بایگانی ماهانه: ژانویه 2011

جنبه طبقاتی جمعیت شناسی جنبش سبز

در ماه های اخیر گفت و گو و انتقادات و اعتراضاتی را میان گروه های مختلف شریک در جنبش سبز شاهد بوده ایم.  بخشی از این گفت و گو ها از جانب افراد و اشخاصی است که در طول سی سال اخیر شریک در حاکمیت بوده اند، و امروز هم که به واسطه پنج سال ریاست جمهوری احمدی نژاد و»پاکسازی های» باند ولی فقیه-سپاه از قدرت کنار گذاشته شده و بالاجبار به جنبش سبز پیوسته اند، کمافی السابق زیاده طلبی و تمامیت خواهی کرده و در پی تصرف و تصاحب این حرکت سیاسی-اجتماعی هستند.  از این گروه که بگذریم، دو دسته عمده در میان هواداران جنبش قابل شناسایی میباشند.  گروه اول خواهان حفظ و رفرم جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن میباشند.  از دیدگاه این جمع حتی اصل ولایت فقیه را هم میتوان «بهینه سازی» کرد و در چهارچوب یک سیستم دموکراتیک حفظ نمود.  به نظر این گروه، اکثر مردم ایران مسلمان و خواهان حکومتی پایبند به مذهب خویش میباشند.  لذا هرگونه تغییر و تحول بنیادین و ساختارشکن میتواند به جدا و منفعل شدن توده های مردم بیانجامد.  از سوی دیگر، گروه دوم اعتقاد دارند که این قانون اساسی فاقد ظرفیت برای شکل دادن حتی یک سیستم شبه دموکراتیک است. این واقعیت را هم اصول قانون اساسی نظیر اصل ۱۱۰ به روشنی تائید میکنند، و هم سابقه تاریخی جمهوری اسلامی به آن شهادت میدهد.  این گروه کف خواسته های جنبش را رفراندومی برای تعین نوع حکومت آینده ایران میدانند.

کدامیک از این دو گروه در ایران اکثریت را دارند؟  پاسخ به این پرسش آسان نیست.  بواسطه دیکتاتوری حاکم بر کشور هیچ امکانی برای یک نظرسنجی آزاد و علمی وجود ندارد.  اما پاره ای حدسیات ممکن است تا اندازه ای در دستیابی به تصویر بهتری از ترکیب جمعیتی جنبش سبز به ما کمک کنند.  اگر به راهپیمایی ها و اعتراضات از خرداد ۱۳۸۸ به این سو نگاه کنیم، چند نکته را به آسانی میتوانیم مشاهده کنیم:

۱—مهمترین و وسیعترین تظاهرات در شهر تهران صورت گرفته اند.  خارج از تهران، به استثنا معدود نمونه هایی نظیر نجف آباد (به واسطه ارتباط آن شهر با مرحوم آیت الله العظمی منتظری)، تظاهرات محدودی فقط در مراکز پاره ای از استانها که خود شهرهای بزرگی محسوب میشوند صورت گرفته اند (باز به استثناء تشیع جنازه مرحوم منتظری در قم).

۲—در تهران، پاره ای محلات که ساکنان آن ها غالبا از طبقات متوسط میباشند نقشی بسیار پررنگتر از پاره ای دیگر از محلات و مناطق در حمایت از جنبش سبزداشته اند.  البته بنده مطلقا نمیگویم که طبقات کم درآمد تر در این راهپیمایی ها و اعتراضات شرکت نکرده اند، ولی نگاهی اجمالی به مناطقی که نقش عمده در شکل دادن به تظاهرات محلی و یا الله و اکبر شبانه داشته اند، تهران را به دو قسمت تقسیم میکند: محلاتی که غالب جمعیت آنان را طبقه متوسط و مرفه تشکیل میدهند و تا امروز در جنبش فعالتر بوده اند، و مناطقی که بیشتر ساکنین آن ها را طبقات کم در آمد تر تشکیل میدهند و به نسبت کمتر در اعتراضات شرکت کرده اند.

۳—غالب (ولی مسلما نه همه) فعالین جوانتر جنبش از میان اقشار طبقه متوسط و تحصیل کرده جامعه میباشند.  مشخصا از همین روست که وسایل ارتباط جمعی این حرکت غالبا مربوط به اینترنت میباشند.

۴—در خارج از کشور، که بنا بر آمار مختلف بین دو تا پنج میلیون ایرانی در آن زندگی میکنند، احتمالا غالب هواداران جنبش سبز خواهان تغییرات ساختاری هستند.

۵—جنبش نه فقط دراکثر روستا ها و شهرهای کوچک  از بضاعت و حمایت چندانی برخوردار نیست، بلکه بنا بر شواهدی متعدد  رژیم بخشی از نیروهای سرکوب گر خود را از این مناطق تامین و به تهران می آورد.

۶—حتی آمار دستکاری شده دولت احمدی نژاد نشان میدهند که آقای موسوی در تهران از حد اکثر حمایت برخوردار بودند، و رژیم در دانشگاه ها حامیان بسیار اندکی دارد.

کسانی که خواهان تغییر ساختاری این نظام هستند، یعنی به تعویض  دیکتاتور دل نبسته و تغییر سیستم دیکتاتوری را میخواهند، غالبا از همین مردم طبقه متوسط میباشند، که در تهران و پاره ای شهر های بزرگتر متمرکز شده اند.  متقابلا، غالب آن دسته از هواداران جنبش سبز که به «دوران طلایی امام» میاندیشند و حکومت حاضر را در دور شدن از «خط امام» مقصر میشمارند و به این جهت با آن مخالفت میورزند، در مناطق کم درآمد تر تهران و شهرهای کوچکتر زندگی میکنند.  پاره ای از اینان از احمدی نژاد حمایت میکنند چرا که به قول خودشان «بوی رجایی» را میدهد.   آن دسته هم که با حاکمیت مخالفند نه شور و هیجان سبز های طبقه متوسط را دارند، و نه از امکانات ابراز وجود آن طبقه بر خوردار میباشند.  عاقبت معضل ایران را تا اندازه ای پاسخ به این پرسش مشخص میکند که کدام طبقه نقش غالب را در تغییرات ایران بازی خواهد کرد.  آیا طبقه متوسط خواهان تغییرات ساختاری بر طبقه فقیرتر «بازگشت به دوران طلایی» غلبه خواهد کرد یا بلعکس.

2 دیدگاه

دسته Uncategorized

حمایت از زندانیان سیاسی و محکومیت اعدام آن ها یک وظیفه است

یکی میگفت آقایان موسوی و کروبی در باب اعدام های چند روز اخیر به طور کلی سکوت کرده اند چون اعدام شدگان به مجاهدین خلق وابسته بوده اند.  نمیدانم این ادعا صحیح است یا خیر. اگرچه صحت آن متاسفانه محتمل به نظر میرسد، امیدوارم چنین نباشد.  یک نکته کاملا روشن است:  در باب زندانی سیاسی و اعدام زندانی سیاسی انتخاب میان سپید و سیاه است، و «خاکستری» جایی ندارد.  آنکه در محکومیت شناعت و جنایت این رژیم وقایع را دستچین میکند، آب به آسیاب جلاد میریزد.  به زندان انداختن هر انسانی با هر عقیده ای به صرف ابراز آن، عملی است غیر انسانی.  شکنجه انسانها به خاطر مخالفتشان با حکومت رذالت است.  اعدام آنکه به سیاست های یک رژیم معترض است جنایت است.  آنکه در برابر خباثت، رذالت و جنایت سکوت میکند، در زندانی کردن، شکنجه دادن و اعدام شریک میشود.  من با آنکه هیچ علاقه ای به روحانیت شیعه ندارم، به مرحوم آیت الله العظمی منتظری احترام میگذارم.  تنها دلیل آن هم اعتراض آن مرحوم به جنایات ۱۳۶۷ است.  میگویند که محمد منتظری را بمبگذاری مجاهدین کشت.  مرحوم منتظری با محکوم کردن فاجعه ۶۷ در عمل نشان داد که در برخورد با اعدام زندانی سیاسی «خاکستری» بی معنا است.  امیدوارم آقایان موسوی و کروبی اعدام های اخیر را صریحا محکوم کنند. چنان عملی اصولا لازم و صحیح است.  در محکومیت اعدام زندانی سیاسی مجاهد و سلطنت طلب و کمونیست و مدعی واصل به امام زمان همه یکسان هستند. به علاوه، اگر آقایان تنها به فکر حفظ اعتبار هم باشند، لازم است این جنایت را محکوم کنند، چرا که مخالفانشان حمله به ایشان را آغاز کرده اند.

2 دیدگاه

دسته Uncategorized

آقای آیت الله لاریجانی ببینید چقدر مفلوکید

در خبر ها خواندم که لاریجانی (رئیس قوه‌ قضائیه) گفته: «مطالعه و پیشرفت علوم‌انسانی در غرب با نگاه «لیبرالیسم» رشد کرده و اسلام یکی از قربانیان توسعه علوم‌ انسانی در غرب است.»  اجازه بدهید شکرپاشی حضرت آیت الله را مروری کنیم.

۱) اسلام ۱۴۰۰ قدمت دارد و لیبرالیسم حد اکثر ۳۵۰ سال (مثلا اگر امثال جان لاک را پدر لیبرالیسم بدانیم).

۲) اسلام بر پایه قران است که به اعتقاد امثال لاریجانی اولا کلام خداست و ثانیا حقیقت خالص است.

۳) در این ۱۴۰۰ سال پیغمبر و ۱۲ امام این حقیقت خالص را درک و دربین شاگردان و پیروان خود منتشر کرده اند.  در طول همین مدت صد ها هزار «عالم» و «دانشمند» (با عرض معذرت حضور علما و دانشمندان واقعی)، این حقیقت خالص را در سایه آموزش های ائمه تجزیه و تحلیل کرده و مطالعه نموده اند.

۴) قران همانطور که همه میدانند یک کلمه در باب علوم طبیعی نکته ای ندارد.  اینکه کوه ها میخ هایی هستند که زمین را به آسمان میدوزند و یا انسان را از خون بسته آفریدیم که البته بیش از آنکه موجب درک عالم طبیعی باشد باعث حیرت و خنده است.  پس قران و حاصل تلاش های ائمه و «علما» در این ۱۴۰۰ سال در زمینه ای مگر علوم انسانی نبوده. قابل توجه معترض احتمالی: اگر ۱۰۰۰ سال پیش ابن سینا یا رازی هم حرفی در زمینه علوم طبیعی داشته اند، هیچ ربطی به آخوندهایی که آن ها را مرتد اعلام میکردند ندارد.

۵) خوب آقای آیت الله لاریجانی ببینید چقدر مفلوکید که با وجود تاییدات الهی و ارشاد پیغمبر و ائمه و ۱۴ قرن کار صد ها هزار آخوند مثل شما، مرامتان قربانی لیبراالیسمی است که ۳۵۰ سال از عمرش نمیگذرد، نه به الله وصل است و نه «باقر» و «صادق» دارد.

منبع شکرپاشی حضرت آیت الله:    http://www.mardomak.org/story/Amoli_Larijan_says_Islam_is_the_victim_of_Development_Humanities_in_West

بیان دیدگاه

دسته Uncategorized

ما همه ساندیس خوریم، بعضی در خیابان و دیگرانی در خفا

خیابان نمیشود رفت و فریاد کشید.. شحنه های ولی فقیه میگیرندمان و میبرند آنجا که عرب نی میاندازد.  اعتصاب  نمیشود کرد.  هم خطرناک است و هم ضرر مالی دارد.  تحریم نمیشود کرد.  جنس چینی ارزان تر است.  در خارج از کشور یک صدای متعهد متحد نمیشود داشت که درد دل مادر زهرا بهرامی را به گوش کسی برساند.  چرا که یکی مرتجع است، دومی برانداز، سومی سبز اللهی، چهارمی مزدور جمهوری اسلامی، پنجمی غیر خودی، ششمی سلطنت طلب، هفتمی مجاهد، هشتمی کمونیسیت، نهمی وابسته به سیا و دهمی مفتخور گردن کلفتی که روز و روزگاری در چاله میدان با حسین رمضان یخی باج میگرفته و شر خری میکرده  و حالا در لس آنجلس تلوزیون داری میکند.  تونس و مصر و یمن دارند دیکتاتور هایشان را خانه خراب میکنند، ما مثل گله گوسفند علفمان را میخوریم، بع بعی میکنیم و دنبال چوپانمان جناب ولی فقیه میرویم. ایشان و سگان گله شان هم شیرمان را میدوشند و نوش جان میکنند.  اگر هم جوانمردی یا شیرزنی پیدا شود که بگوید این ملت حق و حقوقی دارد و نباید آن ها را ذبح اسلامی کرد، ولی و سگانش سینه اش را میدرند و ما با وحشت دعا میکنیم که مبادا ولی فکر کند صدای آن جوانمرد یا شیرزن را شنیده ایم .  ای انسان شریفی که در اوین دارند پوستت را میکنند،  ای زندانی های گوهردشت که تهدید به اعدام شده اید چرا که به وظیفه انسانی خود عمل کرده اید، ای مادران شهدای ۱۷-۱۸ ماه اخیر، ای جوانی که در کهریزک چنان شکنجه شدی که شکنجه گرت روی شمر و یزید را سفید کرد، ای احمد زید آبادی ما هیچ کاری برای شما که هیچ، برای خودمان هم نمیتوانیم بکنیم.  ما ترسو هستیم، یا بدنبال یک لقمه نان، یا در پی کسب و حفظ مقام،  یا الاغی که فکر میکند امامش ته چاه جمکران است.  از ما هیچ توقعی نداشته باشد.  ما همان ملتی هستیم که ستارخان و مصدق را تنها گذاشتیم.  ما همان ملتی هستیم که چند ماه بعد از انقلاب وقتی یک عده به سانسور و حجاب اجباری و قانون وحشیانه قصاص اعتراض کردند با فریاد های «دموکراتیک و ملی هردو فریب خلقند» ریختیم سرشان و چشمشان را از حدقه در آوردیم.  ما ملتی هستیم که عوام مان از روشنفکرمان بدتر است و مدعیآن رهبریمان از هردو بدتر.  ای جوان دانشجویی که دلت برای من مفتخور ترسو میسوزد و میخواهی برایم دموکراسی و حقوق بشر بیاوری، ببین بر سر محمد منوچهری و احمد باطبی چه آمد. فکر میکنی چند نفر از این ملت هفتاد میلیونی یک قطره اشک برایشان ریخت؟  زندگیت را برای ما به باد نده. ما همه ساندیس خوریم، بعضی در خیابان و دیگرانی در خفا.

بیان دیدگاه

دسته Uncategorized

مرده شور آن تحریم و لیست سیاهتان را ببرند

اتحادیه اروپا هم واقعا حال آدم را به هم میزند.  از یک طرف هوار میکشند که حکومت جمهوری اسلامی در پی سلاح اتمی است، و وای به حال منطقه و دنیا اگر ایران اتمی شود.  بعد میگویند خوب، پس چکار کنیم ایران اتمی نشود؟  بیایید ایران را تحریم اقتصادی کنیم.  بعلاوه یک لیست سیاه هم از مسولین بدجنس جمهوری اسلامی تهیه میکنیم و این ها را به اروپا راه نمیدهیم.  با روی سفید و گردن برافراشته به دنیا میگویند ببینید ما چه جور برای شما و صلح و آرامش دل میسوزاانیم.  دوروز بعد میخوانی که ای داد همین اروپایی ها هم نفت ایران را میخرند و هم کالا به حکومت ولایت فقیه میفروشند.  حتی یواشکی تسلیحات نظامی هم با حکومت اسلامی رد و بدل میکنند.  میگویی خوب همان لیست سیاه بلانسبت آدم های حکومت را که سر هم کرده اند هم غنیمت است.  خوشی که حد اقل دل سرداران سپاه و مسئولین نظام میسوزد که از سفر به اروپا محروم شده اند. اما بعد میخوانی:

«گیو میرفندرسکی، حقوقدان بین المللی ایرانی در همین رابطه به بی بی سی فارسی گفت که برای جلوگیری از چنین برخوردی، وزیر امور خارجه احتمالی ایران باید پیش از عزیمت به کشورهای عضو اتحادیه اروپا درخواست مصونیت موردی کند. مطابق این مصونیت موردی، شخص تحریم شده بنابر وظیفه یا ماموریت مشخص کاری وارد خاک اتحادیه اروپا می شود و اخراج و دستگیری او منتفی خواهد بود…آقای میرفندرسکی می گوید که با توجه به تغییر سمت آقای صالحی، امکان دارد اتحادیه اروپا نام او را از فهرست شخصیت های تحریم شده ایرانی خارج کند.»  این هم شد تحریم و لیست سیاه؟  بیخود نبود که هیتلر آنجور اروپا را بلعید.  اگر شوروی سابق و ایالات متحده نبودند، اروپا هنوز تحت امر افسران اس. اس. بود.  مرده شور آن تحریم و لیست سیاهتان را ببرند.

منبع خبر:  http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2011/01/110127_l23_salehi_sanction_eu.shtml

بیان دیدگاه

دسته Uncategorized

احمدی نژاد راست میگوید!

در خبرها آماده بود که احمدینژاد گفته؛ «اگر رشد جمعيت زیر 4 درصد باشد در 50 سال آینده ایرانی نخواهد بود!»  کاملا درست گفته.»  این هم دلایل کاهش جمعیت در ایران:

۱) اعدام

۲) فرار از کشور و تغییر تابعیت

۳) کشته شدن در سوانح رانندگی و سقوط هواپیما

۴) خودکشی به علت فقر و بیکاری

۵) مرگ زودرس در نتیجه اختناق و فشار های اجتماعی

۶) کشته شدن در بازداشتگاه های دیکتاتوری نظیر اوین و کهریزک

۷) ابتلا به سرطان در نتیجه واردات چینی

۸) مرگ در نتیجه آلودگی هوا

به این علل اگر رشد جمعیت ۱۰-۱۵ درصد نباشد در پنجاه سال آینده به برکت اسلام ناب و حکومت امام زمانی، ایرانی نخواهد بود.

5 دیدگاه

دسته Uncategorized

به همین سادگی

جعفر کاظمی و محمد علی آقایی را اعدام کردند.  فردا زندانیان سیاسی دیگری را اعدام خواهند کرد.  به همین سادگی.  چرا؟ برای اینکه ما، در داخل ایران و خارج خفه شده ایم.  نه کاش خفه شده بودیم، مسخ شده ایم.  آنکه داخل است برگشته سر جان کندن برای یک لقمه نان، و بعد در خفا غری زدن و ناله ای کردن. آنکه خارج است برگشته به نوشیدن قهوه و ودکا و تماشای دلقک های تلوزیون های لس آنجلس.  بچه های ما را باز هم خواهند کشت.  به خواهر های ما باز تو سری خواهند زد. روزنامه نگار و کارگردان و وکیل آزاده ما را باز در سیاه چال های اوین جای خواهند داد.  به همین سادگی.  چرا؟  برای اینکه ما هنوز یا منتظر اصلاح طلب بی بو و بی خاصیت هستیم، یا چشم به راه نوچه های هخا، و یا امیدوار به سرباز اجنبی که بیایند و نجاتمان بدهند.  این مملکت درست شدنی نیست.  نه برای آنکه نفت و گاز کم دارد.  نه برای آنکه قرن ها از حلقه تمدن به دور افتاده بوده.  درست شدنی نیست برای آنکه ما ملتش هستیم.  برای آنکه تاریخ ما به دیکتاتور های ما این درس را آموخته که کافی است نخبگان و شیر دلان ما را بزنجیر بکشند، بکشند، و چشم از کاسه در آورند تا در قدرت باقی بمانند.  چرا که در این مملکت آنقدر نامرد و نادان و ناکس و ناامید ریخته که اگر آن چهار نفر با غیرت و شیردل را ساکت کنند در این ویرانه بجز آوای شوم جغد صدای دیگری نخواهد بود. جعفر کاظمی و محمد علی آقایی را اعدام کردند.  فردا زندانیان سیاسی دیگری را اعدام خواهند کرد. ما هم باز غری خواهیم زد، باز سری تکان خواهیم داد، باز به دلقکی که در تلوزیون مسخره اش فحش میدهد و عکس میسوزاند نگاه میکنیم و میخندیم.  بیخود نیست که از تونس هم بدبختتریم و از امارات عقب افتاده تر.

3 دیدگاه

دسته Uncategorized

جوادی آملی و جمهوری اسلامی هند!

آیات عظام در اسلام ولایتی دو دسته اند:  جمع اول در شیادی مرجع هستند، و گروه دوم در حماقت.  آیت الله جوادی آملی به دسته دوم تعلق دارد.  هر چند وقت یک بار برای اینکه جهان اسلام گمان نبرد که ایشان مرده اند، جناب عالم بی عقل فرمایشی میفرمایند.  بنا بر گزارش مهر اخیرا ایشان در دیدار با جمعی «علمای» هند گفته اند:

«الان که به لطف الهی نظام مقدس جمهوری اسلامی در ایران شکل گرفت و به برکت همین نظام مقدس، جریان حزب‌الله لبنان سالیان متمادی است که در برابر اسرائیل ایستاده و آن‌ها را به خاک کشیده است و در تونس که مسئول رسمی آن مانع نشر اذان از رسانه‌های رسمی دولت بود از این کشور رخت بر بست و صدای الله‌اکبر از رسانه‌های جمعی تونس به گوش می‌رسد، نوبت آن رسیده است که بساط بت‌پرستی از سرزمین اسرارآمیز هند رخت بر بندد.

جوادی آملی با اشاره به حضور برداران اهل سنت، شیعه و گروهی از شاخه‌های شیعی اسماعیلی در این دیدار، تصریح کرد: رسالت تقریب برای بهره‌رسانی به درون گروهی مسلمانان خاتمه پیدا نمی‌کند. بسیاری از افرادی که در کشور پهناور هند زندگی می‌کنند مسلمان نیستند و رسالت شما علما و دانشمندان حوزوی و دانشگاهی این است که اسلام را آن طوری که هست به جهان معرفی کنید.»

اولا یکی باید به این آقا بگوید به لطف الهی، نظام مقدس اسلامی سی سال است ایران را به جهنمی بدل کرده.  نشان های اعدام و فقر و شکنجه و تبعیض را در هر روز از حیات این نظام میتوان مشاهده کرد.  حالا مردم هند که کشورشان بالغ بر پنجاه سال است دموکراسی دارد و اقتصادش از شکوفایی کم نظیری بهره میبرد، بیاید و جمهوری اسلامی را مدل آینده خود قرار دهد؟

اسلام برای هند چه داشته؟  از زمان محمود غزنوی سپاه پاسداران اسلام ناب محمدی هند را حساب ذخیره ارزی پنداشته، هر چهار روز یک بار به آن سرزمین حمله کرده، «لا اکراه فی الدین» را در عمل به ایشان نشان داده اند.  امروز هم تروریست های جیش محمد وسایر  الواط اسلام از «بهشت» پاکستان به هند حمله میکنند و مردم بی دفاع را به خاک و خون میکشند.  البته هند میخواهد به پاکستان بدل شود و سرنوشت لبنان و غزه را تجربه کند.  تنها مشکل آن است که هندی ها آیت الله «بصیری» مثل جناب جوادی آملی ندارند که ولی فقیه شان بشود و راه دستیابی به سعادت را به آن ها نشان دهد.

منبع خبر مربوط به شکار پاشی های جناب آملی: http://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=27510

2 دیدگاه

دسته Uncategorized

جنبش سبز، دو گام به جلو یک گام به عقب

جنبش سبز، دو گام به جلو یک گام به عقب

ماه هاست که خیابان های تهران خاموشند.  زندان ها را از آزادیخواهان پر کرده اند.  دانشجویان، مدافعین حقوق بشر، روزنامه نگاران را به زنجیر کشیده اند.  حتی هواداران  جنبش سبز هم این روز ها آن را آتش زیر خاکستر میخوانند.  در ظاهر امر رژیم در سرکوب جنبش به پیروزی رسیده، اما شغال های ولایت، از حسین شریعتمداری گرفته تا احمد جنتی هنوز از فتنه میگویند.  بر جنبش سبز چه میگذرد؟

اگر به این جنبش از زاویه یک حرکت سیاسی-اجتماعی مجزا و مستقل نگاه کنیم، به عبارت دیگر آن را از منظری «غیر تاریخیء بررسی نماییم، جنبش خاموش شده است.  از این منظر، جنبش سبز اعتراضی بود به تقلبات گسترده در انتخابات خرداد ۱۳۸۸.  جنبش زمانی به پایان رسید که بدنه آن اهدافی ورای باز شماری آراء انتخابات ریاست جمهوری و یا برکناری محمود احمدی نژاد را برگزید، اما برای رسیدن به این اهداف نه تشکیلات لازم و نه چهارچوب نظری روشنی داشت.  پس میتوان گفت که جنبش سبز در عاشورای ۸۸ و در میان فریاد های مرگ بر اصل ولایت فقیه به پایان رسید.

اما ارزیابی غیر تاریخی جنبش سبز اشتباهی عمده است.  جنبش سبز لحظه ای از حرکتی است که در عصر ناصر الدین شاه قاجار آغاز شد، و باید در متن این حرکت، یعنی نهضت آزادیخواهی در ایران ارزیابی شود.  خیزش تنباکو، جنبش مشروطه، جنبش ملی شدن نفت و انقلاب ۱۳۵۷ هر یک مقطعی در این نهضت بوده اند.  این نهضت زاده شرایط تاریخی مشخصی است.  این شرایط دو گزینه را در برابر مردم هر کشوری قرار داده: گزینه اول استقرار دموکراسی است که به رشد اقتصادی، زندگی در محیطی قانونمند، برخورداری از آزادی های فردی و جمعی، فرصت برای پرورش استعداد ها می انجامد.  گزینه دوم قبول یکی از اشکال دیکتاتوری است که به رکود اقتصادی، فقر، تبعیض، زندان و شکنجه، نخبه کشی، و فرار مغز ها می انجامد.  در این عصر نه دیکتاتور صالح مفهومی دارد و نه «مدل چینی» راه به جایی میبرد.

اولین و مهمترین دستاورد جنبش سبز آن بود که نشان داد نهضت آزادیخواهی در ایران، با وجود سی سال سرکوب وحشیانه هنوز زنده و بالقوه نیرومند است.  اما این جنبش چند دستاورد مهم دیگر نیز داشت:

۱) این جنبش شرایطی را ایجاد کرد که قلب ایدیولوژیک حاکمیت یعنی اسلام ولایتی در تمامیت آن هدف حملات مردم قرار گرفت.  مرگ بر اصل ولایت فقیه و «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران» بیان یک جهش فکری در میان توده های مردم بود.

۲) این جنبش به توده های مردم نشان داد که ماهیت ارتجاعی و دیکتاتورمنشانه  حاکمیت از بطن اصلی ترین نهادهای سیاسی آن، یعنی قانون اساسی، ولایت فقیه، شورای نگهبان، مجلس خبرگان، و… برمیخیزد.

۳) این جنبش به شعبده بازی اصلاح طلبی دولتی، فشار از پایین و چانه زنی در بالا، و دموکراسی دینی برای همیشه پایان داد.

۴) این جنبش نسل جوان ایران را به میدان سیاست باز گرداند.

۱ دیدگاه

دسته Uncategorized

عرضی خدمت آقای خاتمی

من چون به دلایل متعدد از ۱۸ تیر به این سو از منتقدین آقای خاتمی بوده ام، جهت رعایت انصاف لازم است که فرمایشات اخیر ایشان، که به نظر من صحیح و مقبول است، را اینجا تکرار و از این نظرات متین حمایت کنم.  آقای خاتمی میفرمایند:

«در جواب این مسئله که اين که اين روزها گفته می‌شود مردم چه کسی را بخواهند و چه کسی را نخواهند، باید گفت کسانی‌که مردم را قبول ندارند، حق ندارند درباره مردم و از زبان مردم صحبت کنند.»

«مردم متولی نمی‌خواهند، بگذاريد خود مردم در فضای امن و آزاد تصميم بگيرند و هر کس را که خواستند انتخاب کنند. در جريان يک انتخابات آزاد است که معلوم می شود مردم چه کسی را می خواهند و چه کسی را نمی خواهند.»

جناب خاتمی احسنت.  حرف دل خیلی از ما برانداز های غیر خودی را فرمودید.  ما هم مثل شما میگوییم مسولین جمهوری اسلامی که قانون اساسی را قبول دارند حق ندارند در باره مردم و از زبان مردم صحبت کنند.  چرا؟  ساده است.  قانون اساسی مردم را قبول ندارد.  برای همین هم همه اختیارات را داده به جناب ولی فقیه.  این را هر بچه دبستانی میداند که ولی فقیه وقیح در جمهوری اسلامی نیروهای نظامی و انتظامی، قوه قضاییه، رادیو و تلوزیون، قوه مقننه (از طریق شورای نگهبان) و قوه مجریه (از طریق شورای نگهبان، تنفیذ رئیس جمهور، و انتخاب وزیران اطلاعات، کشور، ارشاد و وامور خارجه) را کنترل میکند.  برای مردم میماند فقر و دیکتاتوری و مصیبت.  حالا شاید شما بگویید نه، مردم قانون اساسی را خیلی هم قبول دارند.  بسم الله، همانطور که خودتان میفرمایید در انتخابات آزاد خواهیم دید.

2 دیدگاه

دسته Uncategorized