بایگانی ماهانه: سپتامبر 2009

آقای گنجی،مبارزه مدنی واقعی ساختار شکن است

این روزها مد شده كه بگویند مبارزه سیاسی را باید کم هزینه کرد.  اما حکومت هم مثل آش است‎، هرچقدر پول بدهی آش میخوری و هرچقدر هزینه بپردازی دموکراسی میگیری.  دست بر قضا، ملت ایران پول آش شله قلمکار را داده، ولی میگویند نخیر آش شوربای یک هفت مانده سهم شماست. یعنی بجای حکومت دموکراتیک و پایبند به حقوق بشر، میتوانی حد اکثر ولایت نیم مطلقه داشته باشی. میگویند اینکه بگوییدحکومتی میخواهیم كه به حقوق شهروندان احترام بگذارد، توی سر زنی كه روسری ندارد نزند ،بچه ۱۶-۱۷ سال را به جرم قصاص به دار نکشد ،سنگسار نکند ، دست نبرد، شلاق نزند، نخبه کشی نکند، بهایی شمع عجین نکند، در انتخاباتی تقلب نکند، زندانی سیاسی نداشته باشد…ساختار شکنی است. اگر چنین حکومتی میخواهی سبز واقعی نیستی.  میگویند باید ولایت فقیه، شورای نگهبان، سپاه پاسداران، امامان نماز جمعه، لباس شخصی ها،آقا ها و آقازاده ها، مجلس منتصبین، زندان اوین،و قوه فاسده قضاییه را قبول داشته باشی تا در این جنبش «خودی» محسوب شوی.

میگویند قانون اساسی ظرفیت های استفاده نشده دارد.  نخیر ندارد.  اگر باور ندارید اصل ۱۱۰ قانون اساسی را بخوانید تا ببینید چرا این قانون برای یک دیکتاتوری مذهبی نوشته شده و مطلقا هم اصلاح پذیر نیست.  تا یک نفر به اسم ولی فقیه این همه اختیارات مندرج در قانون اساسی را در ید قدرت خود دارد، در ایران دموکراسی، حتی از نوع نیم بند هم در کار نخواهد بود.  در قانون اساسی مشروطه‎، شاه نصف قدرت ولی فقیه را نداشت و از ۷۴ سال دوره مشروطیت ۴ سال آن دموکراتیک نبود.  از سی سال حکومت ولی فقیه هم سه دقیقه آن دموکراتیک نبوده.  یک روز به اسم ضد انقلاب، روز دیگر به اسم جنگ، و روز سوم به اسم ناتوی فرهنگی و انقلاب مخملی استبداد به پا کرده اند.
چون عده ای بر آنند كه اسم را عوض کنند و رسم را نگه دارند، سخت تلاش میکنند كه نوع اعتراضات مردمی و حدود آن ها را هم کنترل کنند. این ها تصور میکنند كه اگر تعریف های خود را از اعتراض مدنی بدهند، ملت هم آن تعریف ها را باور میکنند و در چهارچوب آن تعریفها حرکت خواهند کرد.  برای این آقایان، اعتراض مدنی و جنبش سبز ساختار شکن نیستند.   ولی کاملا اشتباه میکنند.  روزی كه آقا در نماز جمعه حکم کردند كه انتخابات سالم بوده و اعتراضات نامشروع، و در مقابل مردم به خیابان ریخته مرگ بر دیکتاتور سر دادند، ساختار شکنی آغاز شد.  چرا؟  چون هم مطابق قانون اساسی و هم مطابق تز ولایت فقیه آقای خمینی، وقتی ولی فقیه میفرمایند غلط زیادی نکنید، مردم باید دمشان را بگذارند روی کولشان و بروند منزل شیرینی ریاست جمهوری احمدی نژاد را بخورند.  وقتی آقا میفرمایند روز قدس فقط برای فلسطینی ها شعار بدهید و مردم میگویند «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران،» ساختار شکنی میکنند.  وقتی داد میزنند کروبی بت شکن بت بزرگ را بشکن، ساختار شکنی میکنند. همه نهضت های مدنی، از هند تا ایالات متحده و از آفریقای جنوبی تا اروپای شرقی، ساختار شکن بوده اند. در ایران هم همین است.  اگر جنبش سبز ساختار شکن نبود، مردم را در خیابان به گلوله میبستند؟  در کهریزک تا حد مرگ میزدند؟ در سایر شکنجه گاه ها مورد تجاوز جنسی قرار میدادند؟

دیکتاتوری امروز ایران بدون هزینه سنگین کنار نمیرود. این هزینه را هم مردم باید بپردازند، همانطور كه در سی سال اخیر پرداخته اند، و بعید هم نیست چند سال دیگر هم بپردازند. هرکه پر طاووس خواهد، رنج هندوستان کشد.  دموکراسی در مملکتی مثل ایران تنها زمانی برقرار میشود كه مردم کتک و گلوله و تحریم خارجی را بپذیرند.  جالب است كه در آفریقای جنوبی مبارزین به جهان میگفتند کشور ما را تا سقوط آپارتاید تحریم کنید، ولی معدودی ایرانیان  میگویند احتیاجی به تحریم نیست، ما با پنبه تو بمیری و من بمیرم به دموکراسی دست مییابیم.  نه خیر آقای گنجی!  این حکومت تا احساس نکند دارد زیر فشار اعتراضات داخلی و تحریمات خارجی خرد میشود، یک قدم عقب نخواهد نشست.  اعتراضات کنونی مردم ایران ساختار شکن هستند.  دقیقا هم به همین خاطر است كه مردم برای بازی های پشت پرده کسانی نظیر هاشمی رفسنجانی تره  هم خرد نمیکنند.  خلاصه، یا باید بهای آزادی را پرداخت (و مردم ایران بخش عمده این بها را پرداخته اند)‎، و یا باید زیر فشار بختک ولایت فقیه جان داد، تخفیف هم ندارد.

بیان دیدگاه

دسته Uncategorized

اقای لاریجانی لطفا خفه شوید.

مثل اینکه ژن خباثت در این خانواده ارثی است. یک برادر مجلس منتصبین را به گند زده، و مدعی است آقای کروبی مدرکی‌ برای اثبات تجاوزات در زندانها ندارد.  برادر دیگر قوه قضاییه را دچار نکبت کرده و بجای اینکه دنبال قاتلین و متجاوزین به مردم باشد افتاده دنبال بنده‌های خدایی که میگویند چرا میکشید و تجاوز می‌کنید، و اعتراف شو برای صدا و سیما کارگردانی می‌کند.  این برادر سومی‌ هم می‌خواهد از آن‌ دو کم نیاورد، آقای موسوی را با رجوی مقایسه می‌کند.  اتفاقا اگر رجوی ایران را در دست داشت، لاریجانی‌ها الان نوکران او بودند. این‌ها نوکر صفت هستند، فرقی‌ هم برایشان نمیکند ارباب کیست.  روز روشن و جلوی چشم میلیونها آدم دروغ میگویند تا به لوطیشان جای دوست و دشمن نشان دهند.  چرا جواد لاریجانی به پاچه آقای موسوی پریده؟  یک دلیلش این است که وقتی آقای موسوی نخست وزیر بود، آقای خمینی به این لاریجانیها محل سگ هم نمیگذاشت.  دلیل دیگر آن‌ است که جواد بی‌ سواد امروز دیواری کوتاهتر از دیوار آقای موسوی پیدا نمیکند.  حتی جرات ندارد مثلا بگوید آقای کروبی مثل شیخ علی‌ تهرانی، که روزی در بغداد به رهبر فحش میداد، شده.  چرا؟ چون اگر بگوید، کروبی فردا خشتک هر سه برادر را به سرشان میکشد.  این است که میاید و آقای موسوی را با رجوی مقایسه می‌کند.  و بعد هم یک بنده خدای کم زبان دیگری مثل اقای حسن خمینی را پیدا می‌کند و به او هشدار میدهد.  من همیشه از خودم میپرسیدم چطور شد که مسلمین چند سال پس از درگذشت حضرت محمد نوه‌اش را آنطور در وسط صحرای کربلا تشنه کشتند و سرش را بریدند و برای یزید بردند.  حالا میدانم که لشگر یزید هم از یک عده لاریجانی صفت تشکیل شده بوده.  لاریجانیهای امروز هم حاضرند سر حسن خمینی را ببرند و سر نیزه به بارگاه امام کذابشان ببرند.

8 دیدگاه

دسته Uncategorized

کف خواسته‌های جنبش سبز دموکراسی و حقوق بشر است

جنبش سبز از دیدگاه من سه خصیصه دارد:

۱) این جنبشی است غیر خشونت آمیز.  هر کس و در هر شرایطی سبز پوشان را به روشهای خشونت آمیز دعوت کند یا بی‌ اطلاع است، یا مزدور رژیم ولایت، و یا می‌خواهد ولایت مطلق جدیدی بر پا کند.  دموکراسی پایدار از دل‌ خشونت زاده نمی‌شود.

۲) این جنبشی است که ماه‌ها و شاید حتی چند سال باید برود تا به هدف خود برسد.  ممکن است همین فردا آقایان با  زد و بندی یک آش شعله قلمکار تازه‌ای درست کنند، بدون آنکه دموکراسی و حقوق بشر را به ایران بیاورند.  چنان زد و بندی پایان جنبش نیست و نخواهد بود.  نه به این علت که من میگویم، بلکه به این علت که مردم ایران و مقطع تاریخی حاضر دیگر ولایت فقیه نیم بند یا تمام بند را نمیپذیرد.

۳) رهبری و برنامه این جنبش از دل‌ خود جنبش زاده میشود، و هواداران آن‌ نیز تغییر میکنند.  شکی نیست که بعضی‌ در این جنبش فقط میخواهند آقای موسوی رئیس جمهور شود.  دیگرانی میخواستند آقای هاشمی اعتبار خود را در بارگاه ولایت باز یابد.  گروهی هم به اینکه چهار تا گروهبان را دو هفته زندانی کنند و بگویند مقصرین جنایات اخیر مجازات شدند دلشان خوش است. ولی‌ اکثریت قریب به اتفاق رهروان سبز تغییرات اساسی‌ در حکومت را میجویند.


سالهای ۷۸-۸۲ را به خاطر دارید؟  اصلاح طلبان به اصطلاح در قدرت بودند و جنایت کاران مثل مار در سوراخ منتظر گزیدن.  آن‌ روز‌ها سر مار‌ها را به سنگ نکوفتیم، و نتیجه‌اش را هم همه دیدیم.  بجای حمایت از جنبش دانشجویی، نظاره گر بودیم.  وقتی سپاه آقای خاتمی را تهدید کرد خفقان گرفتیم.  وقتی روزنامه‌ها را بستند، سرمان را زیر برف کردیم.  نتیجه چه شد؟ از مسامحه و کوتاه آمدن کی‌ کمترین نتیجه‌ای دیده ایم؟  تا کی‌ باید صبر کنیم تا وقتش برسد که بگوئیم ما حقوق مشروط خودمان را میخواهیم، نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر؟ چند دهه دیگر باید در افشای ماهیت جنایتکاران اصلی‌ و نهاد‌هایشان سکوت کنیم و دلمان به تنبیه گروهبان نیروی انتظامی خوش باشد؟  در گذشته سکوت کردیم و مسامحه، یک نفر از مسببین اصلی‌ قتلهای زنجیره‌ای مجازات شد؟ یک نفر از کسانی‌ که دانشجویان را از پنجره خوابگاه پایین انداخت تنبیه شد؟  قاتلان زهرا کاظمی و زهرا بنی یعقوب به ریشمان نمیخندند؟

امروز شعار ما اصلاحات ساختاری است.  معشوق دموکراسی و حقوق بشر است، بقیه همه بهانه .  امروز دو باره نیروهای سیاه زخم خورده و به کنجی خزیده اند.  سبز‌ها نشان داده اند بیدی نیستند که با باد اوین و کهریزک بلرزاند.  جهان دارد به حکومت ظلم و استبداد پشت می‌کند.  فرصت را باید غنیمت شمرد.  باید یک صدا فریاد زد دموکراسی و حقوق بشر.  اگر اقایان موسوی و کروبی هم دموکراسی و حقوق بشر میخواهند، همچون گذشته روی چشم ما جای دارند.  اگر نه، باور کنید چه من و چه شما بخواهیم و چه نخواهیم یکی‌ دو سال دیگر رهبران تازه‌ای خواهند آمد و شعارهای تازه ای.  امروز هم «یک یا حسین تا میرحسین» یعنی‌ همت کنیم تا حکومتی داشته باشیم که به آزادی‌ها و حقوقمان احترام میگذارد. کروبی حمایتت می‌کنیم یعنی‌‌ای آقای کروبی که خودت را به حکومت ظلم و ستم نفروختی، آزاد مردی تو نمادی از آزادی خواهی ماست.

2 دیدگاه

دسته Uncategorized

چه قرمز چه آبی‌، ما همه سبز هستیم!

در ایران دو رشته ورزشی از توجه ویژه برخوردارند: فوتبال و کشتی‌.  خیلی‌ از ما مسن تر‌ها از بچگی‌ به دنبال یک توپ پلاستیکی در کوچه‌های شهر دویده ایم، به ورزشگاه‌ها رفته تیم مورد علاقه خود را تشویق کرده ایم.  گاه بیگاه حتی به مخالفان خود بی‌ ادبی‌ هم کرده ایم.  از همه بالاتر، ما برای موفقیت تیم‌های ملی‌ مان فریاد کشیده ایم و در پیروزی و شکستشان گریسته ایم.  این‌ها همه بخشی از زندگی‌ هستند، و به آن‌ رنگ و رونق میدهند.

امروز اما هم ما و هم کشتی‌ گیران و فوتبالیستهای ما در برابر مهمترین و سرنوشت ساز‌ترین لحظه در تاریخ معاصر ایران ایستاده اند.  فردای ایران به رفتار امروز ما بستگی دارد.  اگر نهضت سبز خدای ناخواسته شکست بخورد. سالهای سیاهی را در پیش روی خواهیم داشت که در آن‌ حتی فوتبال و کشتی‌ هم به زندگیمان رنگ و رونقی نخواهند داد.  امروز هر چه می‌کنیم باید به شکلی‌، هرچند کوچک، در خدمت پیروزی این نهضت باشد، چرا که پیروزی نهضت بهروزی ماست و شکست آن‌ سیاه روزیمان.  وقتی به استادیوم‌ها میرویم تا تیم فوتبالمان را تشویق کنیم، با دل‌ و خصلت پوریای ولی‌ برویم و مردانگی جهان پهلوان تختی.  یادمان باشد که چشم زندانیان بند ۲۰۹ و سایر شکنجه گاه‌ها به ما دوخته است که استادیوم‌ها را سبز می‌کنیم یا نه.  گوششان به فریاد ماست که «زندانی سیاسی آزاد باید گردد» را میگوییم یا نه.  امیدشان به ماست که در راه رهایی وطنمان در برابر عمله جور در کنار هم متحد باقی‌ میمانیم یا نه.  امروز قرمز و آبی‌ معنایی ندارند، چرا که فقط سبز میتواند ما را به پیروزی برساند.  پس استادیوم‌ها را به هر وسیله سبز کنیم، چه با پیراهنمان و چه با شعارمان.

بیان دیدگاه

دسته Uncategorized

ولی‌ فقیه فقط میتواند جایی‌ باشد که گروهی قبول کنند صغیر سفیه هستند، و مردم ایران دیگر ننگ صغیر سفیه بودن را نمیپذیرند

اقای علی‌ افشاری در مقاله میفرمایند خواسته‌های جنبش در این مقطع باید محدود به آزادی زندانیان سیاسی، برکناری احمدی نژاد، و مجازات عاملین جنایت اخیر باشد.  ایشان میفرمایند آنها که تغییرات اساسی‌ میخواهند هم باید به این مختصر در حال حاضر قایع باشند.  سال هاست که در این مملکت به انواع مختلف جنایت شده.  جنایتکار اصلی‌ هم معلوم است که کیست.  سیستم حکومتی و نهادهایی که جنایات را ممکن کرده اند هم مشخص هستند.  چند سال پیش هم سعی‌ شد با من بمیرم و تو بمیری، با ریش سفیدی و التماس شرایط را عوض کرد.  اقای خاتمی هرچه توانست چانه زد و خواهش کرد.  عاقبتش را هم دیدیم: یک عده دانشجو در زندان، یک سری روزنامه تعطیل، و دو انتخابات سر تا پا تقلّب (مجلس هفتم و ریاست جهوری احمدی نژاد).  آیا ما خودمان را گول نمیزنیم اگر بگوئیم که با حفظ نهادهای این حکومت میتوان به حقوق دمکراتیک و بشری دست یافت؟  چرا ما باید در جنبشی شرکت کنیم که «کف» آن کمتر از ابتدایی‌ترین حقوق فردی و جمعی است؟  چرا مردمی که در خیابانها جان خود را پای این جنبش میدهند، نباید خواهان انتخابات آزاد، آزادی بیان، آزادی مطبوعات و رفع ظلم از زنان باشند؟  مگر در هند که مردم به پا خواستند گفتند حالا یک کم خود مختاری به ما بدهید تا بعد ببینیم چه میشود؟  یا در آفریقای جنوبی گفتند حالا یک کم فیتیله آپارتاید را پایین بکشید و ما هم برمیگردیم به خانه هایمان؟

آقای افشاری میگوید این جنبش از گروههای مختلف با سلایق مختلف تشکیل شده.  کاملا صحیح میفرمایند.  ولی‌ کسی‌ هم ممکن است خودش را بیندازد وسط این جنبش و بگوید تنها خواسته من این است که آقای موسوی بشود رٔیس جمهور، و من نمیخواهم هیچ چیز دیگری عوض بشود.  آیا سایرین هم باید بگویند بسیار خوب ما سطح مطالبات را میاوریم پایین تا به شما بر نخورد؟  چرا سطح مطالبات را باید کندترین و محافظه کار‌ترین اعضای جنبش تعیین کنند؟ شما نگران جدایی‌ محافظه کارترین حاشیه این جنبش هستید ولی‌ به فکر دلسردی و انشعاب نیروهای پیشرو و دموکراتیک آن‌ نیستید؟ بعضی‌‌ها هم حقیقتا اشتباها به این جنبش پیوسته اند.  چرا که چه بنده و آقای افشاری و صد هزار نفر دیگر بخواهند و چه نخواهند، این جنبش نمیتواند هم به آزادیخواهان و فعالین حقوق بشر متعلق باشد و هم به کسانی‌ که میگویند یک نفر به اسم ولی‌ فقیه تمام قدرت حکومت را در دست خود داشته باشد.  این دو گروه نمیتوانند زیر یک علم سینه بزنند.  اتفاقاً این را آقایان موسوی و کروبی هم خیلی‌ خوب میدانند.  اگر این آقایان قانون اساسی‌ کنونی را قبول داشتند، مثل آقای رضایی بعد از حکم حکومتی آقا که انتخابات را صحیح و معتبر اعلام فرمودند، میرفتند منزل و ساکت می‌شدند.

در ضمن، مقابله با دیکتاتوری حاکم بر ایران هیچ ربطی‌ هم به  مذهبی‌ و غیر مذهبی‌ بودن ندارد.  خیلی‌‌ها مذهبی‌ هستند و از این حکومت بیزار.  این نبردی است بین فاشیسم و دموکراسی.  هیچ آدم عاقلی نمیتواند قبول کند که هم میشود ولی‌ فقیه داشت و هم دموکراسی.  وجود این دو در کنار هم غیر ممکن، و سی‌ سال حکومت در ایران بهترین شاهد بر این ادعا است.  ولی‌ فقیه فقط میتواند جایی‌ باشد که گروهی قبول کنند صغیر سفیه هستند ، و مردم ایران دیگر ننگ صغیر سفیه بودن را نمیپذیرند.

4 دیدگاه

دسته Uncategorized

اگر خدای ناکرده اتفاقی برای آیت الله العظمی منتظری بیفتد رژیم و علی‌ خامنه‌ای شخصا مسئول آن‌ هستند!

روحانیت متعهد، که میداند تکلیف انسانی‌ و شرعی آنان حمایت از مردم مظلوم و شجاع ایران در برابر گرگ‌های بیرحم باند کودتا است، رفته رفته دور آیت الله العظمی منتظری گرد هم میایند.  دیدار اخیر آقای صانعی و نامه ‌های آقایان طاهری و کروبی از جمله مصادیق این هم صف شدن روحانیت متحد در کنار آقای منتظری است.  وقتی بعضی‌ از روحانیون علنا کنار آقای منتظری جمع میشوند، معلوم است که بسیاری هم در خفا با ایشان اعلام همبستگی‌ کرده اند.  این رژیم را در همان حدی میترساند که راه پیمایی‌های میلیونی.  چرا؟ چون رژیم از دو مدل اعتراضی وحشت دارد: انقلابات مخملی و انقلاب ۱۳۵۷ ( که آن‌ هم اوایل کارش نیمه مخملی بود).  وجود یک رهبر که نفوذ کلام دارد و در عین حال به لحاظ اخلاقی صلاحیت، پیروزی مبارزات بدون خشونت را تسریع می‌کند.  اقای منتظری، با سابقه‌ای که در نفی ظلم از سالهای ۱۳۶۰ دارد، با قبول سالها حصر و آسیب‌های وارده از جانب هیولاهای ولایت، با مخالفت صریح با سرکوب دگر اندیشان و دفاع از حقوق گروههای مختلف، اعتبار ویژه‌ای در میان مردم به دست آورده و نزدیک‌ترین چهره‌ای است که ما به ماندلا یا گاندی داریم.  این شباهت رژیم و ولی‌ قلابی آن‌ را سخت میترساند.

امروز محدود تر کردن فعالیت‌های آقای منتظری نه فقط کمکی‌ به رژیم نمیکند، آنرا ضعیف‌تر هم خواهد کرد.  دستگیری خانواده ایشان را هم که امتحان کرده نتیجه‌ای نگرفتند. من از این وحشت دارم که سربازان بدنام امام ظالمان به فکر بیفتند که با اقای منتظری همان کاری را بکنند که با مرحوم اقای طالقانی کردند و یا با احمد خمینی.  بدانیم که اگر خدای ناخواسته اتفاقی برای این مرد شریف، که بیست سال است دارد برای من و شما اسارت و تهدید را تحمل می‌کند، بیفتد امام ظالمین و عواملش مستقیما در آن‌ دست داشته اند.

2 دیدگاه

دسته Uncategorized

این مردم میدانند که ولی‌ فقیه پشت سر تمام این مکافات است

یک نگاهی‌ به این رژیم مفلوک بیندازید.  در داخل با آن‌ همه هارت و پورت روز قدس سنگ بر آب شد.  در خارج هم احمدی نژاد برای صندلی‌های سازمان ملل سخنرانی کرد.  چه شد که رژیم به این روز افتاد؟  آیا غیر از این بود که مردم به خیابان‌ها آمدند و شعار مرگ بر دیکتاتور دادند و گلوله خوردند و شکنجه شدند، ولی‌ عقب ننشستند؟  آیا این آبرویی که ایران و مردم ایران کسب کرده اند در نتیجه همین از جان گذشتگی‌های امثال ندا و سهراب و ابراهیم شریفی و احمد زید آبادی نبوده؟  آیا این از خیر سر مجلس خبرگان است که نمایندگان ملل متمدن از دیدن احمدی نژاد چندش‌شان میشود؟  آیا این از خیر سر فلان آقا یا آقا زده است که امروز معامله با این رژیم تابو شده؟  نه خیر هر چه امروز داریم از همت خودمان داریم.  بنده به آقایان موسوی و کروبی احترام میگذارم چون نه به مردم امر و نهی میکنند و نه تا امروز در بازی «بزرگان» برای ماست مالی‌ کردن حقوق ملت ایران شرکت کرده اند.

اما اینکه ملت بر پای خود ایستاده و از حقوق خود شجاعانه دفاع می‌کند بعضی‌ را به وحشت میندازد.  پدرخوانده‌ها به موج سواری عادت کرده اند.  آن‌ها میخواهند که مردم به امر آنها به خیابان بیایند تا کفه ترازو در معاملات درون حکومتی به نفع این آقایان بچرخد.  میخواهند از فریاد مردم در بده بستانهای خود استفاده کنند، پای بر بدن بیجان شهدا و پیکر مجروح اسرا بگذارند تا دبواره به دربار رهبر دوباره راه یابند.  مزدور و نوکر هم زیاد دارند که اینجا و آنجا چنین تلقین میکنند که اگر سبیل آقا را با حمایت بدون شرط و شروط چرب نکنیم، دلخور میشود و از جنبش سبز جدا میشود، و بی‌ وجود ایشان نهضت شکست می‌خورد.

ادعا‌های این جیره خوران  دروغ است و بی‌ پایه.  این جنبش توسط مردم کوچهٔ و خیابان و برای مردم کوچهٔ و خیابان شکل گرفته.  این مردم هیچ اهمیتی نمیدهند که رئیس فلان مجلس حکومتی خوشحال است یا ناراحت.  هیچ برایشان مهم نیست که به اصطلاح «بزرگان» پشت درهای بسته چه بده و بستانی دارند.  این مردم آزادی میخواهند و حقوق انسانی‌.  این مردم رفاه اقتصادی میخواهند و امنیت اجتماعی.  این مردم از ظلم پاسدار و بسیجی‌ و لباس شخصی‌ به تنگ آمده اند.  این مردم از چپاول ملت توسط سرداران رانت خوار و آیات شکر فروش به تنگ آمده اند.  این مردم از تماشای این همه رسانه‌های دروغ گو و توطئه گر خسته شده اند.  این مردم از اینکه بچه‌های‌شان از تحصیل محروم میشوند، به شکنجه گاه برده میشوند و بعد از چندی پیکرهای بیجانشان را تحویل میدهند دلشان خون است.

این مردم میدانند که ولی‌ فقیه پشت سر تمام این مکافات است.  این مردم میدانند که ولی‌ فقیه مثل آب خوردن دروغ میگوید.  این مردم میدانند که در کهریزک با تائید این ولی‌ فقیه دندانها را خورد میکردند و به پسر و دختر مردم تجاوز.  این مردم میدانند که زیر حمایت مستقیم ولی‌ فقیه است که در اوین امثال زید آبادی‌ها را هر روز شکنجه میکنند تا به دروغ گوئی وا دارند.

تا دستگاه ولایت فقیه بپاست همین است که هست.  قانون اساسی‌ را بخوانید و به من بگویید چه کسی‌ میتواند جلو ولی‌ فقیه بایستد.  میگفتند مجلس خبرگان.  خوب دیدیم چه شد.  سه ماه ولی‌ فقیه آشکارا جنایت کرد، و مجلس خبرگان سه دقیقه اجازه انتقاد از او را نداد.  ما خودمان را گول نخواهیم زد.  ما میدانیم که این دستگاه دیکتاتور زائیده و دیکتاتور خواهد زائید.  قصد خشونت نداریم.  از حمام خون بیزاریم.  ولی‌ تن به نکبت مصالحه با یزید زمان را نمیدهیم.  مسامحه و چانه زنی‌ از بالا را در دوره آقای خاتمی امتحان کردیم و نتایجش را هم دیدیم.  انسان عاقل دو بار از یک سوراخ گزیده نمی‌شود.

۱ دیدگاه

دسته Uncategorized

احمدی‌نژاد در مصاحبه با آسوشیتد پرس-بخوانید و بخندید (یا گریه کنید)

در باره شهدای نهضت سبز:

«آنان که در این وقایع کشته شدند مقصر نبودند.»  مقصرین، سیاستمدارن مخالف دولت در ایران، و «سیاستمداران اروپایی و آمریکائی بودند…که عملشان هم خیلی‌ نا بجا بود.» دولت ایران «هیچ نقشی در کشتن این معترضین نداشت.»  پس احتمالا آن‌ سه کوهنورد آمریکائی که از عراق وارد ایران شده بودند پس از تماس با موسوی و کروبی مردم را به قتل رساندند.  اما صبر کنید: «من از قوه قضاییه خواهم خواست که به رسیدگی به کار این آمریکائی‌ها سرعت عمل به خرج داده و نسبت به آنها حد اکثر بخشش را نشان دهد.»  چطور شد؟ پس چرا از قوه قضاییه نمیخواهد به کار زین العابدین بیمار (حجاریان) سریعتر رسیدگی و برای او بخشش نشان دهد؟کسانی‌ که مورد شکنجه و تجاوز قرار گرفتند چی‌؟  آنها را هم سفیر انگیس و فرانسه شکنجه کردند؟

لاس زنی‌ با شیطان بزرگ: ایران برای اباما «یک موقیت است» (البته برای مردم بدبخت خودش زندانی بزرگ است). «هرکس با دولت ایران دوستی کند موقعیت‌های بسیاری در برابر خود خواهد دید.» صد البته نمونه‌اش هم آقای کاذب بی‌ حاصل (اسم هنری صادق محصولی).

در باره هالکاست: «این واقعه اگر اتفاق افتاده مربوط به ۶۰ سال پیش است. امروز باید از کشته شدن فلسطینیها جلوگیری کنیم.»  آخه مرتیکه تو اگر انسان بودی راهی‌ پیدا میکردی تا «خارجیها» مردم ایران را نکشند.

۱ دیدگاه

دسته Uncategorized

محسنی اژه‌ای در برنامه ۲۰:۳۰– اصلا در ایران کسی‌ به اسم ندا وجود خارجی‌ نداشته

محسنی اژه‌ای در برنامه ۲۰:۳۰ گفت که اصلا در ایران کسی‌ به اسم ندا وجود خارجی‌ نداشته.  البته یک دختر بچه ۶-۷ ساله‌ای در کانادا زندگی‌ میکرده که اسمش ندا بوده. این بچه از ۲-۳ سالگی، به بهانه خواندن فلسفه و یاد گرفتن موسیقی از منزل فرار میکرده.  چون پدر و مادرش از مجذوبین ولایت بوده اند و آقا گفته اند موسیقی مکروه و فلسفه مثل سایر علوم اجتماعی مذموم است، این بچه یواشکی از خانه خارج و در همان کانادا به یادگیری این علوم و فنون مکروه میپرداخته.  بالاخره والدینش به تنگ آمده و با سربازان گمنام امام زمان تماس گرفتند تا در صورت امکان به طریقی این بچه را بترسانند شاید دست از این اعمال بردارد.  در نتیجه یک روز یکی‌ از سربازان گمنام با نیت خیر و تنها به جهت ترساندن این بچه عکس آیت الله احمد خاتمی را به این بچه در کانادا نشان میدهد و میگوید اگر از اموختن موسیقی و فلسفه دست برنداری میدهمت دست این.  بچه هم از شدت وحشت رگ‌های قلب و چشمش پاره میشوند.  یک مامور اینتلیجنس سرویس که در گوشه‌ای پنهان شده بوده بلافاصله عکسی‌ از این بچه می‌گیرد و بعد مدعی میشود سرباز گمنام ایشان را شهید کرده، در حالی‌ که سرباز گمنام فوق الذکر با مشاهده چهره خونین ندا او را به دوش کشیده به سمت بیمارستان محلی میبرد.  اما در بین راه به آشوبگرانی بر می‌خورد که به حمایت از میر حسین موسوی و مهدی کروبی به خیابانها ریخته بودند و راه‌ها را بند آورده بودند، و در نتیجه سرباز گمنام از رسیدن به بیمارستان باز میماند.  آقا که خبر را شنیدند خیلی‌ گریه کردند و چیفه مبارک خود را به سرباز گمنام دادند و دستور دادند که سفارت کانادا را به جهت آنکه زیر استاندارد بوده تعطیل کنند.  ما هم بلا فاصله دادخواهی بر علیه موسوی و کروبی و خاتمی و صانعی و منتظری و روزنامه اعتماد و سایت نوروز آماده کردیم.  اتفاقا آقای حجاریان هم در اعترافات خود گفت که برنامه قتل ندا را در سال ۱۳۷۸ ریخته بودند، ولی‌ چون اقای روح الله حسینیان افشا کرد که قتلهای زنجیره‌ای کار اصلاح طلبان بوده، ناچار شدند قتل ندا را به تعویق بیندازند.  اقای اژه‌ای افزودند که در بیمارستان از جیب ندا یک روبان سبز هم خارج کرده اند که به روشنی نشان میدهد قتل او توسط جنبش سبز برنامه ریزی شده و آقایان زید آبادی و قوچانی هم مقالاتی را از قبل نوشته بودند تا قتل ندا را به یک برادر بسیجی‌ نسبت دهند.  اما خوشبختانه با همت برادران گمنام همه این دسیسه‌ها بر ملا شدند.

5 دیدگاه

دسته Uncategorized

جنگ اول به از صلح آخر

در جریان انقلاب ۱۳۵۷ سر ما کلاه رفت.  ما دموکراسی و حقوق بشر میخواستیم، نصیبمان ولایت مطلقه فقیه شد و حجاب اجباری و قانون قصاص.  در جریان انقلاب داد زدیم آزادی، بعد از انقلاب روزنامه‌ها را بستند، تظاهرات صلح آمیز را مورد حمله قرار دادند و روشنفکران و دانشجویان را به زندان بردند.  گفتیم شاه جنایت می‌کند، سال ۱۳۶۷ دیدیم‌ای بابا دارند صد بار بدتر جنایت می‌کنند.  گفتیم استقلال، مملکت را چنان به نفت وابسته کرده اند که گندم و شکر و بند تنبان و آفتابه مان را هم باید از خارج تامین کنیم.  روس‌ها سهممان از نفت دریای مازندران را در روز روشن میبلعند و عربها اسم خلیج فارس را عوض میکنند، و این دولتمردان ما دست و پای روس و شیخ عرب را میبوسند. گفتیم جمهوری اسلامی، رسیدیم به خلافت عباسی، که خلیفه‌ای بود و لشگری از غلامان داشت که پوست از سر مخالف میکندند و امثال حلاج را زیر شکنجه میکشتند. گفتیم شاه و خانواده و دوستانش دزدند، گرفتار صادق محصولی و بعضی‌ «آقا ها» و «آقا زاده ها » شدیم.

امروز در میان میلیون‌ها نفری که در جنبش سبز شریک هستند، افرادی پیدا میشوند که اصلا با کلیت جمهوری اسلامی مخالفند.  خیلی‌ از اینها مسلمان معتقد هستند و روزه و نمازشان هم قطع نمی‌شود. با اسلام به عنوان یک مذهب مشکلی‌ که ندارند، خیلی‌ هم از آن‌ خوششان می‌‌آید.  ولی‌ از جمهوری اسلامی بیزارند، چرا که مظهر دروغ و فریب و جنایت است. قرائتی وقتی به شعار «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران» حمله می‌کند، تا حدی درست میگوید.  این شعار ضد اسلامی نیست، ولی‌ ضد جمهوری اسلامی هست.  وقتی میگوییم مرگ بر دیکتاتور، منظورمان دقیقا مرگ بر نهاد ولایت فقیه است.  دیکتاتور اصلی‌ در ایران خامنه ‌ای است.  اگر باور ندارید بروید صحبتهایش را در این سه ماه مرور کنید.  و ما هم که نمیخواهیم مثلا خامنه‌ای برود و یزدی بیاید.  این که همان عوض کردن پالون میشود.  در این جمع مخالفین جمهوری اسلامی، بسیاری میدانند که این طاعون را یک شبه نمی‌شود علاج کرد.  میدانند که در همین نهضت آدمهایی هستند که میخواهند اسم جمهوری اسلامی را نگاه دارند.  بسیار خوب.  تا وقتی‌ ما رسم دموکراسی و حقوق بشر را داریم، چندان دلیلی‌ ندارد که پاپیچ اسم شویم.  ولی‌ در این وسط دو مشکل هست.  یک عده فقط میخواهند جای آقای الف را با آقای ب عوض کنند، و در این میان به مخدومین خود خدمتی.  نخیر آقا جان این حرکت برای دموکراسی و حقوق بشر است نه برای یک فرد و یک طایفه.  دسته دوم هم از دوم خرداد درس نگرفته اند و هنوز در پی سیاست ورشکسته فشار از پایین و چانه زنی‌ از بالا هستند.  نمد این سیاست اگر می‌خواست برای مردم کلاهی بشود، همان زمان آقای خاتمی شده بود. بلعکس، این سیاست شور و شوق دوم خرداد را به یاس کشاند، دانشجویان و دگر اندیشان را به زندان کشاند، روز نامه‌های مخالف را تعطیل کرد، و نهایتا باعث شد احمدی نژاد سر کار بیاید.

«بحث بعد از پیروزی» شعار مزخرفی بود که نوجوانانی نظیر من در سال ۱۳۵۷ و وقتی در زمره ذوب شدگان در ولایت بودیم طوطی وار تکرار میکردیم.  امروز میگوییم اگر این جنبش برای دموکراسی و حقوق بشر نیست، و اگر بعضی‌ میخواهند به همان سیاست ورشکسته فشار از پایین و چانه زنی‌ از بالا برگردند، از ما به خیر و از آنها به سلامت.  ما دیگر اهل از پایین فشار دادن نیستیم، و هیزم دیگ هیچ «آقایی» هم نمیشویم. نه اهل تفرقه هستیم و نه بر سر حداقل خواسته‌های خود، دموکراسی و حقوق بشر، معامله می‌کنیم.  اگر آقایان فکر میکنند تعدادمان کم است و قابل اغماض هستیم، که بسیار خوب، و گرنه بهتر است ما را هم به حساب بیاورند.  یادشان باشد که وقتی در انتخابات مجلس هفتم آن‌ مسامحه‌ها و معامله‌ها را کردند، نتیجه اش چه شد.  آقای منتظری به آقای خمینی گفته بود من تا پای جهنم با شما میروم، ولی‌ وارد جهنم نمیشوم.  ما هم به آقایان میگوییم تا پای معامله بر سر اصول میاییم، ولی‌ «ترکمنچای» را با خامنه‌ای امضا نمی‌کنیم.

4 دیدگاه

دسته Uncategorized