(۱) به گمان من بسیاری میدانند که دلیل اصلی مشکلات و درماندگی های عمده اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی ایران امروز غیر دموکراتیک بودن حکومت است. این غیر دموکراتیک بودن حکومت هم ربطی به سواد توده ها و کمبود «تمرین دموکراسی» ندارد. نه مردم هند از مردم ایران باسواد تر هستند و نه اهالی آفریقای جنوبی از ایرانیان بیشتر تمرین دموکراسی داشته اند. حکومت ایران دموکراسی نیست چرا که از مشروطه به این سو غالب روشنفکران و فعالین سیاسی ایران به دموکراسی تعلق خاطر و ارادتی نداشته اند. در عصر رضا شاه بسیاری از این روشنفکران و فعالین یا به حمایت از مدرن سازی توسط «دیکتاتور صالح» برخواستند و یا به مارکسیسم متمایل شدند و به حزب توده پیوستند. در دوره محمد رضا شاه هم به استثناء سال های نخست وزیری دکتر مصدق، غالب روشنفکران و فعالین سیاسی یا به باز خوانی انقلابی اسلام اشتغال داشتند و یا متاثر بودند از مکتب های چپ گرا و اگزیستانسیالیست (که خود یا در نتیجه نفوذ امثال هایدگر خصایل فاشیستی داشتند و یا با تمایل به مواضع امثال سارتر هویت مارکسیست-مائویستی کسب کردند). بعد از انقلاب ۵۷ هم باز میدان روشنفکری و فعالیت سیاسی در تصرف برداشت های غیر دموکراتیک اسلامی و شبه اسلامی و غیر اسلامی از حکومت بود.
(۲) اصل و اساس دموکراسی لیبرال بر سه اصل است: (الف) «اکثریت سالاری» از طریق انتخابات آزاد و متناوب؛ (ب) رعایت حقوق فردی و جمعی همه شهروندان، از جمله اقلیت های سیاسی، مذهبی و قومی؛ (ج) جدایی مذهب از حکومت. حکومتی که به یکی از این سه اصل پای بند نباشد یا دموکراتیک نیست و یا محکوم به غیر دموکراتیک شدن است.
(۳) تا ما یک جریان پوینده و پر انرژی و فعال روشنفکری معتقد به دموکراسی لیبرال نداشته باشیم، نمیتوانیم امیدی به استقرار حکومت دموکراتیک در ایران ببندیم. در همین حال شکل گیری یک جریان روشنفکری دموکراتیک با مشکلات عدیده روبروست. اولا در سی سال اخیر حکومت و دستگاه تبلیغاتی آن با تمام توان به جنگ «لیبرالیزم» برخواسته اند، و در این مبارزه از همکاری و همیاری صمیمانه توده ای ها هم بهره برده اند. ثانیا، بسیاری از لیبرال های ایرانی به سایر کشور ها مهاجرت کرده اند و میدان را برای جریانات مختلف غیر دموکراتیک باز گذاشته اند. ثالثا، لیبرالیسم یک ایده ئولوژی «انقلابی» نیست و در نتیجه برای پاره ای از جوانان چندان جلب توجه نمیکند. بر خلاف اسلام و مارکسیسم، لیبرالیسم نه معجزه ای ارائه میکند و نه «ناکجا آباد» برابری و رهایی از استثمار را وعده میدهد.
(۴) اسلام، نظیر سایر مذاهب ابراهیمی به صورت ریشه ای و بنیادین ضد دموکراتیک است. این به آن معنا نیست که مسلمان نمیتواند دموکرات باشد، بلکه به آن معنا است که اگر حکومت بر پایه قوانین اسلامی باشد، یقینا غیر دموکراتیک خواهد بود. این خصوصا در مورد مذهب شیعه صادق است که تنها حکومت مشروع را از آن ائمه و یا نایبان آنان یعنی آخوندها میداند. «حکومت» اسلامی هیچ گاه دموکراتیک نبوده و هرگز دموکراتیک نخواهد بود. این را هم میتوان در چهارچوب نظری ملاحظه کرد و هم در بستر تاریخی مشاهده.
(۵) در ایران امروز یک افراط و یک تفریط در رابطه با اسلام و دموکراسی وجود دارد. افراطی ها مانند آقای خاتمی میگویند تنها شکل ممکن دموکراسی در ایران امروز دموکراسی اسلامی یا مردم سالاری دینی است. دلایلی هم می آورند: مردم ایران غالبا مسلمان و خواهان حکومتی بر اساس قوانین اسلام هستند. مردم از دموکراسی لیبرال آگاهی ندارند و در نتیجه آن را نمیپذیرند و یا قادر به اجرای آن نیستند. کسانی که از دموکراسی لیبرال حمایت میکنند توان اداره مملکت را ندارند. و دموکراسی لیبرال معایبی عمده نظیر بیعدالتی و بی بند و باری دارد که مقبول اکثریت مردم ایران نیست. در پاسخ باید گفت که اولا بسیاری از مسلمانان در ایران خواهان جدایی حکومت از مذهب میباشند. ثانیا آگاهی توده ها از دموکراسی لیبرال به عنوان یک ایده ئولوژی مطلقا شرط لازم برای استقرار حکومت دموکراتیک نیست. دانستن قوانین «بازی دموکراتیک» لازم است ولی این قوانین معدود، ساده و متکی بر اصول عقل سلیم میباشند. همانطور که پیشتر اشاره شد سال هاست که هند دموکراسی دارد ولی غالب هندیان ممکن است حتی ندانند دمکراسی را چگونه مینویسند. ثالثا، لیبرال دموکرات ها تنها کسانی هستند که هم میدانند چگونه مملکت را اداره کنند و هم میتوانند از دانش خود در عمل برای شکل دادن به کشوری آزاد با اقتصادی شکوفا استفاده کنند. در بسیاری از کشورهای سابقا سوسیالیست دموکرات های لیبرال با تلاشی گسترده موفق شده اند ممالکی را که سابقا در بند فقر و خفقان گرفتار بودند به آزادی سیاسی و توسعه اقتصادی و شکوفایی فرهنگی برسانند. رابعا، معایب دموکراسی لیبرال به مراتب کمتر از حکومت های اسلامی، سوسیالیستی، و فاشیستی است. در این حکومت ها بیعدالتی به مراتب بیشتر از دموکراسی های لیبرال است و مردم در دریایی از نفاق و ریا زندگی میکنند.
(۶) جریان تفریطی در ایران معتقد است که تنها راه نجات کشور رسوا ساختن تعا لیم و عقاید و سنت های اسلامی است. بدون بجا آوردن این پیش شرط نه دموکراسی ممکن است و نه رفاه عمومی. به سه نکته در این زمینه باید توجه داشت: (الف) باور های شخصی مذهبی مردم یک کشورمطلقا مانع ذاتی برای استقرار دموکراسی نیست. اگر غیر از این بود نه ایتالیا دموکراسی داشت و نه ایالات متحده. (ب) اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران مسلمان هستند. این مسلمان بودن آن ها هم هیچ ربطی به پشتیبانی از «حکومت اسلامی» ندارد. «سکولار» کردن مردم هم به معنی مجبور یا متقاعد کردن آنان به ترک مذهب شان نیست. حتی شخصی مثل آیت الله کاظمینی بروجردی هم که از اسلام غیر سیاسی دفاع میکند سکولار است. (ج) روشن کردن اذهان مردم پیرامون خرافات و اتقادات بی پایه مذهبی کار پسندیده ای است، ولی حتی مردم خرافی هم میتوانند دموکراسی داشته باشند (باز نگاه کنید به تجربه هند).