بایگانی ماهانه: اکتبر 2009

جنبش سبز بهار را به خزان ۱۳ آبان خواهد آورد!

سالها ۱۳ آبان روز سرد فریاد های تهی از معنی، روز فریب و نفاق، روز تحمیق ساده لوحان بود.  خرداد ۸۸، روز قدس، ۱۳ آبان، ۲۲ بهمن و هر روز دیگر را برای ایران و ایرانی عوض کرد.  خون گرم نداها و سهرابها چشمه هایی شدند كه تن یخزده خزان ایران را حیاتی دوباره بخشیدند.  ۱۳ آبان دیگر روز مزدوران عربده کش نیست.  روز دو رویان حیله گری كه برای امتداد دیکتاتوری نسلی را فدا سوختند نیست.  ۱۳ آبان، روزسلام بر آزادی ایران است.

هموطنان عزیز، بالغ بر چهار ماه است كه با دلاوری در برابر نیروهای مزدور و سرسپرده ای كه برای ویرانی ایران و نابودی ایرانی صف کشیده اند مثل شیر ایستاده اید و مقاومت میکنید.  به گلوله بستندتان ولی فریاد مرگ بر دیکتاتور خاموش نشد.  به بند کشیدنتان ولی ندای «جانم فدای ایران» رساتر از همیشه ادامه یافت.  به شکنجه گاه های اوین و کهریزک بردنتان ولی آوای «میمیریم ذلت نمیپذیریم» کاخ ستمگران را لرزاند.  دیکتاتور و دیکتاتوری مستاصل و بیچاره شده اند.  چنان طوفانی به پا کرده اید كه دیکتاتور حتی در قصر خود از خروشتان در امان نیست.  اگر آقایان کروبی، موسوی و خاتمی هنوز آزادند، به خاطر دلاوری مردان و زنان جنبش سبز است.  اگر فاجعه قتل عام ۱۳۶۷ تکرار نشده به علت پایمردی آنانی است كه روز قدس بی هراس به مصاف عمله ظلم رفتند.  اگر ایران هنوز نفس میکشد به خاطر شماست.  ۱۳ آبان نه ربطی به گروگانگیری دارد و نه ارث پدری امام جائرین است.  ۳۶۵ روز سال روز های جنبش سبزند، روز های فریاد برای آزادی اند، روزهای نه گفتن به کودتا و کودتا چی اند.  آمریکا خیلی هم دوست دارد با این ها مذاکره و رفاقت کند.  دولتی كه به ملتش پشت میکند لاجرم به اجنبی رو میکند.این ها حاضرند در برابر بقای در قدرت و چپاول این ملت دست آمریکا و اروپا و روسیه و چین را ببوسند.

۱۳ آبان روز ماست.  میخواهند با تهدید و دروغ، روزمان را از ما بگیرند. چهار شنبه، ۱۳ آبان را از رژیم پس میگیریم، و به دنبال آن روز های دیگر سال را. متحد، با فریاد برای آزادی و حقوق انسانی، ظلم و تباهی را بی روز و روز گار خواهیم کرد.

بیان دیدگاه

دسته Uncategorized

آقای دکتر خزعلی همان بهتر كه رفیقان نیمه راه بروند

«من تا کسب رضایت پدرباشماوداع می کنم و درسایت چیزی نمی نویسم مگربارضایت او. »

باز نوشتم و نوشتم، مثل سابق، می پنداشتم برای اسلام و آزادی قلم می زنم، نمی دانستم که هر زخمه قلم، زخمی است بر دل مجروح  پدر»!»

دکتر مهدی خزعلی

هرکس كه به جنبش آزادیخواهی خدمتی حتی ناچیز کند بنده، به عنوان یک عضو کوچک این ملت بزرگ، به او احترام میگذارم و از او تشکر میکنم.  اما نباید فراموش کرد كه جایگاه هر کس در این نهضت بستگی به میزان خدمتش به جنبش سبز دارد.  مثلا آقای دکتر خزعلی در بلاگ خود با نهضت خداحافظی کردند و رفتند. دلیلشان هم این بود كه پدرشان از نوشته هایشان دلگیر میشوند.  بنده برای آقای خزعلی یا هیچ کس دیگر تعین تکلیف نمیکنم، همینقدر میپرسم به عنوان یک مسلمان وظیفه اصلی شما چیست؟ حمایت از این ملت مظلوم كه سی سال است دارد کشته میدهد، شکنجه میشود، از تعلم و تدریس و بیان عقاید خود محروم میشود، از انتخاب کردن و انتخاب شدن ممنوع میشود؟ یا گریستن برای دل مجروح پدر كه میگوید دولت کودتاچی متقلب دولت امام زمان است؟  مسلمین صدر اسلام بر علیه پدران و برادران خود شمشیر کشیدند چون کافر بودند. حضرت محمد وحضرت علی‌ و حسین بن علی‌ باخویشان خود جنگیدند.  چطور شما كه بهتر از همه ما میدانید افکار ابوی محترمتان چه لطمه ها به اسلام زده حاضر نیستید دو کلمه به عنوان اعتراض بنویسید؟  مسلما احترام به پدر واجب است اما احترام به حیات و آزادی میلیونها نفر هموطن شما واجبتر نیست؟ اعتراض به تجاوز با بطری به زندانی کهریزک واجبتر است یا نشکستن دل پدر؟ اگر پدر دل داشت او هم برای زندانی کهریزک اعتراض میکرد و نمیگفت حاکم غاصب را باید تحمل کرد. اگر مسلمین صدر اسلام مثل شما فکر میکردند كه اسلام دو روز هم عمر نمیکرد.  رفتید، دست علی‌ به همراهتان.  فقط محض رضای خدا، به خاطر نشکستن دل پدر به سازمان امنیت رژیم و بازجو های ۲۰۹ نپیوندید.   عرضم را با این امید به پایان میبرم كه انشاالله گرگ زاده گرگ نشود.

منبع فرمایشات آقای خزعلی:  http://www.drkhazali.net/index.php?option=com_content&view=article&id=657:1388-08-04-08-51-19&catid=7:articles-and-mails&Itemid=200007

بیان دیدگاه

دسته Uncategorized

موجیم كه آسودگی ما عدم ماست!

فرصتی مثل جنبش سبز رحمتی است كه سخت به دست میاید، و اگر قدرش را ندانیم آسان از دست میرود.  این را آنان كه سالهای ۵۸ و ۵۹ را به یاد دارند خوب میدانند. آن سالها هم جنبشی بود كه به ظلم و ستمی كه داشت پا میگرفت نه میگفت.  جنبشی كه به تعطیلی روزنامه هایی مثل آیندگان اعتراض میکرد، قانون قرون وسطایی قصاص را به چالش میکشید، تعطیل کردن دانشگاهها را  توطئه ای میدید در جهت استقرار دیکتاتوری مذهبی.  آن جنبش هم بچه هایی داشت به زیبایی شقایق، دلاور و عاشق ایران.  جنبش ۵۸-۵۹ در خرداد ۱۳۶۰ به پایان رسید، و با پایان آن امید به آزادی برای نزدیک به ۲۰ سال از ایران رخت بست و رفت.  من آن سالها نوجوانی بودم كه در تظاهرات جبهه ملی و جبهه دموکراتیک ملی شرکت کردم.  دوستانی داشتم مثل گل كه هوادار این گروه و آن گروه مخالف جمهوری کذایی بودند.  برخلاف آنچه تبلیغات دستگاه ظلم طی این سالها به دروغ پراکنده، در سالهای ۵۸ و ۵۹ خیلی ها مخالف این نظام بودند ولی اعتقادی به خشونت نداشتند.  این نظام بود كه آنقدر کوبید و شکست و چشم در آورد و کتاب پاره کرد و روزنامه بست و به قول آقا به دهان این و آن زد، تا جو را به خشونت کشاند.  من از تصمیم مجاهدین به آغاز جنگ مسلحانه در سال ۱۳۶۰ به هیچ عنوان حمایت نمیکنم.  این تصمیم هدیه ای بود به رژیم تا زندانها را پر کند و دیوارها را خونین.  اما این اشتباه فاحش مجاهدین نتیجه واکنش به جنایاتی بود كه لباس شخصی های آن روز و روزگار انجام میدادند.

امروز جنبش سبز در خطر است.  در گوشه و کنار میشنوم كه بعضی دوستان خسته شده اند، دو دل هستند كه به تظاهرات ۱۳ آبان بروند یا نه.  اگر ۱۳ آبان و ۱۶ آذر و ۲۲ بهمن و…در خانه بمانیم، روزگار تلخی در انتظارمان خواهد بود.  از یک سو، حکومت کودتا مار زخم خورده است.  اگر سر راست کند چنان زهرش را در جانمان خواهد ریخت كه به مرگ راضی شویم.  اگر جوان هستید از پدران و مادرانتان در باره روز های غم انگیز سال های ۶۱ و ۶۲ بپرسید.  خواهند گفت زندگی چه نکبت بار بود.  کشتار ۶۷ را بیاد بیاورید.  جانهای بسیاری از دست رفتند تا در دیوار آن اختناق سیاه و سنگین رخنه ای افتاد.  این جنبش اگر سبز است، ریشه اش را خون سرخ پاک  دلاور مردان و شیر زنانی آبیاری کرده كه در دو دهه سیاه ۶۰ و ۷۰ قهرمانانه به هیولای دیکتاتوری نه گفتند.

از سوی دیگر حکومت برای بقای ننگین خود حاضر است ایران را به روس و چین و آمریکا و انگلیس بفروشد. این چهار چاه نفت فرسوده آخرین نفسهای خود را میکشند.  اقتصاد مملکت عاجز و ناتوان زیر بار واردات دارد جان میکند.  سپاه غارتگر ته مانده های دیگ صنعت و تکنولوژی را میلیسد.  کارگران بیکار، کشاورزان آواره، کارمندان زیر خط فقر… ایران دارد زیر هیکل فربه این مزدوران کلاش و متجاوز نفسهای آخر خود را میکشد.  چه سرزمینی را میخواهیم به فرزندانمان بسپاریم؟ روز های تلخی در راهند كه چنان فقر و ذلتی را برایمان خواهند آورد كه مرگ را آرزو خواهیم کرد.

مگر میشود به جنبش سبز بی اعتنا شد؟  مگر میشود ۱۳ آبان خانه نشست؟  مگر میشود به زندگی و امید نه گفت؟  مگر میشود در سکوت ننگ اسارت را پذیرفت؟ چه بخواهیم و چه نخواهیم، در زندگی و روزگار ما جایی برای عزلت و دلمردگی نیست.  دوباره عصر مغول است. یا میایستیم و مبارزه میکنیم و پیروز میشویم، یا می ایند و میبرند و میکشند و میسوزانند، و ما و فرزندانمان را برای نسلها بر خاکستر این میهن ویران به سوگ آزادی و بهروزی مینشانند. ۱۳ آبان در راه است. مثل ۲۲ بهمن به خیابان میرویم. با مرگ بر دیکتاتور دل سیاه جلاد را میلرزانیم، با «جانم فدای ایران» مزدوران و غاصبان را به هراس میاندازیم. با «خونی كه در رگ ماست هدیه به ملت ماست» خفاشان را پریشان خاطر میکنیم.  سبزیم  و بیشمار. همچون موجی كه آسودگی او عدم است، آرام نخواهیم گرفت تا میهنمان آزاد شود.  ۱۳ آبان در خیابان خواهیم بود تا به مرگ و ننگ نه بگوییم و به زندگی و آزادی دوباره سلام کنیم .

۱ دیدگاه

دسته Uncategorized

با شرکت در تظاهرات ۱۳ آبان نشان دهیم جنبش سبز از آن همه کسانی است كه به آزادی و حقوق انسانی معتقد هستند

هرکس انکار کند كه جنبش سبز از جریانات و عقاید مختلفی شکل گرفته یا ساده لوح است یا فریبکار.  کسی هم كه بگوید شرکت کنندگان در این جنبش همه باید یکسان بیاندیشند یا یک شعار را تکرار کنند، چه بداند و چه نداند، از اهل «ولایت» است و «ولایتی» فکر میکند.  واقعیت آن است كه هرکس به آزادی معتقد است و حقوق انسانی و سیاسی سایرین را محترم میشمارد در جنبش سبز سهمی دارد.  بلعکس، کسی كه به آزادی و حقوق سایرین اعتقادی ندارد، و حتی بدتر، به این آزادی ها و حقوق حمله میکند، حتی اگر زندان برود و شکنجه بشود هم عضو این جنبش نیست.  چرا؟  چون لحظه ای كه جنبش سبز را از ندای آزادیخواهانه آن محروم کنیم، این جنبش خواهد پژمرد. پس کسانی كه فکر میکنند وکلای این نهضت هستند و با این ادعا میخواهند به این و آن بگویند چه اندیشه ای داشته باشند، چه حکومتی بخواهند، و چه شعاری بدهند، یقینا بر آتش اهل کودتا میدمند و دود بر چشم آزادیخواهان میبرند.
این جنبش را نه ۲۲ خرداد و نه دوم خرداد آغاز کرده.  جنبشی است كه به روز های پیش از انقلاب بهمن ۵۷ باز میگردد و زمانی كه دانشجویان و روشنفکران برای دموکراسی و حقوق بشر فریاد میزدند، شکنجه میشدند، و جان میباختند.  این نهضت ریشه در تظاهرات سال های ۵۸ و ۵۹ دارد بر علیه بستن روز نامه ها، بر علیه حجاب اجباری، و بر علیه قانون وحشیانه قصاص.  این نهضت به روز هایی باز میگردد كه خانواده شهدای قتل عام 1367  مظلومانه در خاوران گرد هم میامدند تا یاد عزیزانشان را زند نگاه دارند. این جنبش به قیام دلیرانه دانشجویان باز میگردد در ۱۸ تیر ۱۳۷۸.  به روشنفکرانی پیوند میخورد كه در جریان قتل های زنجیره ای جان باختند.  با مقاومت آیت الله العظمی منتظری و آقای کاظمینی بروجردی مرتبط است. پس آنکه میخواهد جنبش را ملک یک نفر یا یک گروه خاص کند، انحصار طلب است و بر فداکاری های بسیاری ظالمانه چشم میبندد.
شرکت در تظاهرات روز های مختلف نظیر قدس، ۱۳ آبان، ۱۶ آذر و ۲۲ بهمن هم ارث پدری هیچ کس نیست كه بخواهد بگوید چه کسی حق شرکت در آنها را دارد و چه کسی این حق را ندارد.  هرکس صادقانه میگوید مرگ بر دیکتاتوری، و حاضر است آزادی های مشروع و حقوق معلوم انسانی سایرین را محترم بشمارد، سوای آنکه به کدام گروه دل بسته است یا از چه عقیده ای جانبداری میکند یا چه حکومتی را  اصلح میداند، حق دارد در این تظاهرات شرکت کند.  اما از قدیم گفت اند حق گرفتنی است و نه دادنی.  روز ۱۳ آبان هم اگر حقمان را میخواهیم باید به خیابان برویم، شعارمان را بدهیم و گفتن مرگ بر دیکتاتوری را هم فراموش نکنیم.  اگر نرویم و آن ها كه میروند نهضت سبز را خدای ناخواسته ملا خور کنند مقصر خود ما خواهیم بود.  آزادی بهایی دارد كه باید برای پرداختن آن اماده باشیم.  روز ۱۳ آبان بهای آزادی به خیابان رفتن، نفی دیکتاتوری و سر دادن شعاری است كه به آن اعتقاد داریم.  آنجا كه با شعار دیگران موافق هستیم آن را تکرار میکنیم.  آنجا كه شعار دیگران را باور نداریم یا حرف خود را میزنیم یا مرگ بر دیکتاتور میگوییم و یا خاموش در خیابان میرویم تا رود خروشان آزادیخواهی كه سرچشمه آن به پیش از مشروطیت باز میگردد از خروش نیفتد.

بیان دیدگاه

دسته Uncategorized

جنبش سبز وزارت ارشاد ندارد

نامه اخیر آقای دکتر مهدی خزعلی به آقای موسوی بیان حال جناحی است در جنبش سبز كه بر واقعیتهای جامعه چشم فروبسته و در رویای سرابی فرورفته كه کذب آن همان سالهای اول بعد از انقلاب هویدا شد: سراب حکومت عدل علی‌ به رهبری «خمینی کبیر.»  همانطور كه در نامه آقای خزعلی میخوانیم، ایشان حکومت کودتا، شکنجه، تجاوز و قتل را نتیجه انحراف از راه آقایان خمینی و بهشتی میدانند.  گویا باور ندارند كه سنگ اول را معمار کج نهاده، و آنچه امروز میبینند نتیجه پر شدن چشمه قلب و جان مردم مظلومی است كه از همان سال
۵۸ با توسری روسری به سر کردند، در دانشگاه چاقو و زنجیر خوردند، ودر خیابان چشمشان را از کاسه در آوردند.  اعدام، شکنجه در اوین، بستن روزنامه ها، حمله به تجمعات احزاب غیر مسلح سیاسی (حتی جبهه ملی و نهضت آزادی)، قتل عام ۱۳۶۷و… در زمان آقای خمینی (یا به قول دکتر خزعلی خمینی کبیر) صورت گرفت.  واقع بین باشیم و تعداد اعدامهای سال ۱۳۶۷ و دوره خامنه ای را مقایسه کنیم.

در بخش دیگری از نامه خود آقای خزعلی از آقای موسوی میخواهند در برابر شعار «نه غزه نه لبنان جانم فدای لبنان»  موضع
بگیرند چرا كه این شعار اسلامیت حکومت را زیر سوال برده.  دلیل وحشت آقای خزعلی و احمد خاتمی و علی‌ جنتی از این شعار آن است كه توسط جمع کثیری تکرار شد.  اگر گروهی معدود آنرا فریاد میزدند كه دلیلی بر نگرانی و فریاد و اسلاما نبود.  حقیقت آن است كه جمع قابل توجهی از آنان كه در این جنبش شریکند، حکومت اسلامی نمیخواهند، چه از نوع جمهوری و چه از شق خلافتی.  دقیقا به همین دلیل است كه آقایان از رفراندوم وحشت دارند.  در یک رفراندوم آزاد «جمهوری اسلامی» به «جمهوری» میبازد. نه به این علت كه اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران مسلمان نیستند.  بلکه به این علت كه اکثریت مردم مسلمان ایران حکومت اسلامی نمیخواهند.  آقای موسوی اگر موافق آزادی بیان و اجتماعات باشد، نمیتواند حق اکثریت را نادیده بگیرد.  اگر چنین کند فرق او با احمدی نژاد و اربابش در چیست؟

اما جنبش سبز جنبش تعین حکومت نیست؛ جنبش استقرار آزادی است.  به همین علت هم نمیتواند از یک سو آزادی بطلبد و از سوی دیگر صدای آن دسته از یاران جنبش را كه از حکومت اسلامی به جان امده اند خفه کند.  جمع چنین اضدادی در این جنبش ممکن نیست.  اگر جنبش جنبش آزادیخواهی است، مشارکان آزاد هستند شعار خود را بدهند.  اگر شعار ایشان را دوست نداریم آنرا تکرار نمیکنیم و شعار خود را میدهیم.  ولی نباید بگذاریم از همین امروز کمیته ارشاد جنبش سبز تشکیل بدهند تا برایمان تصمیم بگیرند چه شعاری مجاز است و چه شعاری ممنوع.  اگر کسانی كه شعار خاصی را میدهند هواداری ندارند كه جای واهمه نیست.  اگر هم هوادارانی دارند كه چه آقای خزعلی خوشش بیاید و چه بدش بیاید هستند و شعار خود را میدهند؛ مگر آنکه بعضی تصمیم بگیرند نه فقط کمیته ارشاد جنبش سبز را تشکیل دهند، بلکه بخواهند کمیته مشترک ضد خرابکاری جنبش سبز را هم به وجود آورند.

منبع نامه دکتر خزعلی: http://www.drkhazali.net/index.php?option=com_content&view=article&id=656:1388-08-02-21-52-31&catid=7:articles-and-mails&Itemid=200007

۱ دیدگاه

دسته Uncategorized

مزدور های احمق، با حمله به آقای کروبی حضور گسترده سبزها در روز ۱۳ آبان را مسلم کردید

بدبخت ترین حکومت، حکومت دیکتاتور احمق است. دیکتاتوری در دنیای مدرن ماندنی نیست.  این را تاریخ ۳۰۰ سال اخیر نشان داده. چون انسان مدرن آزادی سیاسی را حق طبیعی خود میداند، با دیکتاتوری مخالفت میورزد.  دیکتاتور زرنگ سعی میکند با فراهم آوردن امکانات در حوضه های غیر سیاسی، مثلا فعالیت های اقتصادی یا ورزشی، انرژی مردم را به سمت و سوی غیر سیاسی بکشاند.  چنین دیکتاتوری همچنین سعی میکند از فرصت هایی كه هیجانات سیاسی را دامن میزنند بکاهد، و یا چنین فرصت هایی را به صورتی حساب شده مدیریت کند.

خوشبختانه برای جنبش سبز در ایران، دیکتاتوری حاکم بر کشور نه فقط ظالم كه احمق هم هست. به همین واقعه حمله به آقای کروبی توجه کنید تا حماقت ذاتی این ها را دریابید.  بجای آنکه بگذارند آقای کروبی از نمایشگاه دیدن کند و بدون برخوردی به منزلش باز گردد، چهار نفر چاقوکش را به نمایشگاه میاورند تا به این پیرمرد ۷۰ ساله حمله کنند.  چرا؟  عمدتا به این خاطر كه میخواهند آقایان کروبی، موسوی و خاتمی را بترسانند تا در روزهای دیگر مثل ۱۳ آبان از خانه خارج نشوند.  احمق ها نمیدانند كه روز قدس را مردم سبز کردند نه آقایان فوق الذکر.  سه نفر آدم مسن كه نمیتوانند خیابان ها و میادین تهران را پر کنند و شهر را با شعار های خود بلرزانند.  اگر هم نقش رهبری دارند (كه به گمان من ندارند) برای این نقش لازم نیست از خانه خارج شوند.  مگر آقای خمینی از پاریس پوست شاه را نکند؟

نتیجه حمله با آقای کروبی آن است كه اگر جمعی در این جنبش خسته یا دلسرد شده اند خستگی را فراموش کنند و دلسردی را کنار بگذارند و روز ۱۳ آبان با نیرو و انرژی بیش از پیش به خیابان بیایند.  چرا؟  چون آقای کروبی در قبال تجاوزات شرم آور مزدوران حکومت کودتا دلیرانه ایستاد و شجاعانه از ملت دفاع کرد.  در نتیجه ملت حراست و نگهبانی از ایشان را وظیفه خود میداند.  حمله ناجوانمردانه به کروبی حمله به همه مردم آزاده ایران است.  آنکه باد میکرد طوفان درو میکند.  دیکتاتور احمق چشمان پلیدت را باز کن و طوفان مردم را در روزهای آینده ببین.

2 دیدگاه

دسته Uncategorized

اقایان اصلاح طلب، مشخصا بفرمائید چه را میخواهید اصلاح کنید

کسانی كه واقعا به جنبش سبز پایبند هستند میدانند كه پیروزی آن در گرو دستکم دو عمل است: (۱) مشارکت حد اکثری مردم، (۲) ادامه مبارزه به صورت غیر خشونت آمیز.  اگرمیلیونها نفر در تظاهرات مهم جنبش شرکت نمیکردند و یا تظاهر کنندگان به خشونت دست میزدند، از جنبش اثری باقی نمیماند.  پس وظیفه اصلی ما آن است كه مطمئن شویم این دو خصیصه جنبش پایدار باقی میمانند، و تنها راه رسیدن به این هدف هم آن است كه جنبش را شفاف نگاه داریم.  شفافیت جنبش در وهله اول منوط است به آنکه هدفهای راهبردی آن مشخص باشند.  در اینکه جنبش سبز موج تغییر است شکی نیست.  مهم آن است كه چه باید تغییر کند و تا چه اندازه تغییر کند.

در این جنبش سه جریان شریک هستند.  جریان اول شخصیت مدار است.  حضورش در جنبش صرفا به دلیل حمایت از یکی از سران جنبش است.  آن سر اگر از راه سبز به بیراهه سیاه برود، این شخص هم به دنبال او تا ترکستان خواهد رفت. جریان دوم اصلاح طلب است,  یعنی جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن را قبول دارد. جمعی از این گروه میگویند که قانون اساسی‌ حتی احتیاج به باز بینی‌ هم ندارد.  به ادعای این افراد، مشکل بر سر آن‌ است که حاکمان فعلی قانون اساسی‌ را اجرا نمیکنند، وگرنه این قانون با آن‌ اصل مشعشع ۱۱۰، ظرفیت آن‌ را دارد که ایران را بهشت کند.  دسته دیگری از اصلاح طلبان میگویند قانون اساسی‌ را میتوان در چهارچوب خود قانون اساسی‌ اصلاح کرد. جریان سوم در پی تغییرات ساختاری است.  یعنی حکومتی را برای آینده ایران تصور میکند كه به گونه ای نهادینه با حکومت حاضر متفاوت است.  این حکومت نه ولی فقیه دارد و نه شورای نگهبان.  این جریان سوم از گروههای مختلف و متفاوتی شکل گرفته كه هر یک سودای حکومت ایده آل خود را دارد.  در این جریان سوم هم عده‌ای هستند که در خواب پنبه دانه می‌بینند.  مثلا برخی‌ نه فقط حکومت سکولار میخواهند، بلکه میگویند اصلا باید اسلام از ایران برود و یزدگرد به تاج و تخت باز گردد.  ولی‌ دیگرانی هم هستند که حکومت سکولار و دموکراتیک را ایده‌ال میابند و حرفشان بر سر محتوا است نه اسم.  به گمان من تنها جناحی از اصلاح طلبان که تغییرات عمده در قانون اساسی‌ را واجب میدانند و گروهی از ساختار شکنان که حاضرند واقعیت‌های غیر قابل انکار پیرامون باورهای اجتماعی را در تحلیلهای خود وارد کنند میتوانند اتّحادی فراگیر و پویا را شکل دهند.

با نگاهی به این سه جریان، چه گونه میتوان جنبش را حد اکثری نگاه داشت؟  یک راه آن است كه اهداف و خواسته های جنبش را به صورتی گنگ و مبهم نگاه داریم.  مثلا بگوییم جنبش سبز اصلاح طلب است، اما توضیح ندهیم چه را میخواهد اصلاح کند و به چه منظوری.  شعار گنگ اصلاح طلبی كه دو کلمه هم از مفاهیم گنگ تر مردم سالاری دینی و استفاده از ظرفیت های قانون اساسی را به همراه داشته باشد،  حد اکثر در کوتاه مدت کاربرد خواهد داشت.  اما میدانیم كه این جنبش «کوتاه مدتی» نیست، و در دراز مدت، گنگ گویی بهایی بس سنگین دارد، چنان كه در جریان انقلاب ۱۳۵۷ دیدیم.  راه حل دوم آن است كه به طور مشخص به بیان آنچه میخواهیم اصلاح کنیم به پردازیم، و بگوییم این اصلاحات چرا لازم هستند و چه نتایجی از آن ها عاید خواهند شد.

ممکن است اعتراض کنید كه از این شفاف گویی فقط رژیم کودتا سود میبرد.  اگر سقف اصلاحات را پایین بگیریم، بعضی شرکای جنبش نامید میشوند و راه خود را جدا میکنند.  اگر سقف اصلاحات را بالا بگیریم، رژیم بر اراده خود در سرکوب مردم خواهد افزود و خشونت را شدت خواهد بخشید.  به عقیده من سقف این جنبش عملا نمیتواند پایین تر از کف آن باشد. کف جنبش هم دموکراسی و حقوق بشر است.  چرا كه اگر همین فردا صبح آقای موسوی را با حکم حکومتی ریس جمهور کنند، و ایشان به مردم بگویند من یک یک قاتلان و شکنجه گران را مجازات خواهم کرد ولی هیچ تغییر دیگری در کار نخواهد بود، مردم به خیابان ها باز خواهند گشت، یا زیر علم سبز یا زیر پرچم سه رنگ، یا… اتفاقا جانورانی نظیر یزدی و احمد خاتمی كه به این شدت با این جنبش دشمنی میورزند خوب میدانند كه کف جنبش کجاست، و به همین علت حتی به بی آزار ترین اصلاح طلب یعنی آقای خاتمی هم رحم نمیکنند.

پس با مبهم سازی سطح اصلاحات نمیشود جنبش را حد اکثری نگاه داشت.  بلعکس، این شفاف سازی شجاعانه است كه میتواند پویایی جنبش را حفظ کند.  اگر آقایانی كه امروز سخن گویان این جنبش هستند (موسوی، کروبی، خاتمی) از بیان اینکه مشخصا چه را میخواهند اصلاح کنند طفره بروند، دیگرانی جانشین آنان خواهند شد. اکثریت شرکای این جنبش آزادی های سیاسی، حقوق انسانی، حکومت قانون، برابری زن و مرد، و رفع تبعیض قومی را میطلبند.  کسانی كه با این خواسته ها مخالفند جایی در این جنبش نخواهند داشت.  پس بهتر است امروز بدانیم كه چه کسی با این اهداف  علنا همراه است، چه کسی میخواهد از این اهداف سو استفاده کند، و چه کسی با این اهداف دشمنی میورزد.

اتفاقا جدا نگاه داشتن جنبش از خشونت هم به همین شفاف سازی نیاز دارد.  خشونت زاده عدم وجود حرکت‌های گسترده مردمی است.  اگر جنبش سبز بتواند مردمی باقی‌ بماند، نیاز کاذب به حرکت‌های خشونت آمیز برای مقابله با دیکتاتوری را کاهش خواهد داد.  راه کار اصلی‌ در این مقطع آن‌ است که با قبول تحولات لازم برای استقرار دموکراسی و حقوق بشر در ایران فردا، اصلاح طلبان و تغییر طلبان واقع بین را متحد ساخت.  قدم اول در این راه آن‌ است که سخنگویان اصلاح طلبان به گونه‌ای مشخص بگویند چه را میخواهند اصلاح کنند، و از این اصلاحات چه نتیجه‌ای میطلبند.

2 دیدگاه

دسته Uncategorized

با قبول آزادی های سیاسی و حقوق انسانی برای همه ایرانیان جنبش را سبز نگه داریم

یتر این نوشته ممکن تکرار موضوعی است مسلم.  اگر جنبش سبز هدف دیگری میداشت ارزش کشته و شکنجه شدن نداشت.  چون هیچ هدف دیگری ارزش آنرا ندارد كه جان انسانها وسیله ای شود برای دستیابی به آن.  فقط آزادی است كه جانبازی را توجیه میکند.  حتی دفاع از میهن هم در رابطه با آزادی ملت جان بازی را مشروع میسازد. آزادی هم در عمل دو پیش شرط دارد: اول، انتخاب کسانی كه قدرت سیاسی را در دست دارند توسط اکثریت مردمی كه زیر نظر آن قدرت زندگی میکنند، و مسول شمردن ایشان در قبال خطا و خیانت. و دوم برخورداری از حقوقی كه همه انسان ها،مرد یا زن، بدون در نظر گرفتن عقاید مذهبی و سیاسی،یا وابستگی های نژادی و قومی، از آن ها به طور مساوی بر خوردار هستند. اگر این دو پیش شرط را نداشته باشیم، آزاد نیستیم.  هیچ فرقی هم نمیکند اگر صد جور اسم برای حکومت مان انتخاب کنیم كه لفظ آزادی را یدک بکشند. در جمهوری دموکراتیک کره (یا همان کره شمالی)، بویی از دموکراسی نیست چون نه انتخابات مکرر و آزاد وجود دارد و نه حقوق بشر. حالا کیم جانگ ایل، مثل رفیقش مقام معظم جنایت  هزار بار بگوید ما دمکرات ترین دولت جهانیم.

از طرف دیگر این هم کاملا روشن است كه ستون فقرات  جنبش سبز را طبقه متوسط شهرهای بزرگ، به خصوص تهران شکل میدهد و قلب آنرا جوانان آن طبقه.  در طول ۱۲۰ سال اخیر، یعنی از حدود جنبش تنباکو، طبقه متوسط ایران هر اعتراضی را با آرمان های آزادی خواهی مرتبط کرده.  بنده در یک مورد با مصباح یزدی کاملا موافقم، و آن این است كه آقای خمینی از سر ناچاری شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی را تحمل کرد، و در موارد معدودی هم كه از جمهوریت نظام دفاع کرد، از سر همان سیاست مداری بود كه خود به آن اعتراف کرد.  ایشان زمانی گفتند من به قم میروم و در سیاست مداخله نمیکنم، روزی گفتند روحانیون در سیاست وارد نمیشوند.  زمانی گفتند کمونیستها هم در ایران آزاد هستند، و… این ها همه برای آن بود كه دل طبقه متوسط را در روز های انقلاب به دست بیاورند.  و گرنه در کجای کتاب ولایت فقیه آقای خمینی کمترین اشاره ای به دموکراسی و جمهوریت و میزان بودن رای مردم شده؟  آن کتاب را بر اساس درس ایشان به یک گروه طلبه و سال ها پیش از انقلاب نوشته اند و در آن هرچه میخوانید در باره ولی فقیه است و قدرت مطلق او.  آنروزها نمیتوانستند انقلاب را بدون طبقه متوسط شهری به پیروزی برسانند، پس صحبت از آزادی و جمهوریت کردند.  امروز هم نمیتوانند جنبش راه سبز امید را به سر منزل مقصد برسانند، مگر حمایت طبقه متوسط شهری را داشته باشند. و آن حمایت را نخواهند داشت مگر آزادی و جمهوریت را در عمل به عنوان حق همه ایرانیان قبول کنند.

من به هیچ وجه بر این باور نیستم كه طبقه متوسط شهری یک عیار  سکولار است.  در این جنبش هم شیعه معتقد داریم، هم بی دین.  هم کسانی هستند كه میگویند این قانون اساسی به لعنت خدا نمی ارزد.  و هم سایرین كه میگویند این قانون را میشود با تغییر نقش ایوان نگه داشت.  ولی اگر به همین افراد، بدون در نظر گرفتن عقاید مذهبی و سیاسی آنان بگویید كه در انتها جنبش سبز  به پیروزی میرسد ولی آزادی های سیاسی و حقوق انسانی کماکان نادیده گرفته میشوند، اکثریت قریب به اتفاق آنان جنبش را ترک میکنند.  مشارکان در این جنبش بر سر بعضی مسایل اختلاف نظر دارند، از جمله بر سر تاکتیک ها.  ولی تقریبا همه بر این مهم توافق دارند كه اگر جنبشی در کار است دلیل حیات آن اتفاق نظر بر آزادی خواهی و طلب حقوق انسانی است.  و اگر این دو را کنار بگذاریم «نه از تاک نشانی خواهد ماند و نه از تاکنشان.»

بنده این را از آن جهت عرض میکنم كه ۱۳ آبان دارد میرسد، و پشتبند آن هم ۲۲ بهمن است.  این روزها بسییار مهم هستند، همانطور كه روز قدس مهم بود.  با یک تفاوت.  روز قدس نشان داد كه جنبش سبز از گروه هایی تشکیل شده كه در پاره ای موارد با هم اختلاف نظر دارند.  بعضی از این اختلافات عمیق هستند.  مثلا گروهی به جمهوری اسلامی معتقد میباشند و جمعی به جمهوری ایرانی (اگرچه من مطمئن نیستم منظور از جمهوری ایرانی چیست، و شخصا فقط جمهوری میخواهم نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر).  تنها راهی كه این جنبش میتواند به پویایی خود امتداد بخشد آن است كه آزادی های سیاسی مشروع مردم ایران را در چهارچوب یک حکومت دموکراتیک قبول کند، و حقوق انسانی هر ایرانی را به رسمیت بشناسد.  این حائز کمال اهمیت است كه سخنگویان این نهضت به وضوح از این آزادی ها و حقوق دفاع کنند، همان آزادی ها و حقوقی كه در طول ۳۰ سال اخیر هر روز نقض شده اند.  من همیشه به پیروزی نهایی این جنبش معتقد بوده ام، و این پیروزی را در استقرار یک حکومت دموکراتیک و پایبند به منشور جهانی حقوق بشر دانسته ام.  عدم قبول اصول آزادی و حقوق بشر در این مقطع جنبش سبز را ضعیف خواهد کرد، چرا كه آن را از حمایت طبقه متوسط و بخصوص جوانان این طبقه محروم میکند.  ولی جنبش آزادیخواهی پا بر جا خواهد ماند، اگرچه ممکن است پرچم آن سبز باقی نماند.  با قبول آزادی های سیاسی و حقوق انسانی برای همه ایرانیان جنبش را سبز نگه داریم.

2 دیدگاه

دسته Uncategorized

تو کافر مقهوری

این شعری است كه یک آخوند حدود ۲۰۰ سال پیش در هجو صوفیان مظلومی سروده كه آن روزها قربانی ظلم  ذوب شدگان در ولایت بوده اند. اما اگر خوب دقت کنید میبینید كه گویی خطاب به مقام عظمای جنایت سروده شده.

تو خرسک دم داری
هی هی دغلی کم کم

تو کافر مقهوری
از نور خدا دوری
کی مشرق انواری؟
هی هی دغلی کم کم

تو معدن اضلالی
تو مرجع هر ضالی
نه مخزن اسراری
هی هی دغلی کم کم

ای کاخ دلت بی نور
از شمع هدایت دور
کی شمع شب تاری
هی هی دغلی کم کم

در وادی گمراهی
تنها شده ای راهی
نه قافله سالاری
هی هی دغلی کم کم

تو جرعه کش زقوم
از خمر جحیم ای شوم
ناید چه تو خماری
هی هی دغلی کم کم

با حق ز ازل گویا
ازشرک تو گفتی لا
نه کرده تو اقراری
هی هی دغلی کم کم

کو دیده حق بینات؟
چون کفر شد آئینت
کی طالب دیداری؟
هی هی دغلی کم کم

تو باقی شیطانی
آن به كه شوی فانی
مخذول سر داری
هی هی دغلی کم کم

در اول و در آخر
در ظاهر و در باطن
تو کافر غداری
هی هی دغلی کم کم

با شرک نه ای زاهد
با کفر نه ای عابد
تو ملحد مکاری
هی هی دغلی کمتر

منبع: خیراتیه، جلد اول صفحه ۱۳۱

بیان دیدگاه

دسته Uncategorized

در پاسخ به امام جعمه وقیح تهران

آقای خاتمی اگر  نماینده اسلام تو هستی، من افتخار میکنم كه دشمن اسلامم
اگر اسلام یعنی یا روسری یا توسری، من دشمن اسلامم
اگر اسلام یعنی سنگسار، من دشمن اسلامم
اگر اسلام یعنی اعدام بچه ۱۵-۱۶ ساله، من دشمن اسلامم
اگر اسلام یعنی قتل عام ۱۳۶۷، من دشمن اسلامم
اگر اسلام یعنی تجاوز در کهریزک، من دشمن اسلامم
اگر اسلام یعنی حرف یک آخوند بی سواد و بی لیاقت و خونخوار بر حرف عقلای جامعه ارجح است، من دشمن اسلامم
اگر اسلام یعنی شکنجه در اوین، من دشمن اسلامم
اگر اسلام یعنی بهترین و شایسته ترین فرزندان این سرزمین را به بند کشیدن، من دشمن اسلامم
اگر اسلام یعنی دختر ۹ ساله را میتوان عروس کرد، من دشمن اسلامم
اگر اسلام یعنی سر بریدن روشنفکران و نویسندگان، من دشمن اسلامم
اگر اسلام یعنی خدایی كه نشانش جنتی، مصباح و تو هستند، من دشمن اسلامم
اگر این ها معنی اسلام است من دشمن اسلامم، به این دشمنی هم افتخار می‌کنم و از اینکه با توهم مذهب باشم ننگ دارم.  صد هزار سال جهنم رفتن به خاطر دشمنی با چنین دینی را با کمال رضایت قبول میکنم.

3 دیدگاه

دسته Uncategorized