بایگانی ماهانه: سپتامبر 2010

یوسف رشیدی وجدان با شهامت یک نسل

اولین بار که عکسش را دیدم باورم نمیشد که کسی، حتی دانشجوی پلی تکنیک، این قدر شهامت داشته باشد که در دل تهران به زنجیر کشیده شده، همچون سرو بایستد و کارگزار کودتاچی ولی ظلم را «رئیس جمهور فاشیست» بخواند.  بعد یاد احمد باطبی افتادم که پیراهن به خون آغشته رفیقش را بالای سر برد تا جهان بداند که در ایران شغالان شیران را به خون میکشند، ولی شیردلی باقی است.  باطبی ها و محمدی ها را جلو چشم ما به سیاه چال های امام جائر بردند، به زنجیر کشیدند و شکنجه کردند تا شیردلی را بکشند.  باطبی ها و منوچهری ها وجدان یک نسل بودند، نسلی که به یمن وجدان بیدارش در خرداد ۸۸ به پا خواست تا شغال ها بدانند که ایران خاموش نخواهد ماند.  بدون باطبی ها و محمدی ها، بدون مقاومت ان معدود دلاورانی که در شکنجه گاه های مخوف ولی فقیه چنان مردانه ایستادند که وحشت به دل جلادان افتاد، ۳۰ خرداد هشتاد و هشت ممکن نمیشد.  بهای روز های افتخار آفرین و سربلندی را همواره سرو های در زندان، با بدنی به خون آغشته و جانی در آتش سوخته میپردازند.

برای باطبی ها و منوچهری ها هیچ نکردیم.  شرممان باد.  یکی را کشتند و دومی را آواره کردند.  در آن روز ها دلمان به «اصلاحات» خوش بود.  با تمدن ها گفتگو میکردیم و از مردمسالاری دینی میگفتیم.  آزادی گوش کردن به موسیقی و با دوست دختری قرار گذاشتن و با خیالی کمی راحتتر یک گیلاس عرق خوردن را غنیمت میشمردیم.  همان روز هایی که سر احمد باطبی را در توالت فرنگی فرو میکردند چرا که به ظلم نه گفته بود، ما پی پول و پارتی میدویدیم.

امروز باز هوا بس ناجوانمردانه سرد است.  باز افتخار یک نسل را به زنجیر کشیده اند.  باز خفاشهای اوین و گوهردشت در پی  نوشیدن  خون پاکترین جوانان ایرانند.  پاره ای اخبار حکایت از آن دارند که رزین جنایت پیشه میخواهد یوسف رشیدی را به محاربه متهم کند.  در داخل ایران دستگاه سرکوب ولی فقیه نفسهای آزادی خواهان راستین را گرفته.  از سردار سازندگی و ولی اصلاحات هم نباید انتظار داشت برای رشیدی قدمی بردارند.  اگر میخواستند برای یار دیرینشان در آن شش روز حصر منزلش توسط اوباش کاری میکردند.  اینها  آنگاه که هنوز مهره ای بودند،  برای عبدلله نوری ها و اکبر گنجی ها هم قدمی بر نداشتند.  در خارج از ایران هم که رفقای این آقایان در فکر نجات غزه و لبنان هستند.  به ابو تروریست هایی میاندیشند که در زندان های اسرائیل به سر میبرند.  یوسف رشیدی، وجدان آگاه یک نسل، در سرزمین خود، در زنجیر یکی از مخوف ترین دیکتاتوری های حاضر، غریب است.  تنهایش نگذاریم.  حتی یک نامه، یک نوشته، یک ایمیل به یک سازمان حقوق بشر، یک روزنامه در کشور های دمکراتیک، یک سیاستمدار در مملکتی آزاد،  بهتر از سکوت است.  مبادا بار دیگر در برابر تاریخ و فرزندانمان سرشکسته شویم.  با فریاد هایمان به جلادان تهران بگوییم وجدان نسلی را نمیتوانند در سکوت به صلیب شقاوت خود کشند.

10 دیدگاه

دسته Uncategorized

نگذاریم فردا بگویند: «خبر کوتاه بود اعدامشان کردند!»

خواندم که یکی از هموطنانمان به نام فرح واضحان به جرم شرکت در تظاهرات در روز عاشورای سال قبل به اعدام محکوم شده.  آن روز را به خاطر داری؟  یادت هست چه افتخاری میکردی که برادر و خواهر، مادر و وپدر، فرزند و رفیقت آن گونه شجاعانه  در برابر مزدوران امام جائر ایستادند؟  اگر خارج از کشوری، به خاطر میآوری که لحظه به لحظه اخبار مقاومت یک ملت سرفراز را دنبال میکردی؟  به یاد داری چگونه هر عکس، ویدئو، اطلاعی که از هر کوچه و میدان تهران میرسید را سریعا دراینترنت پخش میکردی؟  حتما هنوز یادت هست که آن روز و آن روز ها بار دیگر با چه غروری  میگفتی ایرانی هستی.  فراموش نکرده ای که آن بغض تلخ سی ساله را چگونه هموطنان دلاورت با فریاد های «مرگ بر دیکتاتور»  در تهرانی که دیگر نه در خواب بود و نه در ترس ترکاندند.  عاشورای ۸۸ روز غیرت ایرانیان بود.  اولین عاشورایی بود که مظلومان شیردلانه در برابر وحوش جبهه ظلم ایستادند و با خون شمشیر ها را شکستند.  حالا میخواهند همان خواهرت را که آنجور «مردانه» در برابر نامردان ولایت ایستاد، همان خواهری که پیکر خود را سپر کرد تا از تو در برابر چماق و چاقوی مزدوران ولی فقیه محافظت کند، همان خواهری که بدور انگشتانش نوار سبز بسته بود و پیروزی را با لبخندی پاکتر از آن  صبح عاشورا فریاد میکرد، اعدام کنند.  ماه هاست او را که بیماری قلبی دارد در زندان های مخوف شکنجه میکنند.  قهرمانانه ایستاده و مقاومت کرده.  اگر تسلیم میشد به اعدام محکومش نمیکردند.  او امروز شرف من، تو و ایران ماست.  من فرح واضحان را هرگز ندیده ام. نمیدانم اصلاح طلب است یا ساختار شکن.  مسلمان است یا بی دین. اما آن خواهرم که چون کوه در برابر سیل دیو صفتان حکومت ایستاد را خوب میشناسم.  میدانم که جانش را در آن انگشتان نوار سبز پیچیده گرفت و برای آزادی من، تو و ایران ما بر طبق اخلاص نهاد.  من از  فرح واضحان همین مقدار میدانم که روز عاشورا از حسین شجاع تر بود و از زینب آزاده تر.  اگر چنان نبود امروز به اعدام محکومش نمیکردند، کمااینکه یزید زینب را به اعدام محکوم نکرد.  نمیدانم برای فرح و فرح ها چه میتوانی بکنی.  بستگی به شرایط تو دارد.  ولی مبادا از انجام آنچه میتوانی دریغ کنی.  عاشورای ۸۸ را بخاطر بیاور و هرچه از دستت ساخته است بکن. نگذاریم فردا بگویند: «خبر کوتاه بود اعدامشان کردند!»

9 دیدگاه

دسته Uncategorized

دو واقعیت در باره جنبش سبز

واقعیت اول:  آنچه با عنوان جنبش سبز مشهور شده مبارزات آزادیخواهانه در ایران و در نتیجه حیات رژیم اسلامی را وارد فاز جدیدی کرده.  حضور میلیونها ایرانی در خیابان های تهران، ماه ها مقاومت در سنگر های مبارزه بر علیه دیکتاتوری ننگین ولی فقیه، زیر باران گلوله و گاز اشک آور، با قبول بهای سنگین کشته شدن در کوچه و شکنجه در کهریزک، رژیم را عملا بی آینده کرد.  شکی نیست که حاکمیت هنوز به ضرب بانگ مسلسل بر شهر مسلط است، اما این تسلط فیزیکی فاقد کمترین مشروعیت میباشد.  لذا کافیست برای لحظه ای برق سرنیزه از خیابان رخت بربندد تا باز شهر از فریاد مرگ بر دیکتاتور پر شود.  آنچه از خرداد تا بهمن ۸۸ روی داد نامشروع بودن رژیم را به تمام و کمال عیان کرد.  اینکه رژیم سال ها بود مشروعیت خود را از دست داده بود، واقعیتی بود که بسیاری بر آن گمان داشتند.  در آستانه نوروز ۸۹، صحت این گمان بر همه—در داخل و خارج از ایران—معلوم گشت.  خرداد ۸۸ همچنین بر یک عصر وحشت که از خرداد ۶۰ آغاز شده بود پایان داد.  شهر دگر بار فریاد دلبستگان به آزادی و خواستاران حقوق انسانی را شنید.  مردم، که تا دیروز مرگ دیکتاتوری را در پستوی خانه نجوا میکردند،  دانستند که میتوانند آنرا در خیابان فریاد بکشند.  شعار «مرگ بر اصل ولایت فقیه» و «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» نوید پایان فصل ترس بود.  آری آن فریاد را امروز در خیابان نمیشنویم، ولی میدانیم که بسیاری لحظه ها را میشمارند تا دگر بار از امام حسین تا آزادی را با آن شعارها آذین بندند.  این که امروز آقای کروبی و آیت الله دستغیب از لزوم «رسیدگی» به کارنامه سیاه ولی فقیه میگویند، در بستر همان ترس ریخته قابل فهم است.  همان ترسی که در خون نداها و سهراب ها غرق، و در فریاد مقاومت اسرای زیر شکنجه در اوین و کهریزک و گوهردشت محو شد.  همان ترسی که مقهور شجاعت احمد زید آبادی ها و شیوا نظر آهاری ها گردید.   دیکتاتوری ولی فقیه بدون کمترین مشروعیت، با اتکا تمام عیار به گلوله و چماق و زندان، روی در روی با مردمی که آن را به باد تمسخر گرفته اند، نیک میداند که ابتر شده.  آنچه از آن باقی مانده پیکر متعفن و زهرآگینی است که تعدادی را مسموم میکند و میکشد.

واقعیت دوم:  اگرچه رژیم به ورشکستگی کامل سیاسی، اقتصادی و عقیدتی رسیده، جنبش آزادی هنوز توان افکندن آن را ندارد.  عصای موریانه خورده هنوز این پیکر پوسیده را ایستاده نگاه داشته.  این ناتوانی جنبش ریشه در عواملی بنیادینی دارد.  اکثریت قریب به اتفاق آنانکه در این جنبش سهیم هستند میدانند چه نمیخواهند.  آنان در مخالفت با ولی فقیه، دیکتاتوری، و حکومت مذهبی متفق القولند.  اما بسیاری از آنان مطمئن نیستند چه میخواهند، و یا شک دارند آنچه میخواهند «شدنی است.»  جنبش آزادیخواهی بدون یک ایدئولوژی شفاف آزادی خواهی چنان کشتی به گل نشسته است. ساختار های نظری پیرامون مشخصه های یک جنبش و یک حکومت دموکراتیک چنان موجی است که این کشتی را به پهنه حرکت باز میگرداند.  بسیاری بر این باورند که باید به صحنه عمل اندیشید و راهکارهای باز گرداندن مردم به خیابان را جست.  دراین شکی نیست که دیر یا زود مردم به خیابان باز خواهند گشت.  چرا؟  برای اینکه رئیس جمهور این مملکت احمدی نژاد است، رهبر عالیقدر آن سید علی خامنه ای، و امام جمعه آن علم الهدی و احمد خاتمی و ملا حسنی.  چون در آن زنان را سنگسار میکنند.  چون این رژیم از درویش گنابادی تا بهایی تهرانی را به هزار بهانه می آزارد.  چون «امام» این رژیم فرمودند «اقتصاد مال خر است.» چون خرداد ۸۸ تشت عدم مشروعیت این نظام را بر زمین کوفت.  چون ترس مردم ریخته.  اما غیاب بنیان های نظری شفاف پیرامون آنچه جنبش فرای ساقط کردن دیکتاتوری میطلبد، به حاکمیت این شانس را خواهد داد تا مردم را دگر بار به عقب براند.  به علاوه، سقوط دیکتاتوری الزاما به معنی استقرار دموکراسی نیست.  این درسی است که ما ایرانی ها باید از تاریخ معاصر خود گرفته باشیم.

5 دیدگاه

دسته Uncategorized

سناتور آمریکایی: ایالات متحده باید استفاده از نیروی نظامی علیه ایران را در مد نظر قرار دهد

بخشهایی از گفته های لندزی گرام، سناتور متنفذ جمهوری خواه از ایالت کارلاینای جنوبی:

آمریکا باید آماده باشد تا از نیروی نظامی برای متوقف ساختن ایران در دستیابی به سلاح های اتومی استفاده کند…این آخرین گام باید با هدف سرنگونی احمدی نژاد و حکومت آخوندها صورت گیرد.

گرام: «حمله به ایران به مثابه باز کردن جعبه پاندورا ست. اما اجازه دادن به ایران که به سلاح های هسته ای دست یابد به آن میماند که جعبه پاندورا را خالی کنیم.  من ترجیح میدهم آن جعبه را بگشایم تا آن را خالی کنم.»

سخنان گرام یاد آور سیاست پرزیدنت بوش در راستای ساقط کردن حکومت صدام حسین میباشند.

گرام معتقد است که گفتار روز یک شنبه احمدی نژاد در باره عدم علاقه ایران به دستیابی به سلاح های اتمی دروغی بیش نیست.

گرام معتقد است که یک حمله دریایی-هوایی باید نه فقط مراکز هسته ای ایران را از میان ببرد، بلکه به واژگون شدن حکومت اسلامی بیانجامد.

منبع: http://www.miamiherald.com/2010/09/20/1834332/us-must-consider-military-force.html

بیان دیدگاه

دسته Uncategorized

دن کیشوت ها و ملا نصرالدین های سبز

در جنبش سبز دو گونه توهم وجود دارد.  یکی سرگیجه دن کیشوتی، و دومی نوستالژی «دوران طلایی» اصلاحات.  تا وقتی این دو توهم به پایان نرسند، جنبش در رکود باقی خواهد ماند.

روز های اول جنبش سبز مکررا شایعاتی پخش میشد در باب دستگیری آقایان موسوی و کروبی، یا تعطیلی روزنامه اعتماد ملی، و… در دنیای مجازی این شایعات با واکنش های دن کیشوت هایی روبرو میشد که به عوامل رژیم اخطار میکردند اگر مثلا به دفتر آقای موسوی حمله کنند و یا روزنامه آقای کروبی را ببندند، با فشار یک دکمه روی کیبورد کامپوتر زمین و آسمان را به هم ریخته و «قیامت» بر پا خواهند کرد.  رژیم هم از دن کیشوت ها خوشنود بود.  اعتماد ملی و روز نامه اش را بستند.  آب از آب تکان نخورد.  به آقایان موسوی و کروبی حمله فیزیکی کردند صدایی بلند نشود.  منزل آقای کروبی را خود سر های خط امام و رهبری یک هفته محاصره کردند یکی نگفت خرت به چند.  نتیجه آن شد که دن کیشوت های مجازی بشوند چوپان های دروغ گوی کامپوتری و یک وسیله ارتباط مؤثر را بی اعتبار کنند.  فردا اگربگویند در صورت دستگیری آقایان فلان کار را باید کرد، خلایق میگویند این هم از همان رجز خوانی های بی مصرف است.  در نتیجه حرکت های مردمی تا اندازه زیادی غیر عملی شده اند.

دومین توهم ناشی از آن است که دستکم بخش عمده رهبری و فعالین متشکل جنبش به جریان اصلاح طلب مرتبط هستند.  این افراد عصر اصلاحات را معمولا در مقایسه با عصر سیاه «امام راحل،» دوران خفقان آور»عالیجناب خاکستری پوش،» و سالهای تهوع آور «معجزه هزاره سوم» میسنجند و سریعا به این نتیجه میرساند که آن سال ها حقیقتا مستحق لقب «دوره طلایی» است.  واقعیت آن است که بخش قابل توجهی از بدنه و فعالین غیر متشکل جنبش نه فقط تعلق خاطری به اصلاحات ندارند بلکه بسیاری از آنان به درستی به قدرت رسیدن احمدی نژاد را بارز ترین شاهد بر بی پایه و سر انجام بودن اصلاحات میدانند.  تعداد کسانی که حاضرند جان و آزادی خود را فدا کنند تا ایران مثلا به سال ۱۳۸۰ باز گردد بسیار اندک است. پس میان اقلیت اصلاح طلب جنبش (که هنوز به طرقی صدایشان را میتوانند برسانند) و اکثریت ساختار شکن (و خاموش) آن شکافی عقیدتی و راهبردی پدید آمده.

جنبش سبز، به عنوان فازی از حرکت آزادی خواهی در ایران معاصر، زمانی از بن بست حاضر خارج خواهد شد که «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» ارائه دهد.  بر اساس این تحلیل است که میتوان راه کار های مناسب برای برخورد با وقایع روزانه را آماده کرد، و حتی به جای برخورد منفعلانه با تهاجمات رژیم به میدان مبارزه فعالانه باز گشت.  دن کیشوت ها و ملا نصرالدین های سبز با آلوده کردن آب از دستیابی به چنان راه کار هایی جلو گیری میکنند.

2 دیدگاه

دسته Uncategorized

اسلام و دموکراسی در ایران امروز

(۱) به گمان من بسیاری میدانند که دلیل اصلی مشکلات و درماندگی های عمده اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی ایران امروز غیر دموکراتیک بودن حکومت است.  این غیر دموکراتیک بودن حکومت هم ربطی به سواد توده ها و کمبود «تمرین دموکراسی» ندارد.  نه مردم هند از مردم ایران باسواد تر هستند و نه اهالی آفریقای جنوبی از ایرانیان بیشتر تمرین دموکراسی داشته اند.  حکومت ایران دموکراسی نیست چرا که از مشروطه به این سو غالب روشنفکران و فعالین سیاسی ایران به دموکراسی تعلق خاطر و ارادتی نداشته اند.  در عصر رضا شاه بسیاری از این روشنفکران و فعالین یا به حمایت از مدرن سازی توسط «دیکتاتور صالح»  برخواستند و یا به مارکسیسم متمایل شدند و به حزب توده پیوستند.  در دوره محمد رضا شاه هم به استثناء سال های نخست وزیری دکتر مصدق، غالب روشنفکران و فعالین سیاسی یا به باز خوانی انقلابی اسلام اشتغال داشتند و یا متاثر بودند از مکتب های چپ گرا و اگزیستانسیالیست (که خود یا در نتیجه نفوذ امثال هایدگر خصایل فاشیستی داشتند و یا با تمایل به مواضع امثال سارتر هویت مارکسیست-مائویستی کسب کردند). بعد از انقلاب ۵۷ هم باز میدان روشنفکری و فعالیت سیاسی در تصرف برداشت های غیر دموکراتیک اسلامی و شبه اسلامی و غیر اسلامی از حکومت بود.

(۲) اصل و اساس دموکراسی لیبرال بر سه اصل است: (الف) «اکثریت سالاری» از طریق انتخابات آزاد و متناوب؛ (ب) رعایت حقوق فردی و جمعی همه شهروندان، از جمله اقلیت های سیاسی، مذهبی و قومی؛ (ج) جدایی مذهب از حکومت.  حکومتی که به یکی از این سه اصل پای بند نباشد یا دموکراتیک نیست و یا محکوم به غیر دموکراتیک شدن است.

(۳) تا ما یک جریان پوینده و پر انرژی و فعال روشنفکری معتقد به دموکراسی لیبرال نداشته باشیم، نمیتوانیم امیدی به استقرار حکومت دموکراتیک در ایران ببندیم.  در همین حال شکل گیری یک جریان روشنفکری دموکراتیک با مشکلات عدیده روبروست.  اولا در سی سال اخیر حکومت و دستگاه تبلیغاتی آن با تمام توان به جنگ «لیبرالیزم» برخواسته اند، و در این مبارزه از همکاری و همیاری صمیمانه توده ای ها هم بهره برده اند.  ثانیا، بسیاری از لیبرال های ایرانی به سایر کشور ها مهاجرت کرده اند و میدان را برای جریانات مختلف غیر دموکراتیک باز گذاشته اند. ثالثا، لیبرالیسم یک ایده ئولوژی «انقلابی» نیست و در نتیجه برای پاره ای از جوانان چندان جلب توجه نمیکند.  بر خلاف اسلام و مارکسیسم، لیبرالیسم نه معجزه ای ارائه میکند و نه «ناکجا آباد»  برابری و رهایی از استثمار را وعده میدهد.

(۴) اسلام، نظیر سایر مذاهب ابراهیمی به صورت ریشه ای و بنیادین ضد دموکراتیک است.  این به آن معنا نیست که مسلمان نمیتواند دموکرات باشد، بلکه به آن معنا است که اگر حکومت بر پایه قوانین اسلامی باشد، یقینا غیر دموکراتیک خواهد بود.  این خصوصا در مورد مذهب شیعه صادق است که تنها حکومت مشروع را از آن ائمه و یا نایبان آنان یعنی آخوندها  میداند.  «حکومت» اسلامی هیچ گاه دموکراتیک نبوده و هرگز دموکراتیک نخواهد بود.  این را هم میتوان در چهارچوب نظری ملاحظه کرد و هم در بستر تاریخی مشاهده.

(۵) در ایران امروز یک افراط و یک تفریط در رابطه با اسلام و دموکراسی وجود دارد.  افراطی ها مانند آقای خاتمی میگویند تنها شکل ممکن دموکراسی در ایران امروز دموکراسی اسلامی یا مردم سالاری دینی است.  دلایلی هم می آورند: مردم ایران غالبا مسلمان و خواهان حکومتی بر اساس قوانین اسلام هستند. مردم از دموکراسی لیبرال آگاهی ندارند و در نتیجه آن را نمیپذیرند و یا قادر به اجرای آن نیستند. کسانی که از دموکراسی لیبرال حمایت میکنند توان اداره مملکت را ندارند. و دموکراسی لیبرال معایبی عمده نظیر بیعدالتی و بی بند و باری دارد که مقبول اکثریت مردم ایران نیست. در پاسخ باید گفت که اولا بسیاری از مسلمانان در ایران خواهان جدایی حکومت از مذهب میباشند. ثانیا آگاهی توده ها از دموکراسی لیبرال به عنوان یک ایده ئولوژی مطلقا شرط لازم برای استقرار حکومت دموکراتیک نیست. دانستن قوانین «بازی دموکراتیک» لازم است ولی این قوانین معدود، ساده و متکی بر اصول عقل سلیم میباشند.  همانطور که پیشتر اشاره شد سال هاست که هند دموکراسی دارد ولی غالب هندیان ممکن است حتی ندانند دمکراسی را چگونه مینویسند. ثالثا، لیبرال دموکرات ها تنها کسانی هستند که هم میدانند چگونه مملکت را اداره کنند و هم میتوانند از دانش خود در عمل برای شکل دادن به کشوری آزاد با اقتصادی شکوفا استفاده کنند.  در بسیاری از کشورهای سابقا سوسیالیست دموکرات های لیبرال با تلاشی گسترده موفق شده اند ممالکی را که سابقا در بند فقر و خفقان گرفتار بودند به آزادی سیاسی و توسعه اقتصادی و شکوفایی فرهنگی برسانند.  رابعا، معایب دموکراسی لیبرال به مراتب کمتر از حکومت های اسلامی، سوسیالیستی، و فاشیستی است.  در این حکومت ها بیعدالتی به مراتب بیشتر از دموکراسی های لیبرال است و مردم در دریایی از نفاق و ریا زندگی میکنند.

(۶) جریان تفریطی در ایران معتقد است که تنها راه نجات کشور رسوا ساختن تعا لیم و عقاید و سنت های اسلامی است.  بدون بجا آوردن این پیش شرط نه دموکراسی ممکن است و نه رفاه عمومی.  به سه نکته در این زمینه باید توجه داشت: (الف) باور های شخصی مذهبی مردم یک کشورمطلقا مانع ذاتی برای استقرار دموکراسی نیست.  اگر غیر از این بود نه ایتالیا دموکراسی داشت و نه ایالات متحده.  (ب) اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران مسلمان هستند.  این مسلمان بودن آن ها هم هیچ ربطی به پشتیبانی از «حکومت اسلامی» ندارد.  «سکولار» کردن مردم هم به معنی مجبور یا متقاعد کردن آنان به ترک مذهب شان نیست.  حتی شخصی مثل آیت الله کاظمینی بروجردی هم که از اسلام غیر سیاسی دفاع میکند سکولار است.  (ج) روشن کردن اذهان مردم پیرامون خرافات و اتقادات بی پایه مذهبی کار پسندیده ای است، ولی حتی مردم خرافی هم میتوانند دموکراسی داشته باشند (باز نگاه کنید به تجربه هند).

3 دیدگاه

دسته Uncategorized

روح محمد رسول الله ننگ دارد که این سپاه به نام اوست!

یک مشت دزد، قمه کش، شکنجه گر حرفه ای که اسم خود را لشگر محمد رسول الله گذاشته اند و ارواح پدرشان مسئول حفاظت تهران هستند میگویند حمله به خانه آقای کروبی کار نیروهای خود سر بوده.  آخر احمق ها درست است که از استادتان گوبلز درس میگیرید و میخواهید دروغ بزرگ بگویید، اما مردم به جای باور دروغ های بزرگتان به ریش تان میخندند.  اگر شما مسئول حفاظت از تهران هستید و جمعی خود سر میتوانند شش روز خاک محله ای در تهران را به توبره بکشند و شما هیچ غلطی برای متوقف کردن آن ها نمیتوانید بکنید، شکر بیجا نوش جان میفرمایید میگویید بر خاور میانه اشراف دارید و برای مقابله با آمریکا آماده اید.  شما که با این چهار نفر سگ زنجر بریده نمیتوانید حریف شوید، اگر خدای ناکرده آمریکا حمله کند اولین و آخرین اعلامیه تان این خواهد بود که عوامل خود سر مشغول اشغال ایران هستند.  واقعا ننگ آن سپاهی هستید که مخلصانه در راه دفاع از ایران در جنگ با صدام شهید شد.

منبع اراجیف لشگر یزید ننگ الله: http://www.radiofarda.com/content/f4_revolutionary_guards_reaction_attack_to_Karoubi_house/2148931.html

11 دیدگاه

دسته Uncategorized

آقایان علما، رژیم چه کار باید بکند تا شما علنا اعتراض کنید؟

آقایان علما.  وقتی مردم بیدفاع را به گلوله بستند و فیلمش را هم دیدید هیچ نفرمودید.  وقتی در کهریزک به جوان مسلمان تجاوز جنسی کردند سکوت اختیار فرمودید.  وقتی در اوین و گوهردشت به رذیلانه ترین وجه مرد و زن شیعه را شکنجه کردند خاموش ماندید.  وقتی مملکت به قول شما امام زمان را به ورطه ورشکستگی اقتصادی و اخلاقی کشاندند صدایی از شما نشنیدیم.  وقتی کشور را به مخاطرات جدی بین المللی دچار کردند اعتراضی نکردید.  خوب امروز که خود روحانیت را مستقیما هدف گرفته اند.  آیت الله دستغیب و حجت السلام کروبی که از خود شما هستند.  تا دو دو روز پیش این ها را عزیز میداشتید و با هم نان و نمک میخوردید.  مثل من و امثال من که لیبرال و ضد ولایت فقیه و مرتد و عضو این و آن گروهک نیستند.  خوب اقلا به حرمت همان نان و نمک، محض احترام به همان لباس روحانیت، به حساب همان که آیت الله دستغیب سید است یک کلمه مستقیم و واضح اعتراض کنید.  شما که آیات عظام هستید. مثل من یک لا قبای بدبخت نیستید که اگر در اطراف منزل آقای کروبی دستگیر شوم حسابم با کرم الکاتبین است.  خدا شاهد است من «مرتد، لیبرال، ضد انقلاب» وقتی میتوانم از حقوق  مسلمان معتقد دفاع میکنم.  امروز کار چندانی از دستم ساخته نیست.  به بهشت هم اعتقادی ندارم که شهادت برایم آسان باشد.  شما که میتوانید و به بهشت معتقدید کاری بکنید.   ماشالله این همه مقلد و طرفدار دارید.  مگر با آیت الله صانعی چکار توانستند بکنند؟  خوب حد اکثر منزل شما را هم محاصره میکنند و دو تهمت بی جا هم به شما میزنند.  شما که یک عمر به ما از امام حسین گفتید، خوب حالا دو روز هم به سیره همان امام عمل کنید.  اگر ذره ای وجدان دارید، برای هم صنفی های خود یک دادی بزنید.  والله مردم از یاد نمیبرند اگر ساکت بمانید.  اگر از پس امروز بود فردایی کسی برای شما و امثال شما تره هم خرد نخواهد کرد.  بخاطر خدا نمیکنید به خاطر خودتان اعتراض کنید.

بیان دیدگاه

دسته Uncategorized

آقای خاتمی، از ظلم به فلسطینی ها گفتید از ظلم به مهدی کروبی هیچ نمیگویید؟

جناب حجت السلام محمد خاتمی!  برای شما مهدی کروبی از تروریست های حماس کم اهمیت تر است؟  برای شما جنایت محاصره، شلیک گلوله، بستن آب، پرتاب کوکتل مولوتوف به منزل دوست دیرین تان که هم لباس شماست، شیعه ال علی است، به ولایت فقیه معتقد است، برای انقلاب و نظام شما زحمت کشیده، مورد تائید امام شما بوده، از دولت شما در مجلس حمایت کرده بیشتر اهمیت دارد یا حمایت از آن «ابویی» که به  ریش روحانیت شیعه  میخندد ، میگوید امام زمان شما کشک است، و صدام را شهید میداند؟  ظلم از این بیشتر که منزل آقای کروبی را چهار روز است محاصره کرده اند و شما یک کلمه در قبح آن نگفته اید؟  همین است که افرادی مثل من که یک روز برای شما احترامی قائل بودند امروز این چنین از شما بیزاری میجویند.

4 دیدگاه

دسته Uncategorized