیر از آن است که عباس آقای گروگان گیر میگوید.  در این جنبش نه خودی هست و نه غیر خودی.  داخلی و خارجی، هرکس که ایرانی است و آزادی میخواهد درون این جنبش است.  اما عباس عبدی ها که زیر عبای ولایت بزرگ شده اند و شیر از پستان دیکتاتوری میل فرموده اند بدون این خط کشی ها روزشان شب نمیشود. به فرمایش بعدی این آقا توجه بفرمایید تا اگر شکی دارد بر طرف شود.
عبدی میگوید: «مساله‏ی من هم همین است. وقتی مردم بدون رهبری به خیابان بیایند، همین می‏شود. جنبش اجتماعی باید رهبری داشته باشد. هنگامی که او می‏گوید بایستید! بایستند و وقتی بخواهد که جلو بروند، جلو بروند. یا تعیین کند که چه شعاری داده شود یا نه.
» خوب پس معلوم است که آقای عبدی از چه میترسد و چه میخواهد. ایشان میخواهد این جنبش را از کمر بزند.  اگر قبول کنیم که جنبش سبز از گروه ها و سلایق مختلف تشکیل شده و در خفقان فعلی در ایران هم امکان حضور رهبری جمعی نیست، بنا بر ارشادات جناب عبدی باید رفت منزل و منتظر آقا امام زمان ماند (یا امام فضانورد دیگری مثل حاج آقا روح الله).
اما درد عبدی درد دیگری است. درد تروریست اسبق است واصلاح طلب سابق. از یک سو نگران سابقه اش است و از همان روی میگوید «
منشاء [اشتباهات] از ۱۳ آبان بود اما به مرور خود را نشان داد و از عاشورا به بعد دیگر خود را شدیدتر نشان داد. در آن دوران هم جمعیت هیچ وقت به حد جمعیت ۲۵ خرداد یا حتی ۳۰ خرداد نرسید. به خاطر این که یک جنبش سیاسی ممکن است حتی مجبور شود مطالبه‏ اش را کم کند تا نیروهای حامی‏اش را بیشتر بکند نه این که مرتب مطالبه را بیشتر کند و نیروهایش را کم کند.» زهی بیشرمی.  تخم مرغ دزد شتر دزد میشود مصداق افاضات این آقاست.  دیروز با اشغال سفارت جای دوست و دشمن نشان میداد امروز با تحلیل سیاسی.  بیخود نیست که جنابش شکر پاشی را چنین پایان میبرد: «اصل تصمیم را باید حکومت بگیرد…من بیش از آن که توصیه‏ای برای جنبش سبز داشته باشم، توصیه‏‏ی اصلی‏ام به حکومت است؛ باید در سیاست‏اش تجدید‏نظر کند…»  آقای عبدی! گویا شما در خواب اصحاب کهف فرو رفته بودید.  دوران فشار از پایین و چانه زنی از بالا ۶-۷ سال پیش به سر آمد.  ما که پایین هستیم جای فشار دادنمان درد گرفته.  آنهایی هم که بالا بودند فعلا یا در زندانند یا حبس خانگی.  خدا روزی شما را هم جایی دیگر حواله کند(اگرچه بعد از آزادی ایران جایی برای کسب روزی نخواهید داشت).
منبع گوهر پاشی های آقای عبدی: http://www.dw-world.de/dw/article/0,,5243706,00.html?maca=per-rss-per-all-1491-rdf

4 دیدگاه

دسته Uncategorized

باید برگردیم به میدان، مثل ستار خان و باقر خان

اگر داستان مقاومت تبریز در دوران استبداد صغیر را بخوانیم میبینیم که شهرچند بار تا پای سقوط به دست «بسیجی» های محمد علیشاه رفت، ولی هر بار به یمن پایمردی سردار و سالار و همرزمانشان دشمن مجبور به عقب نشینی شد. امروز نوبت جنبش سبز است که بسیجی های خامنه ای را عقب بزند. ۲۲ بهمن امسال روز بسیار مهمی بود.  اگر معجزه سبز روی میداد و میشد میدان آزادی را تسخیر کرد نفس های رژیم به شماره می افتاد. برخی ممکن است بگویند باید نقشه دیگری میبود و برنامه ریزی بهتری.  حقیقت آن است که برای این مقطع از جنبش، با توجه به امکانات خود و دشمن، از این بهتر نه نقشه ای میشد داشت و نه برنامه ای.  من از این جنبش دموکراتیک تر سراغ ندارم، چرا که هرکه هرچه میخواهد میگوید .  مگرآقای سازگارا یا نویسندگان جرس چه دارند که سایرین ندارند؟  وب و یو تیوب که رادیو تلوزیون حاج عزت نیست که فقط زوزه کفتار پخش کند.  خوب اگر برنامه و نقشه بهتری داشتید می آمدید و میگفتید.  شعار هر مبارز یک رهبر را نمیشود فقط در روز های خوش موفقیت علم کرد. خوب همه رهبر بودیم و در حد امکان هم تلاش کردیم.  بعضی تصور میکنند که قرار بوده ۲۲ بهمن خامنه ای و نوکرانش سند آزادی ایران را در سینی طلا خدمت ما بیاورند. حالشان گرفته شده که چرا این طور نشد.  جنبش هنوز غوره است این ها طلب کشمش میکنند. حقیقت آن است که هشت ماه پیش ما در تهران سه میلیون نفر بودیم، امروز اگر بیشتر نباشیم کمتر نیستیم.  هشت ماه پیش دیکتاتور با این خیال خوش بود که با یک سخنرانی که ننه من غریبم و دستم چلاق است و اشکم دم مشکم، جنبش سبز متوقف میشود.  امروز خوب میداند پای بست حکومتش را این جنبش چنان سست کرده که بدون توسل به غیر انسانی ترین ابزار خشونت  دو روز هم دوام نمیآورد.  چه شکستی؟  اگر شکست خورده بودیم شهر تحت حکومت نظامی نبود و هر روز هزار نفر را زندانی نمیکردند، و یک بنده خدای شکنجه شده را برای اعتراف به تلویزون نمی کشاندند.  هشت ماه است که پیش میرویم خوب گیرم (به فرض محال) هشت ساعت هم عقب نشستیم (که ننشستیم).  ۲۲ بهمن تمام شد.  باید برگردیم به میدان، مثل ستار خان و باقر خان، و اگر زمینی هم از دست داده ایم پس بگیریم. این چه حکایتی است که از یک طرف شیران در بندمان مثل احمد زید آبادی بعد از ماه ها شکنجه خم به ابرو نمی آورند، ولی ما که حد اکثر گازی به چشممان خورده و چوبی به سرمان بر سر یک روز که گردش چرخ به مرادمان نبود ماتم گرفته ایم؟  آقای منتقد! هر مبارز یک رهبر! راه باز و جاده دراز، راهکاری پیشنهاد کنید برای روز های آینده و استمرار جنبش.

۱ دیدگاه

دسته Uncategorized