بایگانی ماهانه: آگوست 2010

جناب آقای خاتمی،آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت!

بنده میخواهم بدون تعارف عرض کنم که آقای خاتمی نمک سفره ولی فقیه را خورده و این روز ها بدجوری نمک گیر است.  البته هواداران ایشان بلافاصله خواهند گفت که این عرض بنده توهین آمیز، خلاف واقع، مغرضانه، و…است.  بسیار خوب.  بسم الله.  همین صحبتهای اخیر ایشان را یک بار مرور کنیم تا سیاه روی شود هرکه در او غش باشد.

آقای خاتمی: «جریانات اصلاح طلب و آزادی خواهی که در متن این انقلاب بوده اند و از جمهوری اسلامی به عنوان جمهوری متکی بر رای مردم و اهتمام کننده به حقوق اساسی مردم دفاع می کنند،…»

آقا جان سی سال است در این مملکت انتخابات آزاد نبوده، آزادی قلم و بیان مستمرا نقض شده، تجمعات مسالمت آمیز مکررا مورد حمله عمله نظام واقع شده.  هرکس گوش و چشم و عقلی دارد میداند که این حکومت سی سال است روزنامه ها را بسته، آزادیخواهان را در سیاه چال ها زندانی و شکنجه کرده، حقوق زنان، اقلیت های قومی و مذهبی را پایمال نموده، احزاب مستقل و دموکراتیک را منحل اعلام کرده، نویسندگان و هنرمندان معترض و منتقد را سینه شکافته.  آقای خاتمی! کجا و چگونه جمهوری اسلامی » اهتمام کننده به حقوق اساسی مردم» بوده؟  مثال بزنید، شاهدی ارائه کنید.  ان زمان که شما این کلی گویی های مبهم را میفرمودید و یک عده برایتان کف میزدند و صلوات میفرستادند گذشت.

آقای خاتمی: » واقعا می شود با وجود اختلاف سلایقی که وجود دارد نسبت به بسیاری از مسائل از جمله «روز قدس» به تفاهمی رسید و در جامعه جوان ما می توان نوعی وحدت را شاهد بود و نیروها را در آن مسیر به کار برد… فعالیت شما جوانان عزیزدر مورد حمایت از فلسطین نشان داد که می شود این کار را کرد و می توان اختلاف سلیقه داشت و رویکردهای مختلفی در مورد نحوه اداره جامعه و مسائل آن داشت، در عین حال در بسیاری از موارد در کنار همدیگر بود و نیروها را متحد کرد و به جلو رفت.»

آقا، نزدیک به ۱۵ ماه است که یک رژیم غاصب با توکل به یک عده چماقدار و بسیجی و سپاهی مزدور به جان یک مردم بی دفاع افتاده.  یک عده را به شهادت رسانده.  جمعی را به اسارت برده.  آن اسیران مظلوم را با کمال قساوت شکنجه کرده.  به جمعی تجاوز نموده.  دیگرانی را به قصد کشت مضروب ساخته. اختلاف میان وحوش باغ وحش ولایت و مردم ایران اختلاف سلیقه نیست. گرگ و میش با هم اختلاف سلیقه و طریقه ندارند. هر بچه ای امروز میداند که ولی فقیه و اعوان و انصارش به قصد به زنجر کشیدن این ملت به هر جنایتی دست زده و میزنند.  اختلاف سلیقه؟ رویکرد های مختلف اداره جامعه و مسائل آن؟ مزاح میفرمایید؟   مثل این است که بگوییم هیتلر با یهودیان اختلاف سلیقه داشت، و رویکرد هایشان در باره اداره جامعه مختلف بود!  نه تفاهمی ممکن است و نه وحدتی محتمل.  در این مملکت یا ولایت فقیه میماند و هفتاد میلیون برده، و یا دموکراسی برقرار میشود و ولایت فقیه و دستگاهش در زباله دان تاریخ جا میگیرند.  رویکرد ولایتی و رویکرد دموکراتیک اداره جامعه مثل جن و بسم الله هستند.  هریک بماند دیگری باید برود.

آقای خاتمی: » آنچه در فلسطین می گذرد فاجعه بزرگ بشری و تاریخی است که باید به آن پرداخته شود. بخصوص برای ملت ما که نسبت به سرنوشت خود و نیز سرنوشت بشردغدغه فراوانی داشته است… مسائل بشری به هم پیوسته است. »

آقا،  فاجعه تاریخی قتل عام ۱۳۶۷ بود.  کی اسرائیل چند هزارزندانی فلسطینی را در یک تابستان قتل عام کرد؟  فاجعه بزرگ بشری آن رفتاری بود که با دانشجویان آزاده و شرافتمند این مملکت در دوران ریاست جمهوری شما کردند.  وقتی آنان را با فریاد یا زهرا از پنجره های خوابگاه پایین می انداختند، وقتی محمدی ها و باطبی ها را به جرم نه گفتن به دیکتاتوری ولایتی شکنجه میکردند، وقتی زهرا کاظمی را پس از تجاوز به قتل میرساندند، دغدغه شما کجا بود؟ جمهوری اسلامی شما فاجعه بزرگ بشری و تاریخی است. اگر مسایل بشری به هم پیوسته هستند، چرا از مسئله شیوا نظر آهاری و سکینه آشتیانی حرفی نمیزنید؟ چرا به مسئله بهاییان که هر روز این حکومت غاصب آنان را زیر فشار قرار میدهد نمیگوید؟ چرا به فکر آیت الله کاظمینی بروجردی نیستید؟

آقای خاتمی: » آنچه در فلسطین رخ داده چیست؟اشغال، زور و تحمیل یک حکومت بر کل جامعه …»

آقا جان، این که حکایت ایران امروز خود ماست.  چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است.  اگر میخواهد روضه بخوانید، روضه برای ایران بخوانید نه برای فلسطین.  آخر نان شما را همین مردم ایران میدهند نه فلسطینی ها.  آن عبای پشم شتری را از خیر سر همین مردم بر دوش دارید.  اگر دست های مبارک پوستی به آن لطافت دارند به خاطر رفاهی است که کارگر و کشاورز ایرانی برای شما فراهم کرده.  صد بار که به صراحت از اشغال فلسطین میگویید، یک بار هم به وضوح از اشغال ایران بفرمایید و تحمیل این حکومت بر مردم ایران.

آقای خاتمی: » البته اصلا نباید گذاشت که بعضی اختلاف سلایقی که در درون وجود دارد در[روز قدس] دخالت کند…»

بله جناب فهمیدیم. همه این صغرا و کبرا چیدن ها برای همین بود!  اصل فرمایشتان همین جاست.  میفرمایید که روز قدس مردم برای حقوق پایمال شده خود به خیابان نیایند، بلکه برای احقاق حقوق فلسطینی ها حاضر شوند.  یعنی میفرمایید اسرای زیر شکنجه خودمان را فراموش کنیم و برای زندانیان فلسطینی سینه بزنیم.  یعنی از ندا ها و سهراب های خود یاد نکنیم ولی نوحه برای ابو تروریست های حماس بخوانیم.  نه جناب خاتمی.  آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.  روز قدس یا چهار نفر مزدور رژیم ولایت به عشق ساندیس به خیابان می آیند، یا فریاد «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» ملت را خواهید شنید.

منبع فرمایشات آقای خاتمی: http://www.rahesabz.net/story/22465/

15 دیدگاه

دسته Uncategorized

آقای خاتمی و آن ساز کهنه

در بیاناتی جناب آقای خاتمی فرموده اند: «…از بارزترین مصادیق عدل در زندگی اجتماعی، به رسمیت شناختن حق حاکمیت انسان بر سرنوشت خود و حرمت نهادن به اوست… طبیعی است در جهت حفظ تمامیت ارضی، امنیت جامعه و منافع ملی اگر لازم باشد [دولت] باید سلاح را بکار ببرد، اما از مهمترین مسئولیتهای ناشی از این حق، حق انحصاری دفاع از آزادی و امنیت شهروندان است. یعنی یک حکومت عادل نمی تواند این حق و امکان را علیه شهروندان، برای سرکوب و تحمیل خواسته های خود بکار ببرد. بلکه باید از آن در مسیر حراست از آزادی و امنیت شهروندان استفاده کند و این مساله یک معیار برای شناخت یک حکومت عادل است.»

اولا باید از جناب آقای خاتمی پرسید منظور ایشان از آزادی یعنی چه؟  آیا آزادی اندیشه و قلم را میفرمایند؟  آزادی مذهب مورد نظر ایشان است؟  آزادی احزاب و اجتماعات غیر مسلحانه را در مد نظر دارند؟  به آزادی پوشش می اندیشند؟  در اسلام برای هیچ یک از این آزادی ها ارزش و اعتباری منظور نشده. قرائت معدودی از اندیشمندان مسلمان در باب همخوانی آزادی و اسلام در برابر نقد سنت گرایان دو دقیقه هم دوام نمی آورد.  اگر این قرائت شکسته و بسته و نیمه جان در هیاهوی طالبان کابل و کویته و  تهران و ریاض گم نشده، از خیر سر غرب و لیبرالیسم است که میکوشد این جمع اضداد را به ضرب ماشین تبلیغاتی خود ممکن کند، تا از سرعت عضو گیری طالبان افغانی و ایرانی و عربستانی و پاکستانی بکاهد.  جوان طبقه متوسط خاورمیانه ای (که بیشترین تاثر را بر روند دگرگونیهای این منطقه دارد) بر سر انتخاب میان اسلام و لیبرالیسم مانده.  دستگاه تبلیغاتی غرب با اتکا به فراورده های فکری پاره ای متفکرین، میخواهد به این جوان بگوید که انتخاب لازم نیست و او میتواند هم مسلمان باشد و هم لیبرال.  اما واقعیت همان است که حاج ملا علی کنی ۱۳۰-۴۰ سال پیش گفت: از زاویه اسلام راستین و ناب محمدی آزادی مذهب، اندیشه، بیان و احزاب «وقیح» محسوب میشود.  آقای مصباح یزدی از آقایان اصلاح طلب در این مورد راست گو تر است که امام راحل برای هر یک باری که گفته «میزان رای ملت است»  صد بار گفته «من دولت تعین میکنم» و «اگر ۳۵ میلیون بگویند بله من میگویم نه» و «بشکنید این قلم ها را.»  اگر باور ندارید صحیفه نور را مطالعه بفرمایید.  نه آقای خاتمی و نه هیچ یک از همراهان و هم فکران ایشان یک قدم در راه ارائه یک بحث جامع و مستدل که ثابت کند اسلام مدافع آن آزادی هایی است که انسان قرن ۲۱ آن را میخواهد بر نداشته اند.  به کتاب ها و سخنرانی های خود ایشان مراجعه بفرمایید، و به نوشته های سایر سینه زنان اسلام راستین نظیر مرحوم شریعتی و جلال آل احمد، و عبدالکریم سروش، و… نگاه کنید و ببینید کجا ۱۰۰ صفحه در اثبات اینکه اسلام مدافع آزادی های متعارف در ممالک دموکراتیک امروز است نوشته اند.

ثانیا بنده به عنوان یک ایرانی میخواهم از آقای خاتمی خواهش کنم ۱۲ ماه از ۳۱ سال حکومت جمهوری اسلامی را انتخاب کند و بگوید در آن ماه ها شهروندان ایران از «آزادی و امنیت» برخوردار بوده اند.  هجمه حزب الله عزیز به راهپیمایی های غیر مسلحانه تابستان ۵۸ و گردهمایی اسفند ۵۹ جهت حفظ حرمت انسانی بود، یا سخنرانی امام راحل که میگفت باید مخالفین را در میدان ها دار میزدیم؟  حالا از عصر طلایی امام راحل بگذریم که اسلام راستین ناب محمدی در جهت حفظ حرمت انسان ها تابستان ۱۳۶۷ راه میانداخت.  مگر وقتی خود آقای خاتمی رئیس دولت بودند و بعد هم همفکرانشان در کنترل کامل مجلس، روزنامه ها فله ای بسته نشدند؟ مگر منوچهر محمدی ها و احمد باطبی ها و اکبر گنجی ها و صدها نفر دیگر در دوره اوج اقتدار ایشان زندانی و شکنجه نمیشدند؟  آیا زمان ایشان حکومت اسلامی نبود؟  آقای خاتمی، میگویید «اگر نظمی عادلانه نبود الهی هم نیست و برقرار هم نخواهد ماند.»  نظم دوره شما بسیار ناعادلانه بود. اگر باور ندارید از فرزندان زهرا کاظمی بپرسید و بازماندگان قتلهای زنجیره ای.  پس حکومت شما که غیر عادلانه بود، و در نتیجه نمیتوانست الهی باشد، شیطانی بود؟

واقعیت آن است که حکومت اسلامی ذاتا پتانسیل دموکراتیک بودن را ندارد.  حقیقت آن است که در جمهوری اسلامی هیچ دوره ای فارغ از بیعدالتی گسترده سیستماتیک و استبداد نهادینه نبوده.  نتیجه آن است که حکومت یا اسلامی است یا دموکراتیک، فرقی هم نمیکند آقای خاتمی چه میگوید.

2 دیدگاه

دسته Uncategorized

وقتی جنایت کار مدعی العموم میشود

در چند روز اخیر دو خبر منتشر شد که به سازمان مجاهدین مربوط بود.  یکی شایعه فوت مسعود رجوی بود و دومی خبر حمله گله مزدوران رژیم به آنان که به خاوران رفته بودند تا مراسمی برای سالگرد قتل عام ناجوانمردانه هزاران فرزند این آب و خاک برپاکنند.  این دو خبر بهانه ای شد که این چند خط را بنویسم. من از یک طرف و از پیش از ۳۰ خرداد منتقد سازمان مجاهدین بوده ام، و هم از سوی دیگر در میان دوستان و هم کلاسی هایم از هواداران مجاهدین بوده اند که جان خود را در مبارزه با رژیم دیکتاتوری جمهوری اسلامی از دست دادند.

بنده به عنوان کوچکترین شهروند ایران، انتخاب خط مشی مبارزه مسلحانه توسط سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۶۰ را یک اشتباه عمده تاریخی میدانم.  این نه به آن معنا است که جمهوری اسلامی تا قبل از سی خرداد نقل و نبات پخش میکرد و بعد از سی خرداد به قتل و شکنجه روی آورد.  از همان روز اول پس از پیروزی انقلاب، عوامل خمینی کشتار مخالفین، حمله به تظاهرات معترضین، و دستگیری و شکنجه آزاد اندیشان را در دستور کار داشتند.  حمله وحشیانه و از پیش طراحی شده چماقداران و چاقوکشان به گردهمایی های مخالفین، شکستن دست و پا و در آوردن چشم جوانانی که تنها گناهشان فروختن روزنامه حزب و گروهشان بود، در هم کوفتن دفاتر کسانی که به استبداد ولایتی نه میگفتند، بخشی از ذات حزب الله بود (و کماکان هست).  اما اعلام جنگ مسلحانه مجاهدین به این رژیم ددمنش فرصت داد تا تمام توان ماشین جنایت خود را بر علیه همه نیروهایی که با استبداد مذهبی آقای خمینی میجنگیدند به کار گیرد.  در نتیجه، جمع قابل توجهی از هواداران سایر سازمان ها و گروه ها که به جنگ مسلحانه اعتقادی نداشتند هم در تنور سرکوب جمهوری اسلامی سوختند.

اما این که شکنجه گردیروز بخواهد امروز مدعی العموم مجاهدین شود واقعا خنده دار است.  عوامل اطلاعات و باز جو های اوین و گوهردشت که خود باید به جرم جنایت بر علیه بشریت محاکمه شوند هیچ حقی برای به زیر سوال بردن هیچ گروهی در ایران ندارند. مجاهدین، نظیر هر گروه دیگری، باید پاسخگوی اعمال خود باشند اما نه به کسانی که دستهایشان تا مفرغ به خون جوانان ایران آغشته است.  جالب است که برخی از این افراد در قبال فجیع ترین جنایت در تاریخ ۱۵۰ سال اخیر ایران یعنی قتل عام جوانان اسیر ایرانی در زندان های ولی فقیه به چند کلمه رفع مسولیت از خود بسنده میکنند ولی در قبال مجاهدین نطقشان  باز و بلبل شکر شکن میشوند.  اینکه مجاهدین در عملیات خود افراد بیگناه را هدف گلوله قرار داده اند یا نه، این که به صدام در حمله به ایران یاری رسانده اند یا نه، این که اعضای بریده خود را زندانی و شکنجه کرده اند یا نه مواردی است که فقط یک دادگاه صالح و علنی میتواند در باره صحت و سقم آن ها تصمیم بگیرد و رای بدهد، نه یک مشت جنایت پیشه که امید و آرزوهای شریفترین و مبارز ترین نسل تاریخ معاصر ایران را ددمنشانه نابود کردند.

16 دیدگاه

دسته Uncategorized

چند سوال از منصور ارضی در باب آلت تناسلی دولت.

آقای منصور ارضی بلبل مخصو ص مقام عظمای ولایت در سخنان گوهر باری که خوب نشان میدهند چه کسانی بر ما حاکم هستند فرموده اند که آقای مشائی «در دولت عين آلت تناسلی است و بايد فكري به حالش كرد.» چند سوال از این بلبل اهل بیت باید پرسید:  (۱) حالا که آلت تناسلی دولت را رو کردید، مقعد آن را هم افشا بفرمایید. (۲) این آلت تناسلی زنانه است یا مردانه، چون به هر حال در مملکت اسلام ناب دانستن اینکه  دولت زن است یا مرد البته بسیار مهم است.  (۳) این آلت را شما به چشم خود دیدید؟ یا توسط دست مالی کردن آن به وجودش پی بردید؟  پاسخ به این پرسش تبعات فقهی و جزایی دارد.  اگر به چشم دیده ید، آیا به آن علت بود که دولت عورت خود را عریان کرده بود؟  در این صورت دولت باید حد بخورد.  اما اگر از طریق دست مالی کردن به وجود آن پی بردید، هم شما و هم دولت باید حد بخورید. (۴) حالا چه فکری برای حال این آلت تناسلی میخواهد بکنید؟  این را باید همه مردم ایران با قدری دغدغه بپرسند.  چون اگر خدای ناکرده بلبل باغ ولایت خیال ناجوری برای آلات تناسلی دولت داشته باشد، با آلت تناسلی دیگران که دولت نیستند و از پشتیبانی ولی فقیه بی بهره چه خواهد کرد؟.

منبع فرمایشات بلبل ولایت: http://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=20568

2 دیدگاه

دسته Uncategorized

اعدام در جمهوری اسلامی جنایت بر علیه بشریت است

این فیلمی است از اعدام سه نفر در لرستان.  این روز ها ماشین اعدام جمهوری اسلامی هر روز جان های تازه ای را میطلبد.  آن ها را قاچاقچی و مجرمین جنایی معرفی میکنند، تا کشتنشان را توجیه کنند.  در سر تا سر دنیا، حتی ممالکی که در آن ها اعدام ممنوع و منسوخ است، گروهی دستکم از کشتن افرادی که در جنایات هولناک برنامه ریزی شده دست داشته اند حمایت میکنند.  در ایران هم احتمالا تعداد کسانی که اعدام را در شرایطی تائید میکنند از آنان که با هر نوع اعدام مخالف هستند بیشتر است.  من به دلایل متعدد با هر نوع اعدام، به ویژه در کشور های غیر دموکراتیک نظیر ایران مخالفم.  در ایالات متحده که هنوز شهروندان خود را در شرایطی اعدام میکند، متهمی که گناه او در داد گاه و با حضور قاضی، هیات منصفه، و وکیل مدافع به اثبات رسیده میتواند و حتی در مواردی ناچار است تقاضای استیناف و باز نگری پرونده خود را به دادگاه های بالاتر بدهد. پروسه محاکمه و بازنگری پرونده فردی که به اعدام محکوم شده غالبا سال ها به طول میانجامد.  با این وجود، در سال های اخیر و بخصوص به واسطه استفاده از دی ان ای ، تعدای از محکومین بیگناه شناخته و آزاد شده اند.  در ایران  به لطف سابقه قضاتی نظیر خلخالی و موسوی تبریزی، نه متهم قادر است از خود توسط وکیل مجرب دفاع کند، نه هیات منصفه ای در کار است، و نه جناب قاضی حاضر است بیش از چند دقیقه به پرونده آنکه میخواهد به اعدام محکومش کند بپردازد.  در قضیه اعدام مساله این نیست که چند نفر گناهکار مستحق مرگ اعدام میشوند، مساله آن است که چند نفر بیگناه جان خود را بر سر خطای دستگاه قضایی از دست میدهند که در طول سی و یک سال نشان داده برای جان انسان ها چه گناهکار و چه بی گناه، پشیزی ارزش قایل نیست.  نه از آن روی که در ایران جنایت هولناک صورت نمیگیرند، بلکه بدان جهت که هولناک ترین جنایتکار خود رژیم است، اعدام در جمهوری اسلامی جنایت بر علیه بشریت محسوب میشود.

بیان دیدگاه

دسته Uncategorized

سردار بازندگی

روز و روزگاری میگفتند هاشمی رفسنجانی مقتدر ترین سیاستمدار ایران است و بسیار باهوش و کاردان.  در اینکه در «دوره طلایی» از نزدیکترین کسان به خمینی بود شکی نیست.  بازی براندازی آقای بنی صدر و حصر خانگی آقای منتظری را هم یقینا زیر نظر او به انجام رساندند.  آقای خامنه ای هم عمامه ولایت را به ایشان و کذب قولی که از آقای خمینی کرد بدهکار است.  اما هر روز که میگذرد بیشتر معلوم میشود که عالیجناب خاکستری دارد به عالیجناب قهوه ای بدل میشود.  در بی بی سی آمده (به نقل از تدارکچی کودتا، احمدی نژاد) که در پی اختلاف احمدی نژاد و مجلس بر سر بودجه مترو، امام جائر مجلس نگهبان را مامور حال و فصل اختلاف کرده.  این در حالی است که پیشتر مجلس نگهبان به نفع دولت کودتا رای داده بود و متعاقبا پرونده به مجلس مصلحت دیکتاتوری فرستاده شده بود و در آن جا نظر مجلس شورای اسلامی را تائید کرده بودند.  مطابق قانون و رسوم، مجلس مصلحت میبایست حرف آخر را بزند، ولی گویا این روز ها آن مجلس را برای خنده و تفریح نگاه داشته اند.  آقای رفسنجانی دارد به آخر خط میرسد، و اگر این خبر صحت داشته باشد میخی دیگر به تابوت نفوذ او کوفته اند.  بدون ولایت آقای رفسنجانی کیست؟  با ولایت عاقبتش چیست؟  گویا آه دل آن ها که در ۲۰ سال قدرت ایشان با شقاوت کشته و با قساوت زندانی و شکنجه شدند دارد ایشان را میگیرد.   باز اقلا آقایان کروبی و موسوی در پرونده خود یک سال و نیم مقاومت در برابر  کودتا را دارند(با همه کمی و کاستی و محافظه کاری های گاه و بیگاه).  سردار مکار در این میان چه دارد که بگوید؟

منبع: http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2010/08/100811_l38_iran_ahmadinejad_larijani_majles.shtml

[tweetmeme source=”khanehdust” only_single=false]

4 دیدگاه

دسته Uncategorized

من از رهبران زندانی بهایی حمایت میکنم

من بهایی نیستم.  اتفاقا آن مختصری که از مذهبشان میدانم را هم مطلقا قبول ندارم.   اما هیچ وقت در هیچ کجای تاریخ ایران (یا سایر جاهای دنیا) ندیده ام و نخوانده ام که آزار یک بهایی به کسی رسیده باشد.  سوای تبلیغات رژیم مفتضح جمهوری اسلامی هم در هیچ کجا سندی نیست که این بنده های خدا به مملکت ما خیانتی کرده باشند.  آخوند جماعت هروقت که توانسته آن هایی را که رقیب خود میداند مورد حمله وحشیانه قرار داده، چه بابی، چه بهایی، چه درویش و چه مسیحی.  به استثنا مواردی نادر، تاریخ آخوند در ایران، چه آن زمان که در قدرت شریک بوده (عصر صفوی و قاجار)، و چه آن هنگام که بر اسب قدرت سوار (زمان ما)، تاریخ سرکوب است و خفقان.  اگر فردا همه بهایی ها و درویش ها و مسیحی ها هم از ایران بروند، این ها یک فرقه و جمع دیگری را هدف قرار میدهند، چرا که بدون سرکوب روحشان آزرده میشود و شبشان صبح نمیشود.

ما باید از همه زندانیان سیاسی و عقیدتی حمایت کنیم.  فرقی هم نمیکند مذهبشان چیست، رهبرشان کیست و متهم به چه هستند.  به فرض که جرمی هم متوجه چنان زندانی باشد، او مانند هر انسان دیگری باید در محکمه صالحه در حضور قاضی شایسته و هیات منصفه بیطرف و با حضور وکلای کاردان محاکمه شود و نه در بیداد گاه های رژیم سفاک ولی فقیه.  من این را فقط برای بهایی ها یا زندانیان سیاسی حاضر نمیگویم و نمیخواهم.  تا آنجا که به من به عنوان یکی از ۷۰ میلیون ایرانی مربوط است، در فردای آزادی ایران عمله ظلم ولی فقیه و پاسداران جور جمهوری اسلامی هم باید در چنان دادگاهی محاکمه شوند. این نه به آن خاطر است که من از آن ها ستم ندیده ام بلکه از آن روست که انسانیت و وجدان افراد و ملتها را تنها با محک حقوقی که برای سایرین قائل هستند میتوان اندازه گرفت.

[tweetmeme source=”khanehdust” only_single=false]

۱ دیدگاه

دسته Uncategorized

خاطره ای از روز های تلخ سال شصت

دوستی مجازی دارم که هر چند یکبار میگوید از خاطرات سال های دور چیزی بگو.  این را برای او مینویسم. در این خاطره تصرفاتی کرده ام تا هویت افراد محفوظ بماند.  چندی بعد از خرداد شصت یک بعد ازظهر آقایی آمد به ملاقات مرحوم پدر بزرگ بنده.  من هم منزل ایشان بودم.  میهمان به پدربزرگم گفت: «آقا به من گفته اند که شما امام جمعه فلان شهر را میشناسید.»  آن مرحوم هم گفت من ایشان را از زمان طلبگی میشناسم ولی از یکی دوسال پیش از انقلاب رابطه ام با ایشان قطع شده.  ان فرد گفت من یک خواهشی دارم که اگر انجام بدهید برای خود و خانواده تان دعای خیر چند نفر را به دنبال دارد.  خواهر زاده من را در آن شهر به جرم حمایت از مجاهدین دستگیر کرده اند.  جوانی است ۱۶ ساله که کوکتل مولو تفی را در مغازه یک حزب الهی انداخته. اما کوکتل مولوتوف عمل نکرده و هیچ کس هم صدمه ندیده.  مختصر آتشی روشن شده که صاحب مغازه سریعا خاموش کرده و خسارات ناچیزی به دکانش رسیده که ما آن را جبران کرده ایم.  حال میخواهند این جوان را اعدام کنند.  خانه این ها هم نزدیک بازداشتگاهی است که این بچه زندانی است و مادرش از صبح تا شب کنار در منزل چشم به این زندان مینشیند.  ما هم فقط میخواهیم این بچه اعدام نشود و حتی آن مغازه دار هم راضی به اعدام این جوان نیست. ما به هرکه توانسته ایم مراجعه کرده یم و چون از رفاقت شما با آقای امام جمعه آگاه شدیم گفتیم شاید شما هم با ایشان صحبت کنید بلکه این بچه را اعدام نکنند.  آن روز ها در شهرستانها اعدام ها را باید امام جمعه که نماینده آقای خمینی هم بود تائید میکرد.  پدر بزرگ بنده گفت من با ایشان تماس میگیرم ولی از اعضای خانواده خود من الان در زندان هستند و کاری از من ساخته نیست.  این را از این جهت میگویم که شما این کار را از راه های دیگر دنبال کنید و به تلفن من امید چندانی نیست.  آن آقا گفت پس لطف کنید و همین الان تلفن کنید.

به هر صورت بعد از کلی پی تلفن آقای امام جمعه گشتن و پشت خط منتظر ماندن، مرحوم پدر بزرگ ما با امام جمعه وصل شد.  بعد از سلام و علیکی مختصر، آن مرحوم جریان را به آقای امام جمعه گفت، و در آخر اضافه کرد همانطور که میدانید اگر بچه خودم بود از شما خواهش نمیکردم.  ولی این آقا به منزل من آماده و میهمان است. از این جهت چاره ای نبود و مصدع اوقاتتان شدم.  چند لحظه ای سکوت بود و آن مرحوم به صحبتهای امام جمعه گوش میکرد.  نهایتا هم گفت بسیار خوب به ایشان میگویم.  شما هم به حساب آن دوستی چندین ساله هر لطفی از دستتان بر میآید کوتاهی نکنید.

بعد از خداحافظی با امام جمعه آن مرحوم به میهمان گفت آقا من عین واقعیت را به شما میگویم.  این اقا میگوید من مطلقا راضی به اعدام این جوان و پنج نفر که جرمهایی مشابه دارند نیستم.  از تهران فشار میآورند که نمیشود در شهر شما اعدامی نباشد. «منافقین» همه جا بوده اند و بر علیه اسلام قیام کرده اند. شما حتما چند زندانی را اعدام کنید.  حتی در شهر کوچکی مثل شهر شما هم یقینا اعدامی هست.  امام جمعه میگوید من گفته ام احکام اعدام  این جوانان را تائید نمیکنم، و حتی پاسدار های محلی هم از انجام این حکم ابا خواهند داشت.  این ها از تهران یک نفر آخوند و چند پاسدار را فرستاده اند تا مستقلا این کار را انجام بدهند.  این را به میهمان خود هم بگویید که من را نفرین و لعنت نکند.

بعد ها شنیدیم که پاسدار های اعزامی این بچه ها را به بیابانی در خارج از آن شهر برده به آنان میگویند شروع کنید به دویدن، و بعد این طفلک ها را «شکار» میکنند.

4 دیدگاه

دسته Uncategorized

تنها راه خروج ایران از دور تسلسل دیکتاتوری و شورش حکومت دموکراتیک لیبرال است

بنده همیشه عرض کرده ام که در غیاب احزاب و انتخابات و آمارگیری علمی آزاد، وزن کشی نیروها و افکار مختلف ممکن نیست.  بنا بر این نمیدانم چند نفر در ایران از آنچه بنده عرض میکنم حمایت میکنند.  اما بر اساس همین اینترنت گردی های روزانه میدانم که به هر حال کسانی با موارد زیر موافقند.

۱—در ایران جمعی هستند که با دیکتاتوری سر جنگ دارند و نه فقط با دیکتاتور.

۲- دیکتاتوری از میان نمیرود مگر نهادها و رسومی که آن را ممکن و تقویت میکنند از میان برداشته شوند.  مهمترین اصل در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران اصل ولایت مطلقه فقیه است، که بصورتی غیر قابل انکار به یک فرد قدرت کنترل کامل تمام قوای سیاسی و اقتصادی مملکت را میدهد.  تا این قانون اساسی باقی است محال است ایران رنگ آزادی و رفاه را ببیند.  حال جمعی میگویند بیایم و یک اصلی که در تاریخ و فرهنگ ما هم هیچ جا و مکانی نداشته را برای رضای خاطر یک دیکتاتور و مزدورانش باقی نگاه داریم. بعد سعی کنیم با تفسیر های صد من یک غاز (و در مواردی حتی دروغ و تقیه) آنرا با یک موجود ناقص الخلقه به نام مردمسالاری دینی (که در باره فلسفه سیاسی آن حتی یک کتاب هم نوشته نشده) پیوند بزنیم.  اما چون همراهی ولایت فقیه با مردمسالاری جمع اضداد است، هیچ فرقی نمیکند که چند نفر یا چه کسانی آن را بخواهند.  همانطور که پیشتر در جای دیگری عرض کرده ام گاو نر است و نمیشود آن را دوشید.

۳- تنها نمونه بالنسبه موفق مردمسالاری، همان دموکراسی لیبرال است که نه فقط در ممالک غربی بلکه در هند و کوستاریکا و امثالهم آنرا مدل حکومت کرده اند.  اینکه آقای خاتمی و دوستانشان میگویند مردم ایران آمادگی حکومت بر اساس این مدل را ندارند دقیقا همان حرفی است که در قرن ۱۹ میلادی مدافعان سلطان صاحبقران به کسانی میگفتند که برای ایران حکومت قانون میخواستند.  انگار مردم هند در اواخر دهه ۱۹۴۰ از مردم ایران در قرن ۲۱ میلادی روشنفکر تر و مطلع تر بودند!  این عذری است که در طول تاریخ و در ممالک مختلف مدافعین دیکتاتوری برای توجیه ادامه حیات خفقان بکار برده اند.

۴- دوره اصلاح طلبی دست به عصا و فشار از پایین و چانه زنی در بالا در ایران به پایان رسیده.  به پایان رسیدن آن هم نه به علت مخالفت امثال من، بلکه به علت شکست فاحش پروژه اصلاح طلبی بوده.  مردم دیدند که اصلاح طلبان روزی در ایران کنترل قوای مجریه و مقننه و همراهی ۲۲ میلیون رای دهنده را داشتند.  آنها میدانند که مطابق این قانون اساسی این حد اکثر قدرتی است که گروهی میتوانند در ایران داشته باشد.  آنان به یاد دارند که آقای خاتمی و متحدانش آن گاه که در قدرت بودند، به یمن همین ولایت فقیه و قانون اساسی، حتی دو لایحه معروف و مورد نظر رئیس جمهوررا هم نتوانستند به قانون بدل کنند. در همان زمان روزنامه ها تعطیل میشدند، دانشجویان و روشنفکران و روزنامه نگاران زندانی و کشته میشدند، و آقایان هیچ نمیتوانستند بکنند.  بعد هم همان عصر طلایی اصلاحات به عصر طلایی تر احمدی نژاد انجامید و کشتار های سال قبل و کهریزک و ورشکستگی و بیکاری، و… مردم میدانند که حد اعلای توانایی اصلاح طلبان در دوره آقای خاتمی امتحان خود را پس داد.  آنان میدانند که با خیمه شب بازی نمیشود وانمود کرد که اسلام ولایتی و دموکراسی حتی یک لحظه میتوانند همدیگر را تحمل کنند.  اتفاقا آقای مصباح یزدی درست میگوید. یا رای مردم میزان است، یا فقیه ولایت میکند.

۵- کسانی که میگویند برای ایجاد دموکراسی در ایران باید یک راه طولانی فرهنگی طی شود و مردم درس دموکراسی بگیرند و بعد آن را  تمرین کنند تا نهایتا دموکرات شوند، بیهوده میگویند.  در اروپا، در آمریکای شمالی، در هند و آفریقای جنوبی توده ها کلاس درس دموکراسی نرفتند.  شکل حکومت را در همه دنیا فرهیختگان کشور ها تعین میکنند نه توده ها.  در ایران سال های ۵۷ و ۵۸ هم دقیقا همینطور بود.  بدبختانه فرهیخته ما آقای خمینی بود و اعوان و انصارش، حکومتمان هم شد جمهوری اسلامی.  شما فکر میکنید که برای روی کار آمدن حکومت ولی فقیه اول همه مردم کتاب حکومت اسلامی آقا را خواندند و بعد امتحان ذوب شدن در ولایت دادند؟  امروز هم این روشنفکران و فعالین سیاسی-مدنی هستند که نوع حکومت آینده ایران را تعین میکنند. متاسفانه روشنفکران سکولار و لیبرال ما خجالتی و محتاط هستند، و بهانه آن ها هم این است که مردم مذهبی اند و آمادگی حکومت سکولار دموکرات را ندارند.  بابا همین مردم صد سال پیش شیخ فضل الله ولایت طلب را که دستش به خون آزادیخواهان رنگین بود، دار زدند!

۵- اینکه منتظر ظهور امام زمان سکولاریسم  و دموکراسی باشیم حاصلی ندارد. حمله خارجی به ایران هم دموکراسی را به کشور نمیآورد.  دموکرات های لیبرال باید قدم به قدم در راه طولانی استقرار نهادهای حکومت دموکراتیک گام بردارند.  مسلما ما نمیتوانیم فرهنگ و تاریخ ایران را از نظر دور بداریم و امید به آن ببندیم که ایران فرانسه شود.  ولی میتوانیم به نمونه هایی چون هند و آفریقای جنوبی نگاه کنیم و از روش های تطبیقی آنان درس بگیریم. مسولیت شکست پروژه اصلاحات با اصلاح طلب ها بود و مسولیت شکست پروژه برقرای حکومت دموکراتیک با سکولار هاست.

۶- سکولار هاامروز در موقعیت خوبی هستند.  تلاش های اصلاح طلبان آب در هاون کوفتن است.  سرطان اصلاح پذیر نیست.  هر روز که میگذرد مردم بیشتر به این مهم پی میبرند که حکومت اسلامی بجزفقر و زندان و اعدام هیچ حاصل دیگری برای ایران و ایرانی ندارد، و تنها راه خروج ایران از دور تسلسل دیکتاتوری و شورش حکومت دموکراتیک لیبرال است.

[tweetmeme source=”khanehdust” only_single=false]

۱ دیدگاه

دسته Uncategorized

روحانیت و مشروطیت

سالگرد مشروطیت است و بزرگان و عقلای قوم هریک مطلبی مینویسند.  این هم عرضی از یک کوچکتر کم سواد.  معروف است که در اشاره به انقلاب مشروطیت مرحوم کسروی گفته ما یک انقلاب (یا یک دوره حکومت) به آخوندها بدهکاریم.  در میان متن و حاشیه حکومت ولایت فقیه هم این روز ها صحبت از نقش و اثر روحانیت در انقلاب مشروطه کم نیست.  واقعیت آن است که از جنبه نظری انقلاب مشروطه هیچ ربطی به علما و آخوندها نداشت.  تاریخ قاجار را که بخوانیم میبینیم که خیلی همت کنیم چهار نفر آخوند پیدا میکنیم که میدانند مجلس مقننه و سلطنت مشروطه یعنی چه.  اکثر آقایان یا مشغول شمع آجین کردن بابی ها بودند، یا به درویش کشی مشغول ، و یا مثل ملا علی کنی ضمن ثروت اندوزی با فروش غله در دوران قحطی،  «آزادی» را مذموم میدانستند.  اساسا اکثریت قریب به اتفاق آقایان با عدالت هم هیچ میانه ای نداشتند:  مسلم و غیر مسلم را برابر نمیدانستند و زن را اصلا داخل آدم حساب نمیکردند.  لوایح شیخ فضل الله را که بخوانید و فتاوی سایر آقایان بر علیه مشروطه را که الحمدالله موجود هستند را که ببینید حساب دستتان میآید که روحانیت واقعی شیعه در انقلاب مشروطیت چه نقشی داشته.  تنها روحانیان معروف هواخواه مشروطه هم چهار نفر بودند: سید محمد طباطبایی، آخوند خراسانی ، عبدلله مازندرانی و حسین تهرانی. معدودی آخوند نظیر سید عبدلله بهبهانی هم بودند که پی نان و مقام به صف مشروطه خواهان پیوستند. اما برای هر ده آخوند مشروطه خواه صد و بلکه هزار آخوند ضد مشروطه بودند .

افکار مربوط به مشروطیت، حقوق سیاسی مردم، آزادی بیان، تحدید قدرت حکومت، و مردم سالاری را روشنفکران اروپا دیده به ایران آوردند، و به همان واسطه مکرر هدف تکفیر آخوندها واقع شدند.  اگر میرزا ملکم خان ها و میرزا یوسف خان ها و آخوند زاده ها و میرزا آقا خان های کرمانی نبودند، کسی در میان ایرانیان کوچه و خیابان نمیدانست که قانون اساسی خوردنی است یا پوشیدنی.  برای آخوند هم آزادی همان حریت بود، و حریت هم همان قیام امام حسین.  یک کتابچه از یک روحانی پیش از مشروطیت نداریم که در آن اسمی از حقوق مردم باشد.  یک نامه از یک روحانی پیش از مشروطه موجود نیست که در آن به محدود کردن قدرت سلطان ظالم اشاره شده باشد. لفظ عدالتخانه را هم سایرین در دهان آقایان انداختند وگرنه تا شش ماه پیش از هجرت حضرات به قم، یکیشان حرفی از عدالت و عدالتخانه نمیزد.  بر عکس کرور کرور آخوند برای حفظ ذات اقدس پادشاهی دعا میخواندند، و آیات تهران از اعلیحضرت انگشتر و عصا هدیه میگرفتند.

پس بدهی ما به آخوند جماعت چیست؟  در آستانه انقلاب مشروطیت اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران بیسواد و خرافاتی و غرق در فقر بودند (فکر نکنید از سر تحقیر میگویم؛ ۷۲ سال بعد از مشروطیت بنده غرق در سیر تمثال بی مثال امام در ماه بودم).  اگر روشنفکری حرف از آزادی و عدالت میزد، یا مامورین قبله عالم خدمتش میرسیدند و یا سربازان امام زمان به عنوان بابی سرش را میبریدند. روشنفکر جماعت هم برای اینکه مردم را بشوراند دست به دامن چهار تا آخوند شد که از سایر همقطارانشان کمتر متحجر بودند.  این آخوندها هم (به کمک همان روشنفکران) مشروطه را وصل کردند به اسلام ناب محمدی و عدل علی.  در نتیجه برخی مردم عادی به مشروطه خواهی برخواستند و شد آنچه شد.

به هر حال در انقلاب مشروطه آخوند های مشروطه طلب تدارکچی بودند.  سهم و حقشان هم بیشتر از آنچه گرفتند نبود، و هیچ کس هم حکومتی به آخوندها بدهکار نبوده و نیست.

[tweetmeme source=”khanehdust” only_single=false]

3 دیدگاه

دسته Uncategorized